خودت را معرفی کن؟
حمیدرضا،متاهل، لیسانس.
برای سرقت مرتکب قتل شدی؟
من در جریان معاملهای چک دادم، اما نتوانستم حسابم را پر کنم. به هر دری زدم پول جور نشد کسی هم پولی قرض نداد، به همین خاطر با توسل به زور و ارتکاب قتل پول را به دست آوردم.
چه شد تصمیم به قتل گرفتی؟
او همیشه فاصله طبقاتی را به رخ من میکشید و میگفت داماد خواهرم در شأن خانواده ما نیست. همیشه من مثالش برای آدم بده داستان بودم. باور کنید من همسرم و خانواده او را دوست داشتم، اما این زخمزبانها تمامی نداشت تا اینکه آن چک لعنتی هم پاس نشد. به هر دری زدم پول جور نشد. از خاله همسرم هم کینه به دل گرفتم و میدانستم پول و طلا دارد، به همین خاطر مجبور شدم سراغ او بروم تا پول قرض بگیرم.
چگونه نقشه قتل را طراحی کردی؟
یک روز صبح که مطمئن بودم در خانه تنهاست به آنجا رفتم و وارد خانه شدم. ابتدا کمی درباره مشکلات مالی حرف زدم که دوباره سرکوفتها شروع شد و من از کوره در رفتم. دیگر نفهمیدم چه شد، این قدر گلوی پیرزن را فشار دادم تا دیگر نفس نکشید و روی زمین افتاد. بلافاصله خانه را گشتم، اما چیز به درد بخوری پیدا نکردم و فقط مقداری از طلاهای او را سرقت کردم. برای اینکه کسی به من مشکوک نشود خانه را به هم ریختم تا فکر کنند او قربانی سرقت شده است.
بعد از قتل چه کردی؟
سعی کردم خونسرد باشم و به روی خودم نیاورم و عادی رفتار کنم. بعد از اینکه مراسم تشییع جنازه برگزار شد طلاها را به یکی از دوستانم در باشگاه دادم و 4700 دلار در ازای آن پول گرفتم. دوستم چون اعتماد داشت از من فاکتور خرید نخواست و در مقابل طلاها دلار به من داد. من نیز دلارها را به عنوان بخشی از بدهی به مرد طلبکار دادم.
چه شد دستگیر شدی؟
بعد از قتل خیلی پشیمان بودم. من قاتل الکی بودم که حرفهای پیرزن باعث شد لحظهای عصبانی شوم و او را به قتل برسانم. همسر و خانوادهام را خیلی دوست دارم و خودم هم آدم آبروداری هستم. کسی در فامیل زنم به من مشکوک نشده بود تا اینکه ماموران مرا بازداشت کردند و من نیز به قتل اعتراف کردم. ماموران در بررسی دوربین مداربسته سرکوچه آنها متوجه رفت و آمد من شده بودند و دستگیرم کردند.
دلت برای چه کسی تنگ شده؟
دلم برای همسر و دخترم تنگ شده است. دخترم بسیار درسخوان است، تنها دختری است که به چند زبان دنیا در 9 سالگی صحبت میکند و در مدرسه تیزهوشان درس میخواند. نمیدانید چه دختر خوبی دارم. حالا هم شرمندهاش هستم و نمیدانم چه بگویم. البته دوست ندارم پدرش را در این وضع ببیند. من آدم آبروداری هستم که یک اشتباه همه زندگیام را به هم ریخت. دخترم و همسرم مجبور شدهاند از محل زندگی بروند و در تهران نیستند که این به درس دخترم لطمه میزند. نگران درسش هستم و باید زنگ بزنم به مدرسه و بگویم که برای امتحانات آخر سال او به مدرسه میآید. دخترم 15 روز است که به مدرسه نرفته است.
رفتار همسرت با تو چگونه است؟
او زن خوبی است و هنوز من را دوست دارد. من هم خیلی همسرم را دوست دارم و مشکلی با او ندارم. اما باور کنید خاله او حرفهای بدی میزد. او همیشه عادت داشت با سرکوفت من را تحقیر کند. همسرم خودش هم کار میکند و در زندگی آدم بسازی است.
فکر نمیکنی با این حرف قصد تبرئه خود را داری؟
قبول دارم اشتباه کردهام و یک نفر را کشتهام. اما خواستم درباره عواملی که باعث شد من قاتل شوم صحبت کنم. میدانم حتی سرکوفت مقتول انگیزهای برای قتل نیست. من باید خشم خود را کنترل میکردم. حالا هم پشیمانم و هیچ سودی ندارد.
فکر میکنی چه مجازاتی در انتظارت است؟
نمی دانم. اما تقاضای بخشش دارم. خواهرم وکیل گرفته، اما نمیخواهم کسی کمکم کند. آن موقع که به پول نیاز داشتم باید کمکم میکردند اما همه فراموش کرده بودند.
مجید غمخوار / تپش (ضمیمه چهارشنبه روزنامه جام جم)
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگوی «جامجم» با نماینده ولیفقیه در بنیاد شهید و امور ایثارگران عنوان شد