گفتم: خوب کسی آمادگی اینگونه سفرهای پیشبینی نشده را ندارد! گفت: چرا؟ یه ساک کوچک میبندی و راه میافتی. بعد برایم در همان فرصت کوتاه که زمان پروازمان برسد، از سفرهایش گفت و اینکه بدون مسافرت نمیتواند زندگی کند.
مرضیه آیتاللهی بانویی دنیادیده، سرد و گرم چشیده، مهربان، بزرگدل و یکپارچه شور و عشق است. او روحی جوان و پرشورونشاط دارد و دنیا را همچنان زیبا و جذاب میبیند. او سعی دارد تکتک روزهایش را با تنوع و لذت پیش ببرد و اطرافیانش را نیز غرق در شادی کند. اگر جنبههای مثبت و منفی وجودش را در دوکفه ترازو قراردهی، تعجب میکنی که یک انسان تا چه اندازه میتواند خوبیهای درونش را فعال کند. گفتوگو با او را بخوانید و دلایل روی آوردنش به سفر را دریابید.
ابتدا کمی از خودتان برای خوانندگان ما بگویید.
80 سال دارم و در مشهد زندگی میکنم. پدرم در زمان شهیدمدرس وکیل مجلس بود و به همین دلیل با این که اهل تهران بود در این شهر سکونت نداشت و ما زندگی در شهرهای مختلف را تجربه کردیم. من در کاشمر به دنیا آمدم و آنجا بزرگ شدم. 9 برادر و شش خواهر بودیم که همگی به دنبال علم و تحصیل رفتیم. من در مشهد ازدواج کردم و حاصل این پیوند، پنج فرزند پسر و یک دختر بوده است. پسرانم همگی رشته مهندسی را تا مقاطع فوقلیسانس و دکتری خواندهاند. دختر نازنینم مژگان که کوچکترین فرزندم محسوب میشد پزشک بود و در دانشگاه گناباد تدریس میکرد. او متاهل و صاحب پسری به نام آرش بود، اما متاسفانه در سال 76 در 26 سالگی در اثر بیماری سرطان فوت کرد.
چقدر متاثر شدم، با این مصیبت چگونه کنار آمدید؟
پرکشیدن دخترم وضع روحی مرا بههم ریخت و زندگیام را سخت کرد. هر مادری میتواند کلام من را درک کند که من چه روزگاری را پس از وداع دخترم تجربه کردم. فرزند از جان شیرینتر است، آن هم دختری خوب و موفق که از ابتدای دوران کودکی در کنار برادرهایش به زندگی ما عطر و بویی خاص بخشیده بود. دنیا برایم به پایان رسیده بود و گذر ثانیهها، همراه با رنج و سختی انجام میشد. به پزشک مراجعه کردم. او به من گفت که درمان بیماریهای روحی، سفر است و تو باید به مسافرت بروی تا دوباره بتوانی روحیهای تازه برای ادامه حیات پیداکنی.
حرف دکتر را پذیرفتم و به خودم فرصتی دوباره برای زندگی دادم. مژگان من رفته بود، اما زندگی جریان داشت و من باید به زندگی بر میگشتم.
این گونه شد که سفر را به طور جدی در برنامههایم گذاشتم. به تمام نقاط ایران سفر کردم و برای سفرهایی به آن سوی مرزهای کشورم برنامه ریختم.
به کدام کشورها سفر کردهاید؟
19 مرتبه به سفر خانه خدا رفتهام که پنج بار آن حج واجب و 14 بار دیگر عمره بوده است. سه بار مالزی رفتهام. 16 بار به چین سفر کردهام. به کشورهای تایلند، هند، ترکیه، سوریه و دبی هم بارها رفتهام. خیلی دوست دارم به کربلا بروم و رفتن به آنجا را در برنامه دارم .
واقعا این سفرها به روحیه داغدار شما کمک کرد؟
بله. خیلی، مکه را از تمام سفرهای خارج از کشور، بیشتر دوست دارم، چون توانستم با حضور در آنجا و تاثیر معنوی عمیق خانه خدا روحیهام را دوباره پیدا کنم و با مرگ دخترم کنار بیایم.
به کدام شهرهای کشورمان سفر کردهاید؟
در ایران بارها سفر کردهام. از چابهار خیلی خوشم آمد و کوههای زیبای بین راهش را فوقالعاده دوست داشتهام. به درهها و محیطهای سرسبز بشدت علاقه دارم، زیرا عظمت آفرینش خدا را در طبیعت چشمنوازش پیدا میکنم. همه چیز را مثبت میبینم. بارها به اصفهان، کرمان، شیراز، بندرعباس و بندرلنگه مسافرت کردهام. تهرانیها، کرمانیها و شیرازیها را بارها دیدهام و از رفتارشان خوشم آمده است. بیرجندیها را قومی باسواد و علاقهمند به تحصیل یافتهام.
در این کشورهایی که رفتید، آیا مراسم ازدواج و عروسی هم دیدید؟
در یکی از مسافرتهایم به هندوستان در هتلی اقامت داشتم. یک روز دیدم دور و بر هتل بشدت شلوغ است. ازدحام جمعیت کنجکاویام را تحریک کرد تا به بیرون بروم و علت را متوجه شوم. هنگامی که از هتل خارج شدم و به خیابان قدم گذاشتم دیدم عروسی یک مهاراجه هندی است. بسیار زیبا و دیدنی بود و جمعیت زیادی برای تماشا آمده بودند. لباس عروس و داماد تزئینات فراوانی داشت. میز و صندلی به تعداد زیاد چیده بودند و از مردم پذیرایی میکردند. آهنگ مینواختند، خوانندگی میکردند، مردم به پایکوبی و شعف مشغول بودند. فرش قرمز طویلی پهن کرده بودند و مهمانان ویژه از روی آن رد میشدند. هر مهمانی که از روی فرش قرمز رد میشد، نوازندگان دور و برش با شیپور و دایره موسیقی مینواختند. برای پذیرایی از مردم غذای فراوان پخته بودند و میوههای پوست کنده و قاچ کرده را داخل سبدهای کوچک و تزئین شده قرار داده بودند تا هرکس میل دارد بخورد. مهمانان کادوهای نفیس و چشمگیری به عروس و داماد هدیه میکردند. پایکوبی تا ساعت دو نیمه شب ادامه داشت و پدر عروس و پدر داماد به افرادی که میرقصیدند پول میدادند. درست مثل رسم شاباش ما!
با غذاهای تند هندیها مشکلی نداشتید؟
آنها ادویه زیادی در غذا میریزند، به حدی که برای ما ایرانیها تقریبا غیرقابل خوردن است. اما ما به کسی که برایمان غذا آماده میکرد سفارش میکردیم که فلفل و دیگر ادویهها را در حد متعادل به کار ببرد.
غذاهای چینی چه؟ سوسک و عقرب سرخ کرده آنها را دیدید.
من تا هنگامی که با چشمان خودم غذاهای آنها را ندیده بودم باور نمیکردم. آنها عقرب، سوسک، کرمهای زیرخاکی و لارو پروانه را به سیخ میکشند و میپزند. در ایران وقتی ماهیفروشان میخواهند تبلیغ تازگی ماهیشان را بکنند، میگویند ماهی زنده. آنها هم میخواستند تبلیغ عقربشان را بکنند، میگفتند عقرب زنده. یک بار از خانمی چینی فیلم گرفتم که عقربی پخته را در دهانش گذاشت، نصف عقرب در دهان او بود و نصف دیگر بر سیخ! ما جگر بر سیخ میخوریم و آنها عقرب!
چه چیز کشور هند برایتان جالب بود؟
هند کشور میمونهاست. در خیابانهای آن به اندازه آدمها میمون هم میبینی. میمون مادر بچه کوچکش را مثل انسان بغل میکند و راه میبرد. یک بار داشتم آجیل میخوردم، ناگهان دیدم یک میمون جلوی پای من پرید، آجیلم را برداشت و رفت.
گاوها از خیابان رد میشوند و مردم به احترام آنها میایستند. در تایلند سیرک رفته بودم. آنجا فیلها را دیدم که دوچرخهسواری میکردند، فوتبال بازی میکردند، میرقصیدند. یک بار فیلی را دیدم که خرطومش را به کیف تماشاچیان میزد یعنی پول بدهید. با خرطومش پول را از تماشاچی میگرفت و به فیلبان میداد. یک بار هم مردی را دیدم که سرش را داخل دهان باز تمساحی کرد که دندانهای تیزش برندهتر از تیغه چاقو به نظر میرسید.
چقدر اهل خرید در سفر هستید؟
خوب خرید در سفر خیلی لذتبخش است. من در ترکیه بخصوص استانبول بازارچههای خیابانی را زیاد میدیدم. مثل دستفروشهای خودمان جنسهای فراوان و ارزان میفروشند. یک جفت کفش به قیمت 15 هزارتومان آنجا خریدم و در اینجا همان را به قیمت 60 هزار تومان پیداکردم.
از صنایعدستی کشورها برایمان بگویید.
هرکشوری صنایعدستی مخصوص به خود را دارد. از صنایع دستی مالزی خوشم آمد. صنایعدستی هند و چین فوقالعاده زیبا و چشمگیر است. پاراوانهای 6 لته از چوب که روی آن سنگ یشم کار کردهاند و عکس زنها و گلها را روی آن نقش کردهاند. حیوانات کریستال، وسایل چوبی، دکوریهای قشنگ چینی مثل مجسمه مرغ و خروس، همه در چین فراوان است. هندیها هم صنایعدستی قشنگی دارند. در آنجا فیل زیاد است، به همین دلیل مجسمههای چوبی فیل شش تایی زیاد میبینید که از بزرگترین شروع شده و به کوچکترین ختم میشود.
وقتی صحبت از مسافرت میشود، ذهن خیلیها به سمت پول و هزینه سفر میرود. به همین دلیل از بیخ و بن سفرکردن را امری نشدنی میدانند. نظر شما چیست؟ آیا شما پول فراوانی خرج این سفرها کردهاید؟
من به همه هموطنانم توصیه میکنم که از خرج سفر نترسند. اگر نمیتوانند هزینه سفر به جاهای دورتر را متقبل شوند، به مسافرتهای نزدیک بروند و هزینهها را تقلیل بدهند. من در بسیاری از سفرهایم بازرگانی میکردم و از خارج جنس میآوردم. در این کار کاملا حرفهای شده بودم و چند فروشگاه به من سفارش میدادند. من خیاط درجه یک و بافندهای قهار بودم. با ماشین بافتنی، لباسهای فراوانی بافتهام و حتی به سوریه و پاکستان صادر کردهام. هزینه سفرهایم اینگونه درمیآمد.
در سخنانتان اشاره کردید که اهل شعر و شاعری هم هستید؟
من از بعد از فوت دخترم در کنار سفر به شاعری پناه آوردم و سعی کردم احساساتم را روی کاغذ بیاورم تا راحتتر تخلیه شوم. همیشه اسم خدا را در شعرهایم میآورم و معمولا در انتهای شعر، نام مرضیه را هم ذکر میکنم. بخشی از یکی از شعرهایم را به شما و خوانندگانتان تقدیم میکنم.
بار الها سایبان خستگیهایم تویی / در غم و بیماریام یارم تویی/چشم خود را تا گشایم بینمت/چشم بسته هم تو را میبینمت
چون تو سلول دل و جان منی/ من جدا کی دارم از تو ایمنی؟
ایمنی من پرستشهای توست/ قلب من را بین که خاطرخواه توست/ ذوالجلالا قادری تو لایزال/ مرضیه گوید مرا تنها مگذار
خیلی زیبا بود. لطفا بفرمایید همسفرانتان را از بین چه افرادی انتخاب میکنید و همراه خود چه تجهیزاتی به سفر میبرید؟
در این سالها دوستان فراوانی پیدا کردهام. اما از سالهای پیش به همراه برخی اعضای خانوادهام که وقت آزادتری داشتهاند و عروسها و نوههایم سفر میکردهام. ما مجهز به تجهیزات دارویی سفر میکنیم تا در صورت بروز مشکل، ناراحتی نداشته باشیم.
تلخترین و شیرینترین خاطرهای که از سفرهایتان به یاد دارید؟
من فردی مثبت هستم و همه چیز را خوب میبینم. به همین دلیل هیچ خاطره تلخی از مسافرتهایم ندارم، اما تا دلتان بخواهد خاطرات شیرین را در سینه جا دادهام. لذتبخشترین خاطراتم به زمانی برمیگردد که اهالی شهری که به آنجا رفتهام با من خوشرفتاری میکنند و همچنین در دل طبیعتی میروم که همچنان بکر و اصیل باقی مانده است. وقتی به شهری در ترکیه میروم مشاهده میکنم گلها و پرندگانش متفاوت از آنهایی هستند که در شهرهای ایران وجود دارد. آنگاه دست به آسمان دراز میکنم و رو به خالقم میگویم: خداوندا، تو چقدر بزرگی که هر جایی را متفاوت از منطقه دیگر آفریدهای. دیدن گیاهان و حیوانات متنوع به درک بهتر عظمت پروردگار کمک میکند و من از دیدن این همه زیبایی روحم صیقل مییابد.
به زنان همسن و سالتان چه توصیههایی دارید؟
من یگانه دخترم را از دست دادم و هر مادری میداند چه رنجی کشیدهام. اما زنده بودم و باید به زندگی ادامه میدادم. پس به کمک خداوند از راه مسافرت و شعر روحم را تسکین دادم. توصیهام به همه زنان همسن و سالام این است که زیر بار فشارهای روزگار خم نشوید. به دنبال راهحل برای آرامش باشید و مثبتنگری کنید تا اطرافیانتان هم با دیدن شما آرام بگیرند. هر روز میرود و دیگر برنمیگردد. پس چرا آن را با ناراحتی هدر دهیم، در حالی که میتوانیم با اعمال خوب بهترین بهرهها را از آن ایام ببریم.
آیا باز هم قصد سفر دارید؟
بله. من تا زنده هستم مسافرت میکنم. در این ماه قصد دارم به تایلند و ترکیه بروم و از زیباییها و مهربانیهای مردمش لذت ببرم.
و کلام آخر.
هر بار به حرم امام رضا(ع) میروم هموطنانم را دعا میکنم. بهترین آرزوها را برای مردم عزیز ایران دارم و امیدوارم چشم آنها به دیدن اقصی نقاط کشورمان و دیگر نقاط جهان روشن شود و بتوانند دنیا را با نگاهی جدید ببینند و از زندگی لذت ببرند.
چاردیواری (ضمیمه دوشنبه روزنامه جام جم)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد