سازمان پزشکی قانونی برمبنای پروندههای ارجاعی به شعبهاش گزارش میکند در دهه 80 خورشیدی، 11 هزار و 119 نفر بر اثر اصابت سلاح سرد جان باختهاند و هر سال به طور میانگین بیش از هزار نفر به واسطه استفاده از این سلاحها قاتل شدهاند. سال 91 که طبق گزارش پلیس، امن ترین سال کشور از نیمه دهه 50 تا آن روز بود، آمار قتل به کمتر از 6/2 نفر در هر صدهزار نفر رسید (26 قتل در یک میلیون نفر جمعیت) که این آماردر مقایسه با سال 89 که در آن 1/3 قتل در هر صدهزار نفر و سال0 9 ،9/2 قتل به ازای هر صدهزار نفر ثبت شد، واقعا یک رکورد بود.
سال 93، معاون جرائم جنایی پلیس آگاهی گزارش پروندههای سال 92 را که منتشر کرد، آمار قتلها 5/2 نفر به ازای هر صدهزار نفر را نشان میداد که 5/35 درصدش با سلاح سرد، 3/32 درصد آن با سلاح گرم، 4/13 درصدش بر اثر ضرب و جرح و 1/12 درصد آن براثر خفگی رخ داده بود. قتلهایی که 8/18 درصد آن انگیزههای ناموسی و منکراتی و 7/7 درصد آن انگیزه سرقت داشت و 3/15 درصد آن نیز بهواسطه اختلافات خانوادگی رخ داده بود.
خبرمثل پتک به ذهنها خورد آن هنگام که پلیس توضیح داد 62 درصد از قتلهای سال 92 بدون برنامهریزی قبلی رخ داده و فقط فوران خشم باعث وقوعش شده است. این که نزدیک به یک سوم از قتلهای کشور نیز در خانواده یا به دست کسانی رخ میدهد که با مقتول رابطه فامیلی دارند، نکته پراندوه این آمارهاست که جو ملتهب درون خانهها و پرخاشهای افسارگسیخته را در محیطهای خانوادگی روایت میکند.
سال 92 که سپری شد سازمان پزشکی قانونی از یک آمارپرده برداشت که خشم ایرانیها را مرور میکرد؛ این که در آن سال 184 هزار و 341 نفر به علت نزاع و آسیبدیدگیهای ناشی از آن به ادارات پزشکی قانونی مراجعه کردهاند. یک سال پس از آن هم آمار پروندههای نزاع ارجاع شده به پزشکی قانونی روی عدد 181 هزار و 682 فقره ایستاد تا ایرانیها در دو سال پیاپی بیش از 365 هزار بار به واسطه نزاع زیرداوری داوران پزشکی قانونی بروند.
حالا تعداد دستهایی که اینچنین جان همنوعان را در منگنه قرار دادهاند و به میلههای زندان چسبیده، براساس آمار جمعیت کیفری زندانها رقمی حدود 175 هزار نفر اعلام میشود. البته طبق آمارهای رسمی نزدیک به نیمی از این جمعیت مجرمان مرتبط با موادمخدرند که الزاما به طورمستقیم به واسطه قتل و خشونت راهی زندان نشدهاند، بلکه خشم فروخورده خود از جامعه را در قالب یک قاچاقچی و تولید و توزیعکننده مواد پیچیدهاند و پس از آن روانه ندامتگاهها شدهاند.
در جمع زندانیان نباید سارقان را فراموش کرد که در جریان سرقتشان گاه به قتلی نیز دست میزنند؛ سارقانی که طبق گزارش پلیس در سال 91 در38 درصد از پروندههایی که سرقت مسلحانه را روایت میکرد برای به سرقت بردن کمتر از 500 هزار تومان، دست به اسلحه بردهاند. این زندانیان همه عضوی از یک خانوادهاند و با جرمی که مرتکب شدهاند چند خانواده را درگیر کردهاند، چه وقتی دستی به خونی آلوده شده و داغی بر خانوادهای گذاشته و چه زمانی که سرقتی، تجاوزی، قاچاقی یا کلاهبرداری ای مرتکب شدهاند و خانواده خویش را در مضیقه قرار دادهاند.
گرچه هنوز جبهه مدافعان نظریه تاثیر اجتماع بر رفتار افراد پرتعداد است ولی وقتی خشمی زنجیر پاره میکند، هوسی طغیان میکند، فکری پلید نطفه میبندد یا نقشهای شوم طراحی میشود نباید بر نقش فرد در وقوع جنایت چشم پوشید که حتی اغلب زندانیان بویژه آنها که مرگ را بیخ گوش خود میبینند یا احکام حبس ابد دارند، ترجیح میدهند خود را مقصر حادثه معرفی و از اعماق قلب ابراز پشیمانی کنند.
روایت همسر 2 مرد زندانی
روایت اول: صدایش میلرزد و با بغضی که روی تارهای صوتیاش سایهانداخته از 9 ماه پیش شروع میکند. رقیه شش ماه قبل از خانه محسن قهر کرده بود چون او سرقت، کیفقاپی و خفتگیری میکرد؛ مردی که باربر بود و قبل از شروع دزدیها روزی 10 هزار تومان درآمد داشت. 9 ماه پیش که خبر دستگیری محسن را آوردند رقیه ظنش به سرقتهای او رفت، ولی وقتی پرونده بازتر شد محسن مردی متاهل شد، دستگیر شده به جرم تجاوز به زنی متاهل و صاحب فرزند. دنیای رقیه و بچههایش از همان روز خراب شد. او شد همسر یک سارق متجاوز و مادر فرزندانی که پدرشان مجرم است. حکم اعدام محسن تائید شده و درآیندهای نه چندان دور او بالای دار ظاهر خواهد شد، اما کسی که در خانه اجارهای جنوب شهر تهران هر لحظه میمیرد و زنده میشود، رقیه است و بچههایش عائلهای اغلب گرسنه، بیپسانداز نگران، سرخورده و ناامید.
روایت دوم: تهمینهبار زندگی را پنج سال است به تنهایی به دوش میکشد. بار مخارج سه پسر را که پدرشان به جرم مشارکت در قتل باید پنج سال دیگر نیز در زندان بماند. دو پسر بزرگ ترک تحصیلکردهاند و پسر کوچک تر شاید نتواند امسال در مدرسه ثبتنام کند. تهمینه میگوید اگر رضا مرده بود بهتر تحمل میکرد، اما حالا که زنده است و در زندان تشعشعات حضورش به دامن خانوادهاش میپاشد، زندگی سخت و طاقتفرساست. اطرافیان تهمینه گناه رضا را پای خانوادهاش نوشتهاند، شوهری که روز قتل کنار بساط منقل و الکل با همدستی برادرش، پسر دایی را با ضربات چاقو از پا درآورد و یاد و خاطره خانوادهاش او را از کارخلاف منصرف نکرد. زندگی خانوادههای زندانیان را میتوان در آیینه صورت تهمینه و رقیه دید؛ دو زنی که گناهی ندارند بجز این که همسر یک مجرم زندانیاند، ولی این گناه به پای آنها نیز نوشته شده است. تحقیقاتی که تاکنون انجمن حمایت از خانواده زندانیان انجام داده نشان میدهد اغلب خانوادههای زندانیان دچار افسردگی شدید و بیانگیزگی هستند و به واسطه انگهای غیرمنصفانهای که به آنها زده میشود گرفتار اضطراب، نگرانی نسبت به آینده، ترس، خشم، غمگینی، افسردگی، تنهایی، شرمندگی و حتی حس گناه هستند. پژوهشها همچنین آشکار میکند به دلیل تحمیل این شرایط پرفشار، فرزندان افراد زندانی سه تا شش برابر بیشتر از فرزندان خانوادههای معمولی مستعد رفتارهای خشونتآمیز و بزهکارانه هستند که مجموع این یافتهها سندی است بر این که برای کاستن از آسیبها، خانواده زندانیان تا چه اندازه به حمایت و مداخلات مددکاری نیاز دارند.
خانواده زندانیان، آبرودار و نیازمند
اگرخانواده زندانیان حمایت نشوند و برای کاستن از آلام آنها چارهای اندیشیده نشود، رشد چشمگیر طلاق، موج ترک تحصیل کودکان و افزایش ناهنجاریهای اجتماعی و روانی را باید انتظار داشت. این جمله را بارها از زبان مسئولان انجمنهای حمایت از زندانیان شنیدهایم که اگر از خانواده زندانیان حمایت جامع نشود باید منتظر انتقال آسیبها به بقیه اقشار اجتماع بود. با این حال محسن نصیری، رئیس انجمن حمایت از زندانیان مرکز که خانواده زندانی را عائله حکومت میداند، گزارشهای امیدوارکنندهای از نحوه رسیدگی به مشکلات این خانوادهها در دست ندارد، به طوری که میگوید از صدهزار خانواده زندانی فقط 65 درصد از آنها تحت پوشش انجمنها، بهزیستی یا کمیته امداد قرار دارند و حدود 35 هزار خانواده بدون هیچ پوشش حمایتی روزگار میگذرانند. بهتر است بدانیم آنها که تحت پوششهای حمایتی نیز هستند یک مستمری ناچیز یا سالانه چند سبد کالا دریافت میکنند که کفاف نیازهای دائمی و عمیق این خانوادهها را نمیدهد. البته عدهای معتقدند کشور مجبور است نفت بفروشد و تاوان ندانم کاری و زیادهخواهی مجرمان را بدهد. شاید با حمایتهای مادی از خانواده زندانیان چندان موافق نباشند، اما اگر قبول کنیم طبق آمارهای رسمی کشور70 درصد ازاین خانوادهها نیازمند حمایتهای مبرم هستند و هرگونه تعلل در حمایت، آنها را به ورطه تکدیگری، شغلهای کاذب، اعمال منافی عفت و حتی ارتکاب جرم میاندازد، آن وقت به نظام جامع حمایتی نه به عنوان مکش بودجه بلکه صندوقی برای پسانداز و خرج کردنش برای سلامت جامعه نگاه خواهیم کرد.
اغلب کسانی که اکنون در زندانها به سر میبرند آبی را ریخته و روغنی را پاشیدهاند و حتی اگر پشیمان نیز باشند تاثیری دراصل ماجرا ندارد؛ اما آنها خانوادهای دارند که به پای آنها میسوزند. بیگناهانی که قربانی جرم و جنایت آدمهای دیگر شدهاند. در کشور ما سیستم حمایت از خانواده زندانیان ضعیف و رنجوراست. این سیستم ضعیف، این و آن هم نمیشناسد و هر کدام از ما که جای خانوادههای فعلی قرار بگیریم همانی را خواهیم چشید که فعلیها میچشند. پس توصیه میکنیم به آنها که مغلوب خشم میشوند، فریب هوای نفس را میخورند، بلندپروازیهای چشم بسته میکنند یا همواره بیگدار به آب میزنند که به سرنوشت خانواده خویش فکر کنند پیش از آن که خونی ریخته شود کلاهی برداشته و انحرافی ثبت شود که در غیاب سرپرست خانوار، خانواده رنج مضاعفی میبیند.
آیا میتوان همدلی را به دیگران یاد داد؟
همدلی، توانایی فرد در توجه به مسائل از نگاه دیگران است. چنین فردی میتواند احساسات و ارزشهای دیگران را درک کند و دنیا را از زاویه دید آنها ببیند. انسان این ویژگی را از چهار یا پنج سالگیاش یاد میگیرد. اما اگر بخواهیم با تمام وجود نسبت به دیگران همدلی داشته باشیم، به این معناست که باید بتوانیم واکنشهای احساسی خود را تنظیم کنیم، برای دیگران ارزش قائل شویم و درک کنیم آنها چه نیازهایی دارند. در ضمن به عقاید مختلف احترام بگذاریم. تحقیقات نشان داده است تمام مهارتها را میتوان آموخت یا به دیگری آموزش داد و البته همدلی با دیگران را باید از کودکی یاد گرفت. مثلا در تحقیقی که روی کودکان مدرسهای انجام شد و در آن در مورد محتوای احساسی داستانها صحبت کردند، معلوم شد وقتی به کودکان بگویید در تصورات خود نسبت به دیگران احساس همدلی داشته باشند این ویژگی در آنها افزایش مییابد. کودکان همیشه ارزشهای والدین خود را در باورها و ارزشهای خود قرار میدهند و اگر والدینی تمام وقت به دنبال شهرت، موفقیتهای دانشگاهی و پول به هر قیمتی باشند، کودکانشان بعید است همدلی با دیگران را بیاموزند و به احساس دیگران اهمیت بدهند. بنابراین یادگیری همدلی با دیگران از نشان دادن این احساس شروع میشود و وقتی کودکان احساس امنیت کنند و به آنها اهمیت داده میشود میتوانند به دیگران هم توجه و همدلی نشان دهند. به طور مثال وقتی در داستان یا فیلمی با کسی که صدمهدیده است احساس همدلی میکنید و به کودک توضیح میدهید که فرد قربانی در داستان چه احساسی دارد، به او همدلی را یاد میدهید.
جـــامعـه
مریم خباز
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد