طلاق در میانسالی، یعنی ضرر

اشاره: طلاق با این‌که تجربه تلخی است ولی ممکن است در هر سنی اتفاق بیفتد. هستند پیر مرد و پیر زنانی که بعد از یک عمر زندگی مشترک تصمیم می‌گیرند بقیه عمرشان را بدون همسر و در تنهایی بگذرانند.
کد خبر: ۸۱۷۷۷۶
طلاق در میانسالی، یعنی ضرر

به گفته روانشناسان آن‌چه باعث می‌شود تا دو انسان پس از گذران یک عمر زندگی مشترک زیر یک سقف، تصمیم به جدایی بگیرند، برآورده نشدن نیازهای مختلف‌شان است که در طول سالیان دراز روی هم انباشته شده و پاسخ مناسبی به آنها داده نشده است. اما پس از سرو سامان گرفتن فرزندان‌شان تازه به فکر حل مشکلات ریز و درشت شان می‌افتند که نتیجه‌اش چیزی نیست جز جدایی در سنین بالا.

علیرضا: «43 سال با او زیر یک سقف زندگی کردم و حالا که دیگر نگران بچه‌ها نیستم، می‌خواهم برای خودم و آن‌طور که دلم می‌خواهد زندگی کنم.» اینها را مرد میانسالی می‌گوید که برای جدایی از همسرش به دادگاه خانواده آمده است.

او ادامه می‌دهد: از همان روزهای اول که زنم وارد زندگی‌ام شد، فهمیدم او کسی نیست که بتوانم دوستش داشته باشم. انتخاب من نبود و آن زمان چون رسم نبود دختر و پسر همدیگر را انتخاب کنند، همسرم را پدر و مادرم انتخاب کردند و بعد ازدواج کردیم. نمی‌دانم چرا هیچ علاقه ای به او نداشتم و هر چه می‌گذشت نمی‌توانستم مهر و علاقه همسرم را در دل داشته باشم. برای همین هم بعد از 43 سال با هم حرف زدیم و تصمیم گرفتیم از هم جدا شویم و آن‌طور که دل‌مان می‌خواهد زندگی کنیم. تمام این مدت فقط به خاطر بچه ها و این‌که به ما نیاز داشتند، با هم زندگی کردیم. اما حالا که چهار فرزندمان ازدواج کرده و سرو سامان پیدا کرده‌اند، دیگر دلیلی ندارد با هم زندگی کنیم. زنم اهل گشت و گذار با زنان فامیل و مهمانی دادن و مهمانی رفتن است، اما من این‌طور نیستم و هرگز حاضر نبودم به خاطر دوستان و مهمانی رفتن رابطه‌ام را با همسر و اعضای خانواده‌ام به خطر بیندازم. گاهی حتی شرایطی پیش می‌آمد که من به شدت بیمار می‌شدم و به درمان نیاز داشتم اما او بی توجه به نیاز من، با دوستانش به خرید می‌رفت. زندگی زنم در خرید وسایل خانه و تفریح با دوستانش خلاصه شده بود و زمانی‌که به خانه می‌آمد، انگار نه انگار که همان آدمی بود که صبح از خانه بیرون رفته بود و غرغرهایش را برای من می‌آورد. بچه ها هم از این وضعیت به ستوه آمده بودند و روزی نبود که شاهد جنگ و دعوای من و مادرشان نباشند.البته بعدها فهمیدم که زنم هم به من علاقه‌ای نداشت و روزی نبود که این موضوع را به من یادآوری نکند. بچه‌ها هم وسط دعوای ما دو تا گیر افتاده بودند، مانده بودند که طرف کدام‌مان را بگیرند و هرگز هم محبت پدر و مادر را حس نکردند. حالا می‌خواهیم به این وضع خاتمه داده و هرکدام دنبال زندگی‌ای که دوست داریم برویم.»

احساساتی که لگد مال می‌شوند

دکتر پرویز رزاقی/ روانشناس: معمولا ریشه چنین اختلافاتی را باید در گذشته افراد میانسال جستجو کرد. یعنی ذهن اینها احساسات و عواطف پاسخ داده نشده‌شان را به آنها یادآوری می‌کند که چه روزگار سخت و بدی را پشت سر گذاشته و سپری کرده‌اند و این همسر من بوده که مانع از رسیدنم به آن آرامش و تامین نیازهای عاطفی و احساسی شده است. تا قبل از این، چون بچه‌ها در زندگی‌شان حضور داشتند، صبوری به خرج می‌دادند. اما با بیدار شدن احساسات خفته با هم تنش و اختلاف پیدا کرده و گفت‌وگوهای کلامی بین آنها به شکل تنش و اعتراض درمی‌آید. نتیجه‌ این می‌شود که از هم فاصله می‌گیرند و زندگی در انزوا و تنهایی را به باهم بودن ترجیح می‌دهند. البته چنین همسرانی قبلا هم به چنین اختلافاتی رسیده بودند، اما به خاطر فرزندان‌ که عامل بازدارنده‌ای برای آنها محسوب می‌شد، به تنش موجود در میان‌شان دامن نمی‌زدند، اما زمانی که بچه‌ها به سرو سامان رسیدند، مشکلات‌شان، یکی پس از دیگری بروز کردند. گاهی وقت‌ها شناسایی نکردن نیازهای احساسی و عاطفی که من هم به عنوان یک انسان می‌توانم احساس عاطفی داشته باشم و می‌توانستم نیاز به محبت را این‌طور برطرف کنم و مشاهده تعامل و رفتارهای دوستان‌شان با یکدیگر یا حتی دختران و پسران‌شان با داماد و عروس باعث می‌شود به این فکر بیفتند که من چرا این رفتارها را نداشته‌‎ام؟ اینها در دوران میانسالی تازه با این مساله مواجه می‌شوند. با دیدن این رفتارها به یک نوع تحول نگرشی دست پیدا کرده و به اینجا می‌رسند که حالا زمان آن است که نیازهای پاسخ داده نشده‌ام را تامین کنم. دست آخر کار به جایی می‌رسد که همدیگر را به دادگاه خانواده می‌کشانند.

بعد از جدایی اوضاع بدتر می‌شود

اما داستان به همین‌جا ختم نمی‌شود و با این‌که هر دو به‌دنبال این هستند که پس از جدایی به نیازهای پاسخ داده نشده‌‌شان جامه عمل بپوشانند، پس از جدایی در ذهن‌شان تصور می‌کنند که از ظلم وستمی که طی سالیان در حق آنها شده ، رهایی پیدا کرده‌اند. اما پس از جدایی ماجرا به گونه دیگری رقم می‌خورد و در عمل نیازهای عاطفی افراد میانسال تامین نمی‌شود. ما یک فرآیند تحولات روانشناختی در میانسالی برای انسان‌ها قائل هستیم. این فرآیند روانی را در یک کودک در نظر بگیرید. بچه در سه سالگی می‌گوید عروسک من، مال من، به همین ترتیب بزرگ می‌شود و در نوجوانی برای یک نوجوان، دوست یک ارزش محسوب می‌شود و همه نیازهای روانشناختی‌اش را در دوستش می‌بیند. در مرحله بعد این نیاز را در زیبایی و در مرحله دیگر در تحصیل و قبول شدن در دانشگاه و بعد هم داشتن شغل می‌بیند. این روند همین‌طور در زمان انتخاب همسر و درآمد و بعد در داشتن فرزند ادامه دارد. زمانی که فرزند دارد، از این‌که خوب لباس بپوشد و موفق باشد لذت می‌برد. به همین ترتیب نیاز روانشناختی در دوره میانسالی، احساس امنیت کردن در کنار کسی است که با او زندگی می‌کند. مرد می‌گوید؛ ای کاش زنم کنارم بود و برایم چای می‌ریخت یا ای کاش الان با هم قدم می‌زدیم. اینها در ظاهر از یکدیگر جدا می‌شوند، اما پس از مدتی احساس خلأ عاطفی از این‌که همسرشان در زندگی آنها حضور ندارد، آزارشان می‌دهد. به همین دلیل ما همیشه به افراد میانسال توصیه می‌کنیم در این مرحله از زندگی‌شان از همسرشان جدا نشوند.

اما این جدایی میان زوج های میانسال به پایان یافتن رابطه آنها ختم نمی شود و تاثیراتی هم روی رابطه فرزندان و همسرانشان می‌گذارد. زمانی که بزرگترها در تعاملات بین فردیشان در زندگی دچار تنش و عصبانیت می‌شوند، یکی از مشکلاتی که گریبان بچه‌ها را می‌گیرد این است که بر اثر این اختلافات، بچه‌ها نمی‌توانند به خانه پدر و مادرشان رفت و آمد کنند یا این‌که اگر هم بیایند احساس آرامش نمی‌کنند و زود از آنجا خارج می‌شوند. این درحالی است که بزرگ‌ترهای ما الگویی هستند برای یادگیری کوچک‌ترها. به‌وجود آمدن این مسائل در میانسالی چنان تاثیری دارد که حتی ممکن است داماد خانواده به همسرش رفتارهای پدر یا مادرش را سرکوفت بزند و به بیان دیگر عین آن رفتارهای زننده‌ای که در خانه زوج میانسال وجود دارد، در خانه زوج‌های جوان خانواده نیز نمود پیدا می‌کند. حتی گاهی بچه‌ها از این می‌ترسند که اگر پدر و مادرم از هم جدا شوند، زندگی‌ام به‌هم می‌ریزد.

چه کسی از پدر یا مادر مراقبت می‌کند؟

اگر زوج جوانی بخواهند به سفر بروند به این فکر می‌کنند که اگر برویم چه کسی از مادر یا پدر مراقبت می‌کند؟ اگر هم آنها را با خود به سفر ببرند به نوعی احساس می‌کنند که در سفر راحت نیستند. به همین دلایل و تبعاتش است که می‌گوییم هرگز در میانسالی از همسرتان جدا نشوید.

لیلا حسین زاده / تپش (ضمیمه چهارشنبه روزنامه جام جم)

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۱ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها