تعریف؟
خبرنگار جنگ و بحران.
چرا شمشادی شدید؟
سوال سختی است... شاید گزینه بهتری نبوده است.
سوریه ماموریت سختی بود؟
برای کسب تجربه لازم بود.
چرا میخواستید بروید سوریه؟
به خاطر باورها و اعتقاداتم.
بعد از جنگ چرا ماندید؟
ترجیح دادم برای دفاع از حرم بمانم.
دور بودن از وطن؟
حس سختی است.
چطور باید تحمل کرد؟
نزدیک بودن به حرم زینب(س) و حضرت رقیه(س)، آن را راحت میکرد.
خبرنگارها خودشان تمایل به انجام ماموریتهای سخت دارند؟
همهشان نه.
کدام نوعشان دارند؟
آنهایی که حس ماجراجویی در وجودشان دارند.
ماجراجویی؟
میخواهند چیزی را تجربه کنند که دیگران امکان تجربهاش را ندارند.
چرا خبرنگار شدید؟
دوست داشتم این شغل را.
چه چیزش را؟
این که زودتر از همه مطلع شوی و میلیونها نفر را هم در جریان اتفاق بگذاری.
کی تصمیم گرفتید این شغل را ادامه دهید؟
از 71 گوینده رادیو تلویزیون بودم.
خب؟
دیدم راضیام نمیکند. سال 75 آمدم سمت خبرنگاری.
اگر خبرنگار نمیشدید؟
گوینده خبر یا مجری ـ کارشناس.
خبرنگاری حرفهای در ایران؟
خیلی مانده تا به آن برسیم.
از مشقتهای خبرنگاری...
درد و گرفتاری و رنج همه را میبینی و هیچ کس رنج تو را نمیبیند.
آنهایی که از پشت رایانه خبر تولید میکنند؟
آنها هم بخشی از جامعه خبری هستند.
ویژگیشان؟
خیلی از مصیبتهای میدانیها را ندارند.
بعد از بازگشت از ماموریت سوریه چه میکنید؟
خبرنگار شیفت شب هستم در خبرگزاری صدا و سیما.
دلتان برای روزهای جنگ تنگ نمیشود؟
چرا. هر روز و هر ساعت.
بهترین دوستتان در سوریه که بود؟
حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س).
یک صحنه اندوهبار از سوریه؟
ویرانهها. آوارهها. کسانی که امروز بودند و فردا رفته بودند.
بشار اسد؟
رئیسجمهوری مقاوم که پختهتر شد.
جنایت جنگی؟
داعش. جبهه النصره و حامیانشان.
خانوادهتان در سوریه همراهتان بودند؟
یک سال و نیمش را بودند. سه سالش را در تهران تنها بودند.
امنیتشان را چطور تامین میکردید؟
بیشتر سرگرم مسئولیتهای کاری ام بودم. فقط چند توصیه به آنها کرده بودم. کار خاصی برایشان نکردم.
چقدر اخبار جنگ در دنیا سانسور شد؟
بیشتر از آن که سانسور شود، قلب شد. بزرگها را کوچک کردند و کوچکها را بزرگ.
روی روند جنگ تاثیری داشتند؟
بله. اصلا در سوریه با جنگ رسانهای شروع کردند و بعد به خیابانها کشیده شد.
جلوی آینه میروید چه میبینید؟
یک جامانده و یک بازمانده.
جامانده از چه؟
رفقایی که رفتند.
بازمانده از؟
مسیری که طی شد و به سرانجام نرسید.
چقدر در زندگی روزانه مجبورید خودتان را توضیح بدهید؟
خیلی زیاد.
دلیل آن چیست؟
دیگران دریافت درستی از شرایط کاری، روحیات و وضعیت آدم ندارند.
وقتی از ماموریت برگشتید چه تغییری در خود دیدید؟
پختهتر و پرتجربهتر شدم.
حس تنهایی در میان جمع؟
تلخ است. خیلی زیاد تجربه کردهام.
چند وقت یک بار اسم خودتان را گوگل میکنید؟
ماهی... دو ماهی... .
بهترین جای دنیا برای زندگی؟
نزدیکترین جا به اهل بیت.
بحران خاورمیانه کی به پایان میرسد؟
ریشهدارتر از آن است که به این زودیها به پایان برسد.
ریشه در چه؟
طراحان و برنامهریزانی دارد.
جنگ؟
تلخی.
مرگ؟
در راه خدا شیرین است.
زندگی؟
بخشی از خلقت.
مدافعان حرم؟
مظلومتر از مظلوم.
اگر به گذشته برگردید؟
همین راه را میروم.
چیزی هست که جا گذاشته باشید؟
خودم را. آنجایی که نباید خودم را جا گذاشتم.
روییدن یک گل در ویرانه جنگی؟
امید. زندگی.
زیباترین تصویری که در سوریه دیدید؟
عقب راندن تروریستها از چند صد متری حرم حضرت زینب(س).
استراحت؟
شاید غیرممکن باشد استراحت واقعی.
آینده؟
همیشه خوب است.
گاهی از زندگی خسته نمیشوید؟
خیلی وقت ها.
اولین خبری که گرفتید؟
متاسفانه یادم نمیآید.
عکسالعمل مردم وقتی میشناسند شما را؟
خیلیها لطف دارند. بیشتر از آن سوال دارند. از وضعیت منطقه.
عکس سلفی با سیاستمداران؟
خوب و بد. من که ندارم.
از زندگی راضی هستید؟
بله. خدا را شکر.
از شغل تان؟
اگر بگذارند بله.
چشمتان را ببندید چه میبینید؟
دلم میخواهد نور ببینم.
وقتی باز میکنید؟
باز دلم نور میخواهد.
آخرین جملهای که به عنوان خبرنگار دوست دارید بگویید؟
حلالم کنید.
الناز اسکندری / چمدان (ضمیمه آخر هفته روزنامه جام جم)
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد