روز ـ خارجی ـ خیابان
مردی دارد ماشینش را که در سر بالایی خاموش کرده به سختی هل میدهد که مرد دیگری را در پیادهرو میبیند...
ـ هی داداش! قربون دستت ... بیا یه هل به این ماشین ما بده روشن بشه. باتریاش لاکردار خرابه!
(عابر پیاده کمی نزدیک میشود. مردی است موبور با یک کوله و عینک آفتابی)
What? Me? I do not speak Persian! I am a tourist!
ـ باشه داداش ... شرمنده . برو به توریست بازیات برس... آقا ... شما حداقل بیا یه کم کمک کن، هل بده ...
ـ ای آقا ... شما هم که توریستی ... هی موتورسوار! وایسا جون مادرت ... از کمر تا شدم ... بیا یه هل بده برو ... (موتور سوار در حالی که دور میشود)
-Что? Меня? Я не говорю по-персидски! Я турист!
ـ این دیگه کجایی بود با این زبونش؟ ای داد! ای هوار! یه مسلمون پیدا نمیشه زبون منو بفهمه بیاد کمکم؟
(مردی دوان دوان از دور نزدیک میشود.)
ـ آقا شما بودی کمک میخواستی؟
ـ بله ماشینم روشن نمیشه ... هل لازمه!
ـ ای قربون اون زبون فارسیات ... تا داد تو شنیدم اومدم هم بهت کمک کنم هم چند کلمه باهات فارسی حرف بزنم ... داداش شهر پر شده از توریست ... هر کی داره به یه زبونی حرف میزنه ... افتاد تو دور ... بشین بزن دو ... دیگه کمکم داشتم ناامید میشدم که صداتو شنیدم ... روشن شد!
(مرد راننده در حالیکه دور میشود کلهاش را از ماشین بیرون میآورد و میگوید)
ـ آقا یه دونه باشی... ولی راستش من هم یه توریست بودم که چند سال قبل اومدم مملکت شوما ... از بد حادثه این جا عاشق شدم و عروسی کردم و واسه خرج و مخارج زندگی هم دارم توریستکشی میکنم ... اصلا زبون اصلی ام هم یادم رفته ... دمت گرم! زت زیاد!
علی زراندوز - جام جم
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد