مرد جوان در پاسخ به قاضی میگوید: از روز اولی که با سپیده آشنا شدم، شروع میکنم. آن روز با دوستانم به یک رستوران رفته بودیم که برای اولین بار چشمم به سپیده افتاد و یک دل نه صد دل عاشقش شدم. بعد از آن بود که از سپیده خواستم بیشتر با هم آشنا شویم. بعد از ارتباط بیشتر با سپیده متوجه شدم از خانواده پولدار و ثروتمندی است. پدرش یک دامداری داشت و وضع مالیاش خیلی خوب بود. سپیده هم تنها دختر خانواده بود و یک برادر داشت که در خارج از کشور تحصیل میکرد. از روز اول ارتباطم با سپیده رسمی شد و او مرا بهعنوان خواستگار به خانوادهاش معرفی کرد. آنها کلی شرط و شروط برای من گذاشتند و سعی میکردند به هر طریقی، مانعی سر راه من قرار دهند. هر بار یک حرفی میزدند و پیشنهادی میدادند. من هم همیشه مجبور بودم تمام دستوراتشان را اجرا کنم. جرات نه گفتن نداشتم و همیشه هرچه میگفتند بیچون و چرا قبول میکردم.
او ادامه میدهد: تا اینکه بالاخره با خانوادهام به خواستگاری سپیده رفتیم و با هر سختی بود به عقد یکدیگر درآمدیم. بعد از عقد هم باز خانواده سپیده برای من شرط و شروط میگذاشتند و اگر قبول نمیکردم تهدید میکردند که طلاق سپیده را از من میگیرند. خود سپیده هم میگفت نمیتواند روی حرف خانوادهاش حرف بزند. من هم به خاطر علاقه زیادی که به سپیده داشتم همه آنها را قبول میکردم. تا اینکه چند ماه پیش من و سپیده تصمیم گرفتیم جشن عروسیمان را برگزار کنیم و سر خانه و زندگیمان برویم. اما بهخاطر شرط و شروطهای مختلف پدر سپیده و خانوادهاش جشن عروسیمان عقب میافتاد. تا جایی که زندگی مشترک برایمان به یک رویا و آرزو تبدیل شده بود. بالاخره همه چیز فراهم شد و خانواده سپیده هم قبول کردند که ما با هم عروسی کنیم. اما این پایان ماجرا نبود. درست زمانی که همه چیز داشت خوب پیش میرفت و ما هم داشتیم کارهای عروسی را انجام میدادیم، پدر سپیده حرفی زد که دیگر نتوانستم تحمل کنم. با او بشدت دعوا کردم و تصمیم گرفتم از سپیده جدا شوم. پدر سپیده از من خواست برای کار به دامداریاش بروم و پیش او کار کنم. در صورتی که من از کار در چنین محلهایی بیزارم و خودم در یک شرکت معتبر مشغول به کار هستم. اما پدر سپیده میگوید تا زمانی که در دامداریاش مشغول به کار نشوم به هیچعنوان با عروسیمان موافقت نمیکند. من هم بشدت با این موضوع برخورد کردم تا جایی که رودر روی پدرزنم ایستادم و گفتم دخترتان را طلاق میدهم. حالا هم علیرغم میل باطنیام میخواهم برای همیشه از سپیده جدا شوم. زندگی در کنار این زن آینده خوبی برای من ندارد.
وقتی صحبتهای این مرد تمام میشود قاضی رو به زن میکند و از او میپرسد: شما هم با طلاق موافق هستید؟
زن جوان میگوید: من هم علیرضا را خیلی دوست دارم ولی دیگر نمیتوانیم در کنار هم زندگی کنیم. او و خانواده من مرتب با هم درگیر هستند و من هم نمیتوانم طرف هیچکدام را بگیرم. علیرضا اگر همانقدر که میگوید مرا دوست داشت، قبول میکرد که پیش پدرم کار کند. خودش میداند که پدر من با وجود سختگیریهایش دل رئوفی دارد و اگر علیرضا پیش او کار کند او هم در زندگی و کار به او میرسد و از همه لحاظ تامینش میکند. پدرم اگر میگوید علیرضا به دامداری او برود و کار کند، برای این است که به همین بهانه، بخشی از پول و ثروتش را در اختیار ما بگذارد و هوای زندگی ما را داشته باشد. اما علیرضا این را نمیفهمد و مرتب بهانهگیری میکند. راستش من هم از این درگیریها خسته شدم و میخواهم زندگی مشترکی که هنوز شروع نشده را تمام کنم.
با پایان صحبتهای این زوج، قاضی به آنها مهلت میدهد تا بیشتر فکر کنند و رسیدگی به این پرونده را به جلسه آینده موکول میکند.
خانوادهها نباید دخالت کنند
دکتر حسن عشایری، روانشناس درباره تاثیر دخالت خانوادهها در طلاق میگوید: بهنظر من خانوادهها نباید چه از سر دلسوزی و چه دخالت، خود را در وارد مسائل خانوادگی فرزندانشان کنند و به خاطر احساساتشان یک زندگی را هم بپاشند. بلکه باید سعی کنند برای حل اختلافات فرزندانشان اصولی رفتار کنند و راهحلهای امیدوارکننده پیش پای آنها قرار دهند. معمولا یکی از اصلیترین علتهای طلاق، دخالت خانوادههای زن و مرد در زندگی خصوصی آنهاست. زمانی که زن و مرد با هم دچار اختلاف میشوند دخالتهای بیجا میتواند به این اختلافها دامن بزند. حالا در این میان دخالتهای خانواده زن نقش بیشتری را ایفا میکند. اگر قبل از ازدواج شناخت مقدماتی وجود نداشته باشد و ازدواج صورت گیرد، اساس خانواده دارای استحکام لازم نبوده و با هر عامل خارجی از جمله دخالتهای اطرافیان امکان فروپاشی آن را فراهم میآورد.
بنابراین باید در عین اهمیت دادن به احساسات اولیه با چشم باز به ازدواج نگاه کرده و از همان ابتدای زندگی الگویی برای ادامهدار شدن آن پیدا کنند. نداشتن الگویی برای شروع زندگی سبب دخالت اطرافیان میشود. اصولا خانوادهها و تربیت خانوادگی در تشکیل زندگی، بسیار موثر است. در این میان اختلاف طبقاتی یکی از عللی است که سبب تفاوت در تربیت خانوادگی و دخالتهای والدین و در نهایت از هم پاشیدگی خانوادهها میشود. برخی خانوادهها با عنوان راهنمایی و از سر دلسوزی در مسائل خانوادگی فرزندان خود دخالت میکنند و چه بهتر که به جای راهنمایی یکجانبه، فرزندان خود را برای راهنمایی اصولی به مشاوره معرفی کنند. بنابراین جوانان نباید با یک نگاه ظاهری با ازدواج مواجه شوند و با توجه بیشتر و فارغ از احساسات زودرس به ازدواج بیندیشند تا کمتر بتوانند به دخالت اطرافیان بها دهند.
سیما فراهانی / تپش (ضمیمه چهارشنبه روزنامه جام جم)
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد