به گزارش جام جم سیما ،اگر نورپردازی را در یک فیلم سینمایی بسیار تاثیرگذار میدانید و فیلمبرداری دلچسب از نماهای قدیمی و خوشمنظر را میپسندید بازهم تماشای ارغوان بسیار برایتان دلانگیز خواهد بود.
اما اگر تماشاگری هستید که نوع روایت را بر فرم ترجیح میدهید و محتوا را بیشتر دوست دارید؛ ارغوان برایتان یک فیلم شامل نماهای زیبا و گالری نقاشی قابل تحسین خواهد بود و نه یک سینمای قصهگوی محض.
ارغوان به لحاظ فرم و ساختار پرشکوه است. علیمحمدی و بنکدار در این سالها این فرصت را داشتهاند تا در سینما کسب تجربه کنند، فرم را تغییر دهند و قاببندی، نمایابی، نماپردازی، طراحیصحنه و فیلمبرداری آثارشان را به گونهای تجربهگرا دنبال کنند.
ارغوان از این منظر پختهترین کار این دو فیلمساز است. یک کار پاکیزه با نماهای دلچسب و فرم عالی.
اتفاقا کاری که این دو در ارغوان انجام دادهاند حقیقتا وجه تصویری و در صورت کلان وجه سینمایی دارد.
ممکن است برخی، نماهای ارغوان را تئاتری بدانند، اما حوصله و تجربهگرایی علیمحمدی و بنکدار قابل ستایش است.
سکانس افتتاحیه فیلم را به یاد بیاورید. فربد به سمت آوا میرود. هوا بارانی است. فربد چتر به دست در حالی به سمت آوا میرود که گویی همه چیز در حال سکون است.
اما به یکباره داستان اصلی رو میشود و به تبع تماشاگر به سه بازه زمانی دهه 50، دهه 80 و دهه 90 یعنی زمان حاضر چرخانده میشود.
به نظرم تمام آن فرم زیبا برای هیچ به سه پاره تقسیم شده و داستان به فنا میرود. چه اصراری است که در یک قصه عاشقانه، اول و آخر داستانکها به هم پیوند بخورد و اصل ماجرا در میانه بیحال و بیرمق یا کشدار و سنگین روایت شود؟ این بلایی است که بر سر فیلم ارغوان آمده است.
در واقع روند پیشرفت داستانکهای عاشقانه است که مهم بوده، نه منشا آن. حالا تماشاگر در این فرم زیبا هر چه فریمهای نمادین و زیبا نیز ببیند در آخر چه بهکارش خواهد آمد؟
در ارغوان روایتها بازیابی و قضاوت میشوند. این روند در ژانر عاطفی و در فرم بسیار قابل دریافت است.
به شرطی که قواعد ژانر رعایت شود. فرم وقتی غالب شود محتوا را باید فدا کرد یا این که همپای آن درآورد؟ برعکس نیز صادق است. محتوا بر فرم ارجح است؟ اصلا تناسبی بین محتوا و فرم باید باشد؟ و چقدر؟ ارغوان با وجود قصه سادهاش روایتی طولانی دارد.
این داستانکها همگی به کاراکترهای عاشقانه فربد و آوا مربوط هستند. اصلا بزرگ شدن این دو مرتبط با همین داستانکها و ذکر آنهاست.
با این همه این داستانکها بشدت خرد شدهاند و در یک بازه زمانی طولانی یعنی از سال 1354 تا 1392 جان میگیرند. گاهی فضا خیلی خشک و کشدار است و معدود مواقع سرخوشانه.
در این فرم از سینما به هرحال تماشاگر با یک درام سنتی روبهرو نیست و قرار است ارغوان یک درام مدرن باشد و دست بر قضا هست، اما مگر میشود در درام مدرن چالشهای درونی را فقط با فرم و فضا نشان داد؟
در این بین، بار موسیقایی فیلم نیز جالب توجه است. یعنی عشق بشری و گرمای آن و حس و حال موسیقی و عشق به آن همپای هم روایت میشوند. تداخل این دو عشق نیز زیباست.
در گذر این بازه زمانی طولانی، تماشاگر هم میتواند آوا را بشناسد و هم فربد را و هم در این بستر زمانی، ما به ازای اجتماعی پیدا کند و در نهایت به همذاتپنداری با این دو برسد.
اما لحن تصنعی و کشدار داستانکها گاهی توفانی نهانی در این بافتار زیبا به پا میکند.
ارغوان اثر قابل احترامی است و شاید خون تازهای برای سینمای ایران باشد. امید بنکدار و کیوان علیمحمدی در سومین ساخته سینماییشان پیشرفت قابل ملاحظهای کردهاند و در روزگاری که سینمای ایران کمتر به جزییات در فرم میپردازد بسیار سختگیرانه فرم و امضای خود را در ارغوان به رخ کشیدهاند.
مهدی تهرانی
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد