تورج نصر، دوبلور کارتونهایی مانند پسر شجاع است که در آن به جای شخصیت شیپورچی صحبت کرده است؛ شخصیت دوستداشتنی که برای نسل دهه 60 خاطرهسازی کرد. نصر تاکنون بارها درباره حرفه دوبله و حال بد این حرفه صحبت کرده است، اما در گفتوگویی که میخوانید او از زندگی شخصیاش بیشتر گفته است.
فعالیت در زمینه فرهنگ و هنر را از نوجوانی شروع کردید، آیا به تشویق خانواده وارد این حوزه شدید؟
خانوادهام نقشی در ورودم به دنیای هنر نداشت. دو برادر داشتم که یکی از آنها آهنگر بود که فوت کرده و دیگری پمپ بنزین دارد. 17 ساله بودم که آموزش موسیقی را نزد آقای فریبرز لاچینی شروع کردم و موسیقی مورد علاقهام جاز بود تا اینکه بهواسطه یکی از اقوام با آقای محمد نوربخش آشنا شدم که به جای مارلون براندو در فیلم پدرخوانده صحبت کرده بود و شهرت زیادی داشت. عاشق صدای او شدم. از همانجا تصمیم گرفتم دوبلور شوم. اما آقای نوربخش به من گفت باید درس خودت را بخوانی. دو سال پیگیر ایشان بودم هر استودیویی برای ضبط میرفت، آنقدر آنجا میایستادم تا اجازه بدهند داخل شوم. بعدها خود آقای نوربخش گفت آنقدر از سماجتت کلافه شده بودم که به همکارانم میگفتم مرا جایی مخفی کنید که این جوان مرا نبیند! آنقدر پیگیری کردم که موفق شدم نظر او را جلب کنم و به من اجازه داد که کارآموزی در زمینه دوبله را شروع کنم. از سال 50 هم بهطور رسمی وارد حرفه دوبله و گویندگی شدم.
در خانوادهای که هیچکس به هنر علاقهای نداشت، شما چطور به موسیقی علاقهمند شدید و بعد فعالیت خود را در زمینه فرهنگ و هنر ادامه دادید؟
در نوجوانی عاشق موسیقی بودم. آن زمان گرامافون کوچکی داشتم که فقط خودم از آن استفاده میکردم، پولهای توجیبیام را نگه میداشتم و با آنها صفحه موسیقی میخریدم.
اما موسیقی را ادامه ندادید؟
وقتی با دنیای دوبله آشنا شدم، به این حرفه علاقهمند شدم و دیگر نتوانستم از آن دل بکنم. الان هم بعد از گذشت سالها دوبله را عاشقانه دوست دارم. بخصوص وقتی کارتون دوبله میکنم، کودک درونم به وجد میآید و بسیار خوشحال میشوم.
کدام محله تهران متولد شدید؟
میدان دروازه قزوین، خیابان استخر. آن زمان محلههای تهران محدود بود، اما هر محلهای شهرت خاص خود را داشت. بچههای محله ما هم به تُخسی و شیطنت معروف بودند.
اما گویا فضای محله در شما تاثیری نداشته است؟
نه! ما جزو تحصیلکردههای محله دروازه قزوین بودیم. من با هیچکس در محلهمان رفت و آمد یا رفاقتی نداشتم و بیشتر وقتم را در خیابان جمهوری سپری میکردم که پاتوق اهالی فرهنگ و هنر بود.
اما برخی از آنهایی که در مسیر زندگی به خطا میروند، یکی از دلایل آن را مثلا محله بدی میدانند که در آن به دنیا آمده و رشد کردهاند، شما چطور راهتان را جدا کردید؟
من تا 14 سالگی در آن محله بودم بعد کاملا از خانوادهام جدا شدم و بهصورت مستقل زندگی میکردم. در محله نارمک اتاقی اجاره کردم و به آنجا رفتم. هشت ساله بودم که پدرم فوت کرد و به دبیرستان که رفتم از خانوادهام جدا شدم.
در آن سن چگونه مخارج زندگیتان را تامین میکردید؟
هم درس میخواندم و هم برای روزنامهها حروفچینی میکردم. پدرناتنیام در روزنامه کار میکرد، مرا هم برای حروفچینی به روزنامه برد. برای چند نشریه از جمله خواندنیها که آن زمان مخاطب زیادی داشت، حروفچینی میکردم. روزی چهار، پنج ساعت کار میکردم و با دستمزدم مخارج زندگیام را در میآوردم.
اما برخلاف نسل شما، جوانان امروز کمتر به فکر استقلال یا کار و کسب درآمد هستند؟
جوانان امروزی با جوانان دوره ما اصلا قابل مقایسه نیستند؛ نه به بزرگترها احترام میگذارند و نه به فکر استقلال هستند؛ انگار میترسند از خانواده جدا شوند. من به آنها میگویم بچههای لوس پدر و مادر!
چرا این اتقاق افتاده و خیلی از قدیمیها و بزرگترها این صفات را به جوانان میدهند؟
نتوانستیم بچههایمان را درست تربیت کنیم. آنقدر امکانات در اختیارشان گذاشتهایم که از همه چیز اشباع شدهاند. بیشتر همنسلان من از اول کار میکردند و روی پای خود میایستادند، اما نسل امروز اصلا نمیدانند کار چیست و چطور باید پول دربیاورند تا بتوانند زندگیشان را اداره کنند.
از مسیری که در زندگی طی کردهاید، راضی هستید؟
خیلی راضیام، اما اگر میدانستم روزی کار فرهنگ و هنر به اینجا میرسد، اصلا وارد حرفه دوبله نمیشدم. روزی که وارد این حرفه شدم و سالهای بعد از آن، دوبله ایران در دنیا حرف اول را میزد. فیلمهای خوبی به دستمان میرسید و باعث میشد که ما هم از همه توان و خلاقیتمان برای دوبله استفاده کنیم، اما الان فیلمها بیشتر کرهای و چینی شدهاند که بازیگرانش حس و حالی ندارند که بتوان با دوبله آن را به نمایش گذاشت.
در رادیو هم فعالیت میکنید؟
20 سال بیشتر است که با رادیو همکاری میکنم. کارم را با زندهیاد فرهنگ مهرپرور و مرحوم منوچهر نوذری شروع کردم. برای هفت سال یکی از بازیگران ثابت صبح جمعه با شما بودم. با برنامه «کوی نشاط» همکاری داشتم. الان هم در برنامه شکر پنیر حضور دارم که پنجشنبهها از رادیو صبا پخش میشود. گوینده و بازیگر برنامه «یک سبد لبخند» هم هستم که از رادیو ایران پخش میشود.
بیشتر برنامههای رادیویی شما شاد هستند، به نظرتان شادی چه تاثیری در روند زندگی دارد؟
شادی لازمه زندگی است. برنامههای شاد رادیو و تلویزیون میتواند روحیه مردم را بهتر و اخم آنها را برای دقایقی باز کند. نویسندگان زیادی در رادیو داریم که میتوانند طنزهای خوبی بنویسند. اگر متن خوب باشد، موسیقی مناسبی برای آن ساخته شود و نقشها را به بازیگران کاربلد بدهند، مطمئن باشید که برنامههای پرشنونده و پربینندهای ساخته خواهد شد که مردم را جذب میکند.
طاهره آشیانی - جامجم
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد