برای مدت 70 سال از رهبری جهان غرب جهت «سد نفوذ» کمونیسم که هری ترومن آن را به صحنه آورد، باراک اوباما با «رهبری از عقب» برای مبارزه با افراطگرایی آن را تداوم داد. در این میان لولایی که دو سوی طیف سیاسی یعنی محافظهکاران و لیبرالها بر آن سوار بودند، به صورت دفاع همزمان از شیوه زیست آمریکایی و اشاعه ارزشهای لیبرال در ابعاد سیاسی (دموکراسی)، اقتصادی (سرمایهداری بازاری)، فرهنگی (زمینی بودن منبع دانش) و اجتماعی (برابری حقوقی) ترسیم میشد. الگوی حاکم در طول این هفت دهه درک یکسانی را در رابطه با مطلوبترین شیوه برای دفاع واشاعه موجب شد. تاکید بر این که توانمندی نظامی باید اولویت قرار گیرد، نظر رایج در میان 12 رئیسجمهور دوران بینالمللگرایی فعال هرچند با نسبتهای متفاوت بود. پارادایمی که در بطن نزاع ایدئولوژیک شکل گرفت. به دنبال سقوط نظام دوقطبی، قدرت معنایی، ظرفیت ارزشی و توانمندی عملیاتی خود را از دست داد؛ چراکه باورها، ارزشها، قواعد و شیوههایی که توجیهگر بودند دیگر در شرایط متفاوتی که با از بین رفتن کمونیسم شکل گرفته بود، کمترین کارایی را داشت. سازمان آتلانتیک شمالی (ناتو) که سال 1949 شکل گرفت تا در وهله اول اتحاد جماهیر شوروی را از دست درازی به اروپای غربی باز دارد، با سقوط این کشور نهتنها از بین نرفت بلکه تعداد اعضای آن به 28 عضو که حدود 70 درصد کل بودجه نظامی جهان را در اختیار دارند، رسید. پایان جنگ دوم جهانی آمریکا را در جایگاهی قرار داد که پروژه دولتسازی در ژاپن و آلمان را به اجرا در آورد. با توجه به سطح توسعه اقتصادی که فرهنگ متناسب با رقابت احزاب مبتنی بر طبقات را امکانپذیر میسازد، آمریکا را دراین راه موفق کرد. جورج دبلیو بوش در عصر پسا جنگ سرد پروژه دولتسازی و اشاعه دموکراسی در عراق را براساس همان پارادایم شکل گرفته در سال 1947 قرار داد و تجاوز نظامی به سرزمینی را که کمترین تناسب فرهنگی با منطق حاکم بر دموکراسی مورد نظر آمریکا داشت و از نامساعدترین بستر اقتصادی برای شکلگیری احزاب طبقاتی برخوردار بود، صورت داد. باراک اوباما نیز که مبارزه با افراطگرایی را اساس سیاست خارجی خود قرار داده بود به دنبال سرنگون کردن معمر قذافی کشور لیبی را به جولانگاه گروههای افراطی تبدیل و سرزمینی بدون حکومت مرکزی را تقدیم آنان کرد.
واقعیتهای جدید، الگوهای متفاوت مبتنی بر شیوهها، ارزشها و قواعد متمایزی را طلب میکند و به همین روی پارادیم برخاسته از واقعیات جنگ سرد که به شکلهای مختلف تا 2016 حاکم بود را باید از این پس در زبالهدانی تاریخ جستوجو کرد. سیاست خارجی آمریکا در عصر دونالد جان ترامپ «بینالمللگرایی انتخابی» را به صحنه خواهد آورد. تاکید بر ارزشهای لیبرال که بن مایه ایدئولوژیک توجیهکننده حضور آمریکا در صحنه جهانی از سال 1898 یعنی آغاز حضور فعال این کشور در فرای قاره بود، به حاشیه رانده میشود و اشاعه، جایگاه خود را در دستور کار کاخ سفید از دست داده خواهد یافت. به این روی توجیه و فرصت کمتری برای نظامیان آمریکایی فراهم خواهد شد تا در سرزمینهای دیگر فرصت تجاوز و اشغال را تجربه کنند. پارادایمی که سال 1947 شکل گرفت، در بطن حمایت و اجماع نظر کامل نخبگان آمریکایی بود که به همین روی در سقوط کمونیسم موفق شد، اما آنچه دونالد جان ترامپ در صحنه سیاست خارجی برای آمریکا ترسیم میکند، از چنین حمایتی برخوردار نیست و فزونترین مخالفتها را از سوی اندیشهورزان نو محافظه کار و لیبرال در برابر داشته است و آن را باید پاشنه آشیل پارادایم جدید قلمداد کرد.
دکتر حسین دهشیار
استاد دانشگاه علامه طباطبایی
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد