داستان از سال ۳۶هجری، یک ماه بعد جنگ جمل شروع میشود. این داستان درباره پسری است به اسم میثم که دوازده سال دارد و همراه خانواده خود در حال مهاجرت از بصره به سوی کوفه است. او پسر ترسویی است. در میانه راه سفر که راهزنها به کاروان حمله میکنند، پا به فرار میگذارد و زیر برگهای خشک خرما مخفی میشود.