در این میان هر کدام از خانوادهها ساز خود را مینواختند و میخواستند جشن ازدواج به بهترین نحو برگزار شود و همان مکانی باشد که آنها میخواهند. همین حرف و حدیثها به جای این که کمکی به حال نوعروس و شوهرش بکند، تبدیل شد به دخالت بیمورد.
هر دو از این رفتار و دخالت عاصی شده بودند و تحمل این زندگی را نداشتند. درگیری بالا گرفته بود و حوصله همدیگر را نداشتند. این دخالتها به حدی بالا گرفت که نوعروس تاب تحمل زندگی را نداشت و تصمیم گرفت جدا شود تا دخالتها پایان بگیرد، اما این ماجرا آتشی دیگر روشن کرد. درگیری دو خانواده بالا گرفت. نوعروس از شوهرش خواست که از وی جدا شود، اما مرد جوان حاضر به جدایی نبود. دوستش داشت، اما هر کاری کرد نوعروس تصمیم به جدایی را فراموش کند، نشد.
مرد جوان از این وضع خسته شده بود. سلاحی تهیه کرد و به خانه پدرزنش رفت تا شاید با تهدید، آنها را بترساند که دست از دخالت بردارند. میخواست همسرش را بترساند تا از تصمیم جدایی منصرف شود، اما خشم سر تا پای وجودش را گرفته بود و انگار گوشش حرفی را نمیشنید و چشمانش کسی را نمیدید. مقابل در خانه نامزدش رفت. در باز شد و با سلاحی که به دست داشت، وارد این خانه شد.
دوباره با آنها حرف زد، اما به جای این که آرام شود، درگیری بالا گرفت. داماد جوان خشمگینتر از قبل بود. سرانجام به سمت نوعروس و پدرش شلیک کرد. همان طور که دید عشقش در خون افتاده، نتوانست تحمل کند و به خودش هم شلیک کرد و به زندگیاش پایان داد.
به این ترتیب با اقدام عجولانه مرد عاشق پیشه پرونده این عشق هم با جنایت بسته شد.
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد