شهرام محمودی:

پسرم زندگی ما را چهار رنگ‌ کرد

از بچگی عشقش توپ بازی بود. فقط کافی بود توپ به دستش برسد، دیگر متوجه گذر زمان نمی‌شد. او بود و توپ. توپش آن‌قدر چرخید و چرخید که به المپیک رسید.
کد خبر: ۱۰۱۳۸۹۲
پسرم زندگی ما را چهار رنگ‌ کرد

همان جایی که یک روزی فقط رویایش را می‌دید. رویایی شیرین که لبخند به لبش می‌آورد. شهرام محمودی پشت خط زن تیم ملی والیبال با این‌که از دروازه‌بانی فوتبال شروع کرد اما با لجبازی، والیبالیست حرفه‌ای و سرشناس تیم ملی شد. کاری که می‌خواست برای رو کم کنی با برادر بزرگ‌ترش انجام دهد و والیبال را به دغدغه اول او تبدیل کرد.

سال 95 برای والیبال چه جور سالی بود؟

سال 95 برای والیبال، پر از اتفاقات عجیب و غریب بود. از طرفی سال خیلی خوبی برای والیبال ما بود. به همه اهداف در رده ملی رسیدیم. خدا را شکر بعد از 52 سال با صعود به المپیک، افتخار بزرگی برای ورزش ایران رقم خورد که من هم در آن سهم داشتم. بعد از انتخابی المپیک تیم خسته، با یک لشکر مصدوم، نصفه نیمه، بدون استراحت و آماده‌سازی لازم به لیگ جهانی رفت و نتیجه خوبی هم نگرفت. اما به هر طریقی در سید یک ماند.

چرا در لیگ جهانی خوب نبودید؟

وضعیت بدن بچه‌ها خیلی خراب بود. با این حال همه بچه‌ها، همت و تلاش به خرج دادند. برخلاف حرف کارشناسان که خیلی بچه‌‌ها را اذیت کردند. حرف‌هایی که بچه‌ها را دلخور کرد.

نتیجه تیم در المپیک می‌توانست بهتر هم باشد، نه؟

برای المپیک یک ماه مهلت داشتیم که خدا را شکر از گروهمان صعود کردیم و به هدف فدراسیون رسیدیم، هرچند بازی‌های دلچسبی نداشتیم. دو تیم مصر و کوبا را شکست دادیم، هدف دو برد بود و صعود به دور بعد که این اتفاق افتاد و پنجم مشترک شدیم. مقام بزرگی که برای والیبال و ورزش ایران خیلی ارزشمند است، هرچند روی آن مانور ندادند. بهترین مقام تیمی ایران در المپیک که نادیده گرفته شد.

قبول دارید می‌شد نتیجه بهتری گرفت؟

بالاخره تیم با تشخیص سرمربی با ترکیب اصلی مقابل روسیه بازی نکرد. اگر روسیه را با تمام توان می‌بردیم، قرعه ما به کانادا می‌افتاد و مثل روسیه که برد ما هم می‌بردیم. حتی دوست داشتیم با ایتالیا در ضربدری بازی کنیم. در بازی با ایتالیا هم خوب شروع کردیم اما ایتالیا تیم خیلی خوبی بود و بازی خیلی سختی داشتیم؛ تیمی که به برزیل قهرمان باخت. ما سختی‌های زیادی را تحمل کردیم.

با همه شرایط سخت خوشحالی که به‌خوبی تمام شد؟

خیلی خوشحالیم. بچه‌ها با تحمل همه شرایط سخت در المپیک بازی کردند. سختی‌هایی که تحملش برای هرکسی مقدور نیست. بچه‌ها نشان دادند مرد روزهای سخت هستند. شاید اگر برنامه‌ریزی بهتری داشتیم و بازیکنان اصلی در لیگ جهانی بازی نمی‌کردند، فرصت بهتری برای تمرین بدنسازی داشتیم و آماده‌تر به المپیک می‌رفتیم تا نتیجه بهتری بگیریم. هر چند ما نتیجه دلخواه فدراسیون را گرفتیم اما حالا می‌گویند ما دو تیم ضعیف المپیک را بردیم، درحالی که 12 تیم برتر دنیا به ریو آمده بودند و هیچ حریف ضعیف و هیچ مسابقه آسانی وجود نداشت. بالاخره سال سخت والیبال هم تمام شد و خوشحالم.

حالا وجدانت راحت است؟

واقعا. خوشحالم. والیبال سربلند شد. ما شرایط خیلی سختی را پشت سر گذاشتیم. در انتخابی المپیک آنقدر جو سنگین بود که ما چین را 3 بر 2 بردیم. این تیم را در شرایط عادی 3 بر صفر می‌بریم، اما حالا به خاطر المپیک احساس غرور می‌کنم. امسال بزرگ‌ترین پاداشم را گرفتم؛ پاداشی ماندگار. شاید یک‌سری حرف‌ها کلیشه‌ای باشد اما وقتی در فضای مجازی خوشحالی مردم را دیدم واقعا احساس غرور کردم. بچه‌ها کاری کردند که حتی برای چند ساعت مردم خوشحال باشند.

تیم ملی بازی‌های سختی در لیگ جهانی دارد. با سرمربیگری کولاکویچ این قضیه را چطور می‌بینید؟

من که نیستم، اما فکر می‌کنم در کل سال آینده، سال خیلی سختی برای تیم ملی در لیگ جهانی باشد. بازیکنان قدرتمندی داریم. امیدوارم کولاکویچ سرمربی جدید تیم ایران با تیم خیلی خیلی خوب کار کند چون سال آینده در لیگ جهانی مسابقات سختی داریم.

به خاطر خانواده و پسرت قید تیم ملی را می‌زنی؟

نمی‌توانم در تیم ملی باشم. یک بخش آن به خاطر خانواده‌ام است، اما مهم‌ترین دلیل بدنم است و مصدومیت‌هایم. واقعا اذیت می‌شوم. بعضی مواقع آنقدر درد دارم که با خودم می‌گویم دیگر والیبال بازی نمی‌کنم؛ اما مجبورم کار من والیبال است. بنابراین ترجیح می‌دهم در تیم ملی نباشم تا به بدنم برسم و بعد هم به خاطر درآمدم در لیگ برای باشگاهم بازی کنم.

اما جای شهرام محمودی در تیم ملی خالی می‌ماند.

نه. اصلا این‌طور نیست. آنقدر بازیکن جوان خوب هست که جای مرا پر کند. بالاخره هرکسی یک روزی می‌آید و یک روزی هم می‌رود. این چرخه همیشگی است. تیم ملی والیبال ما در انتخابی المپیک مسن‌ترین تیم بود.

پس جوانگرایی لازم شده؟

دقیقا. حالا وقتش رسیده بازیکنان جوان به تیم اضافه شوند.

از رفتن پشیمان نمی‌شوی؟

نه، اصلا. ما که تا ابد در تیم ملی ماندنی نیستیم. بالاخره باید یک روزی برای رفتن تصمیم بگیریم.

با آقای داورزنی هم صحبت کرده‌ای؟

قرار است در جلسه‌ای با آقای داورزنی درباره رفتنم صحبت کنم تا کار یکسره شود. چاره‌ای نیست و کاری هم نمی‌شود کرد. خودم شاید بیشتر از هر کسی ناراحت باشم ؛ اما دیگر با دردها، نمی‌‌توانم. شاید خیلی‌ها ندانند چه اتفاقی برایم افتاده. تنها سیامک افروزی پزشک تیم ملی می‌داند که من چقدر اذیت می‌شوم و چقدر درد تحمل می‌کنم.

همه می‌دانند پرسپولیسی هستی. چرا برای دربی به استادیوم نرفتی؟

فوتبال ورزش اول دنیاست. در ایران هم خیلی طرفدار دارد. خودم خیلی فوتبال را دوست دارم. دوست داشتم برای آخرین دربی و دیدن بازی تیم محبوبم پرسپولیس به استادیوم بروم، اما بعد از تمرین تیمم، وقت کم آوردم و به خانه رفتم و از تلویزیون بازی را دیدم.

از باخت پرسپولیس ناراحت نشدی؟

فوتبال و زیبایی‌هایش به اتفاقات باورنکردنی‌اش است. آن روز، روز برد استقلال بود. پرسپولیس خیلی خوب بازی کرد و موقعیت‌های زیادی هم برای گلزنی داشت، اما روز پرسپولیس نبود. پرسپولیس آن روز هشت موقعیت مسلم گل داشت و 70 درصد بازی توپ دستش بود؛ اما باخت.

بعد از بازی با مهدی طارمی و محسن مسلمان صحبت نکردی؟

من حتی زنگ هم نزدم. مسیج دادم و بابت بازی قشنگ به آنها تبریک گفتم و خسته نباشید. نوشتم مهم این است که تیم شما قهرمان می‌شود.

قبل از والیبال ورزش دیگری می‌کردی؟

من دروازه‌بان تیم فوتبال نوجوانان پیکان بودم. همیشه در مسابقات مدارس عضو تیم بودم و دوره راهنمایی با تیم فتح کرج قهرمان شدیم. با تیم نواب صفوی بهترین دروازه‌بان شدم. البته در تیم‌های بسکتبال، پینگ‌پنگ و حتی دوی ماراتن هم مسابقه دادم.

اما آخرش والیبال؟

خب من از اول بین والیبالیست‌ها بودم. همه والیبالیست‌ها به‌خاطر بهنام به خانه ما رفت و آمد داشتند. آنها را که دیدم، علاقه‌مند شدم. از طرفی خانواده من از قشر ضعیف جامعه بود، با این‌که بهنام والیبالیست بود اما درآمد زیادی نداشت و با این حال به خانواده هم کمک می‌کرد. انگیزه‌ام برای رفتن به والیبال بیشتر شد. می‌خواستم درآمد داشته باشم.

پس به‌خاطر کمک به خانواده والیبالیست شدی؟

البته من خیلی قُد بودم. وقتی کاری را می‌خواستم انجام دهم، آن کار را می‌کردم. والیبال را هم از سر لج و لجبازی
با بهنام پیگیری کردم. می‌خواستم والیبالیست شوم تا روی او را کم کنم. آن موقع اتفاقات عجیب و غریبی افتاد، امکانات و پول نبود. وضعیت رفاهی هم زیاد نبود. شاید باور نکنید من کفش والیبال هم نداشتم و با کتانی چینی یا کتانی کفش ملی بازی می‌کردم. کفش والیبال آن موقع 5000 تومان بود که خیلی پول بود. حتی بعضی وقت‌ها برای گرفتن کفش ملی به برادرم التماس می‌کردم.

آن همه سختی ارزشش را داشت؟

حالا وقتی به عقب برمی‌گردم، می‌بینم واقعا ارزشش را داشت. این گنج با رنج به دست آمد.

برادری با بهنام محمودی چقدر به پیشرفت تو کمک کرد؟

من از بچگی خیلی تلاش کردم. اتفاقا نسبت برادری با بهنام کلی اذیتم کرد. نیش و کنایه زیادی به من می‌زدند.حتی آشناها و فامیل. خیلی‌ها می‌گفتند از یک خانواده دو تا ورزشکار درنمی‌آید. اما این حرف‌ها مرا جنگنده‌تر کرد. به خودم می‌گفتم فقط تلاش کن.

بچه شیطانی بودی؟

من در خانه خیلی آرام بودم. فقط برای توپ بازی به کوچه می‌رفتم و روزی یکی دو بار مفصل کتک می‌خوردم! قصه این بود که یک زمین خاکی سر کوچه ما بود با دو تا تیر دروازه و یک تور والیبال. من هر روز بعد از مدرسه و تابستان می‌رفتم آنجا، صبح می‌رفتم خاکی می‌شدم به خانه که می‌رسیدم از مادرم کتک می‌خوردم و بعد از ظهر هم همین طور. من شر نبودم فقط دنبال توپ بازی بودم. در دوره راهنمایی 40 روزی از مدرسه به خاطر مسابقات تیم‌های مختلف غیبت کردم. یعنی معلم ورزشم می‌گفت برو مسابقه، من هماهنگ می‌کنم، اما یک روز رفتم خانه همه گفتند چرا دو ماه مدرسه نرفتی؟ متوجه شدم معلمم هماهنگ نکرده بود و من دو ماه غیبت خورده بودم.

فکر می‌کردی به اینجا برسی؟

من از همان اول برای خودم تعیین هدف کردم که در تیم ملی بازی می‌کنم. حتی بازی با ژاپن را در رویاهایم می‌دیدم. این‌که ست پنجم 13ـ 13 هستیم و با یک اسپک و دفاع کار را تمام می‌کنم. این مساله خیلی به من کمک کرد. من به آن اعتقاد داشتم. حتی مدل اسپک زدنم را هم تجسم می‌کردم.

حتی بازی در المپیک را؟

همیشه فکرش با من بود. من طوری به آن فکر می‌کردم که انگار اتفاق افتاده است. خدا را شکر همه چیز دست به دست هم داد و اتفاقات خوبی برایم رخ داد. هر چند وقفه‌ای هم در روند رو به رشدم افتاد، اما انگار همه چیز چیده شده است. از تیم والیبال نوجوانان پیکان، با چالدران به لیگ برتر آمدم، با یک مربی خوب به اسم فرهاد اعرابی.او سال 82 به من در مسابقه امیدها بازی داد،همه تعجب کردند. بعد رفتم چالدران. با این‌که خیلی‌ها مخالف بودند، اما فیکس هم بازی کردم. بعد به تیم جوانان رفتم و بین اسپوکرها نفر سوم شدم. همه بازی‌ها را انجام دادم و منصور زادون به تیم ملی دعوت شد. برایم خیلی تعجب‌آور بود، اما برای اولین بار تیم سوم جوانان جهان شدیم. بعد در لیگ برای پیکان بازی کردم سپس به ماهشهر رفتم که اتفاقات بدی برایم افتاد. سوءتفاهمات باعث شد از اصل والیبال دور شوم. بزرگ‌ترین اشتباه ورزشی‌ام رفتن به ماهشهر بود. باید در پیکان می‌ماندم. فصل بعد هم به داماش رفتم که با سرپرست تیم دچار مشکل شدم و قراردادم را پاره کردم. شرایطم بد شد که دوباره فرهاد اعرابی به دادم رسید و مرا به آلومینیوم المهدی برد که بتوانم به تیم ملی بروم. قبل از آن همیشه به تیم ملی دعوت می‌شدم، اما خط می‌خوردم.

چرا؟

نمی‌دانم.یک بار برای انتخابی جهانی در تهران به اردوی اولیه دعوت شدم. محسن عندلیب انصراف داد و محمد کاظم هم جراحی کرد، اما سرانجام دو بازیکن دیگر برای فهرست نهایی انتخاب شدند که یکی از آنها سرعتی‌زن بود، نه پشت خط زن.

بازی در کاله هم برایت خوب بود، نه؟

وقتی در آلومینیوم بازی می‌کردم، رفتم خدمت و خیلی اذیت شدم. همان سال بهروز عطایی، بزرگ‌ترین خدمت را به من کرد. به بهنام گفته بود به کاله بروم. یعنی سرباز قهرمان شدم. البته در مدت خدمتم سرهنگ علیپور خیلی کمکم کرد تا در لیگ بازی کنم. خیلی‌ها به عطایی گفتند، شهرام به دردت نمی‌خورد، اما او پای من ایستاد و سال‌های خاطره‌‌انگیزی برایم شد، البته با دو بار قهرمانی در لیگ با کاله.

سر اختلاف کی‌روش با پرسپولیسی‌ها، سید گفت: روزهای والیبال با ولاسکو برایم تداعی شد. برای تو هم همین طور بود؟

نه حقیقتا. طرز فکرها متفاوت است. اگر ولاسکو هم حالا مربی تیم بود، بازهم نمی‌توانست ولاسکوی قدیمی باشد. ولاسکو آنقدر قدرت پیدا کرده بود که به ما بی‌احترامی می‌کرد. من مخالف قدرت دادن به مربی هستم که برای فدراسیون هم تصمیم‌گیری کند. فکر می‌کنم همه ایرانیان و پرسپولیسی‌های شش‌آتشه هم این را می‌دانند و نباید مربی قدرت زیادی داشته باشد. نه او حق دارد و نه مربیان لیگی.

یک سال و نیم بعد از به دنیا آمدن پسرت آرسام زندگی تو چه رنگی شده است؟

حالا زندگی‌ام چهاررنگه شده است. هیچ لذتی بالاتر از پدر یا مادر شدن نیست. دوست داری دنیا روی سرت خراب شود، اما خار به دست فرزندت نرود. شاید باور نکنید، وقتی خسته از تمرین سنگین به خانه می‌آیم فقط یک ساعت با آرسام بازی می‌کنم. بسختی رانندگی می‌کنم تا به خانه برسم، اما موقع بازی با آرسام انگار نه انگار خسته هستم.

نقش همسرت در موفقیت تو چقدر بوده است؟

پشت سر هر مرد موفقی یک زن موفق است. من واقعا این را احساس کردم. دوران شکوفایی والیبال من بعد از آشنایی با همسرم آغاز شد. در دوران مجردی دنبال تفریحات جوانان امروزی نبودم سه، چهار تا دوست داشتم که همیشه با هم بودیم، حتی اهل مهمانی رفتن هم نبودم و الان هم نیستم. تصمیم گرفتم ازدواج کنم تا سروسامان بگیرم. با همسرم که آشنا شدم، خیلی به من کمک کرد. شاید خیلی وقت‌ها اذیت شده از ناراحتی و بدخلقی و عصبانی شدنم، اما تحمل کرده و خم به ابرو نیاورده. او قبل از آن‌که همسرم باشد، دوستم است.

چقدر سیاسی هستی و انتخابات سال آینده چقدر برایت مهم است؟

کلا با سیاست رابطه‌ای ندارم. سیاست آدم خودش را می‌خواهد. کسی مثل ظریف. طوری جواب بقیه را بدهد که همه برایش کف بزنند. مردی که مایه افتخار ما باشد و همه به احترامش کلاه از سربردارند. ولی اگر کاندیدای موردنظرم، خواسته‌هایش به من نزدیک باشد، کمک می‌کنم.

بهترین خاطره‌ عید؟

عید همیشه برای من، خاطرات تیله‌بازی را زنده می‌کند. حالا فناوری آمده و بچه‌ها زندگی دیجیتال را دوست دارند؛ اما زمان ما هرفصل بازی خودش را داشت. تیله بازی، الک دولک‌، قلعه، زو و هفت سنگ.

آرزو برای سال جدید؟

امیدوارم سال خوبی برای همه باشد. اتفاقات خوب برای مردم ایران بیفتد و همه از کنار هم بودن لذت بیشتری ببرند.

رضا پورعالی - گروه ورزش

ویژه نامه نوروزی جام جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها