به گزارش جام جم آنلاین به نقل از آگاه ، والدین وقتی صاحب فرزند می شوند نسبت به او وظایفی دارند و برای رسیدن به آن ها باید پدر و مادر با یکدیگر هماهنگ باشند. از آن جایی که کودکان هوش بالایی دارد، به سرعت متوجه ناهماهنگی والدین خود خواهد شد. به همین سبب خواسته هایش را به کسی که از خود ضعف نشان دهد می گوید و با استفاده از اهرم گریه و لجبازی به اهدافش خواهد رسید.
نداشتن تفاهم در انتخاب مسیر برای به رسیدن به هدف مشترک که موفقیت و پیشرفت فرزند می باشد می تواند موجب فاصله گرفتن از مسیر اصلی و سردرگمی کودک شود، چراکه هستند والدینی که در مورد تربیت کودکان خود هیچ تفاهمی با یکدیگر ندارند!
از این رو واجب است تمامی زن و شوهرها به تفاهمی در زمینه تربیت فرزندان خود برسند و از یک سبک واحد استفاده نمایند تا بتوانند فرزندی سالم و موفق را تربیت کنند، به عبارتی می توان گفت هماهنگی والدین در تربیت فرزندان اصلی ترین کلید در تربیت می باشد.
بنابر این بهتر است با مشورت و کنار گذاری اختلاف ها یک مسیر درست را انتخاب نمایید به طوری که کودک متوجه شود نظر هر دوی شما در هر رابطه ای یکسان است. در مواردی که نمی توانید پاسخ برخی سوالات کودک را با اطمینان بدهید بهتر است ابتدا با همسر خود مشورت نمایید سپس پاسخ را با کودک در میان بگذارید. در این صورت اقتدار هر یک از والدین حفظ می شود و فرزند در تمامی سنین از پدر و مادرش حرف شنوی خواهد داشت و جایگاه والدین در ذهن او پررنگ خواهد بود. حفظ آرامش والدین در زمان حوادث مختلف بسیار مهم است و نیاز است درابتدا به آسیب های کودک رسیدگی نمایند و سپس به کودک آموزش دهند در چنین مواقعی چه کارهایی انجام دهد. تربیت کودکان یکی از مهم ترین چالش های زندگی برای والدین به شمار می رود، این کار همانند یک امتحان بسیار سخت است که اگر بهترین نمره را از آن دریافت نکنند ممکن است که کل زندگی شان را تحت تاثیرات مخربی قرار دهد!
بنابراین بهتر است والدین با همفکری و مشورت یکدیگر روش های آموزشی خاصی را مطرح کنند و آن ها را بر روی کودک خود اجرا نمایند. وگرنه کودک دچار سردرگمی خواهد شد و نمی داند که حرف پدر را گوش کند یا حرف مادر را حتی در آینده هم متوجه می شود که مادر و پدر نظر مشترکی ندارند، پس به حرف کسی گوش می دهد که نظرش به نفع خودش باشد و قطعا هم میان پدر و مادر دعوا و بحث پیش می آید. پس بهتر است از همان اول یک روش تربیتی صحیح را انتخاب کنید و با همان روند پیش بروید.
به این مثال دقت کنید. فرض کنید شما و همسرتان راننده ی ماشینی هستید که مقصد آن رشد و آینده ای تضمین شده برای کودک است و کودک تان هم در عقب ماشین نشسته است. اگر در همان اول مسیر در انتخاب جاده ها تفاهم و توافق نداشته باشید، به هیچ مقصد مشخصی نخواهید رسید و تنها مسیرتان را دور و کودک تان را سردرگم خواهید کرد.
باید توجه داشته باشید که شما و همسرتان یک هدف مشخص دارید و برای انتخاب مقصد صحیح باید با نظر دادن و مشورت با یکدیگر به یک تصمیم درست برسید و دیگر با هم مخالفتی نداشته باشید. در عین حال مراقب باشید که رفتارتان باعث مشاجره بین شما و همسرتان نشود. اگر هم در مسائلی مطمئن نیستید و کودک از شما نظر می خواهد بهتر است سکوت کنید و با همسرتان صحبت کنید یا به او بگویید «باید اول با بابا یا مامانت صحبت کنم بعد نظرمو بگم». در نهایت هرگاه به دنبال نظر و مسیری برای کودک تان بودید، قبل از آن که به کودک تان خبر دهید در جایی که کودک نیست با همسرتان صحبت کنید و سپس آن مطلب را در خانواده بیان کنید.
در هیچ شرایطی اقتدار و غرور یک فرد از خانواده را در مقابل کودک خراب و پایمال نکنید، زیرا جایگاه اعضا در برابر کودک باید اثبات شده باشد وگرنه اگر تمام نظرتان یک طرفه از سوی مادر باشد، ممکن است در آینده دیگر کودک شنوای حرف های قاطع پدر نباشد و حرف هایش را جدی نگیرد.
نباید فراموش کنید همان کودکی که در سنین پایین تقاضای شیرینی و شکلات می کرد ممکن است در سن نوجوانی تقاضاهای بزرگ تری مانند پول زیاد، ماشین و … داشته باشد. پس بسیار مهم است که جایگاه والدین در ذهنش محکم و مقتدر باشد.
کودک به طور کلی به فرمان برداری و اطاعت از خانواده نیاز دارد! در حقیقت اگر نظر پدر چیز دیگری باشد و نظر مادر یک چیز دیگر، کودک گیج می ماند که کدام را انجام دهد و اصولا به مشکل بر می خورد. این مشکل بیشتر از اختلاف سلیقه و نظر میان زن و مرد پیش می آید و کودک این وسط قربانی می شود. کافمن جمله ای معروف دارد که می گوید:
«کودکان، خبره های راستین اند. آنچه برای آن ها گرانبهاست، بهایی ندارد، تنها ارزش دارد.»
اگر با دقت بخوانیم کافمن به ارزش و پاکی کودکان اشاره دارد. این ارزش باید در کنار خانواده باشد و با اختلافات و نظرات مختلف از بین نرود. اگر از همین الان کودک با دوگانگی میان پدر و مادر مواجه شود، ممکن است خودش هم در آینده دچار چنین موضوعی شود و الگوی بدی در ذهنش جا افتاده باشد. بیشترین الگوگیری در زمان کودکی است و حتی اگر پدر و مادر باهم مشکلی دارند، حداقل در کودکی فرزندشان سعی کنند که خودشان را خوب و خوشنود نشان دهند، تا دلهره ای در کودک شکل نگیرد.
این ها همه عدم هماهنگی و شدت اختلافات میان والدین بود که خواهی نخواهی کودک از آن تاثیر می پذیرد و روحیه اش بر اساس آنچه که در خانه دیده است شکل می گیرد. حال باید خانه را عنصری برای روحیه گیری و شناخت نظرهای کامل برای کودک ساخت و آن را به سوی مقصدی درخشان که آرزوی تمام والدین برای کودکان است جلو برد و اختلافات را کنار گذاشت.
هنگام اتفاق افتادن حادثه، حفظ آرامش والدین مهم ترین رکن است. ابتدا باید به میزان خسارت یا آسیب دیدگی کودک توجه کنند و سعی کنند آن را رفع نمایند. در همان لحظه هم می توانند آموزش صحیح رفع خسارت را به کودک یاد دهند که چگونه باید با چیزهای داغ یا خطرناک مقابله یا درمان کند و نباید کودک را به خاطر آسیب دیدگی سرزنش کنند.
رفتارهایی که خانواده هنگام رخ دادن اتفاق بدی از خود نشان می دهند بسیار مهم تر از خود اتفاق است، زیرا در ذهن کودک تبدیل به خاطره ای بد می شود و ممکن است آن را از یاد نبرد. برای مثال اگر کودک دستش را به خاطر ریختن چای می سوزاند نباید آن را بابت بی حواسی یا بی دقتی تنبیه کرد؛ زیرا علاوه بر تجربه بد با چایی، در ذهن کودک ترسی نسبت به خانواده ایجاد می شود. نمونه ای از ایجاد ترس فریاد خانواده، سرکوب کودک و … است که باعث ترس کودک نسبت به خانواده و چیزهای داغ می شود.
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد