آذرماه 59 وقتی محمود به دنیا آمد، پدربزرگ اذان و اقامه را در گوشهایش خواند و شروع کرد به قرائت سوره تبارک و پشتش هم یاسین. آن وقت که فضا برای دعا فراهم شد، دستهایش را بلند کرد و گفت: «دعا میکنم این بچه سالم باشه، عاقل باشه، صالح باشه، ذخیره قبر و قیامت باشه». از آن روز محمود شد نور چشم پدربزرگ. از همان اول به فکر تربیتش بود. میخواست او را مستقیما ببرد زیر بال و پر خودش. به سفارش او، مادر وقت خواباندن محمود یا حتی شیردادنش، مأمور بود برایش قرآن بخواند. اسامی امامان و آیات قرآن، آنقدری از همان بچگی در بیخ گوش محمود زمزمه شد که وقتی پدربزرگ در پنجسالگی نوه، تختهسیاه کوچک خرید و شروع کرد به او حروف الفبا را یاد داد، طی یکسال، محمود بدون هیچ غلط و اشتباهی توانست از روی قرآن روخوانی کند.
محمود از همان بچگی یاد گرفته بود صدای اذان که در خانه پیچید، کارش را رها کند و بایستد کنار پدربزرگ و نمازش را بخواند. عبای پدربزرگ را روی دوشش میگذاشت و سجادهاش را پهن میکرد و بلندبلند نمازش را میخواند. چند سال بعد هم که دو برادرش مجتبی و مرتضی به دنیا آمدند آنها هم به تبعیت از برادر بزرگتر خود، همین کار را میکردند اما نه دوشادوش پدربزرگ و کنار محمود! آنها همیشه پشت آن دو نمازشان را اقامه میکردند.
نمیدانم تأثیر اسمش بود یا تربیت خانواده یا حتی تأثیر دعای پدربزرگ اما هرچه که بود، از همان کودکی به محمود جرأت جسارت و دلیری داد. از همان وقتی که در بازیهای کودکانهاش، یک چوب برمیداشت و با میخ برایش دسته میگذاشت و از آن یک اسلحه کودکانه میساخت، همه فهمیدند به او نباید به چشم یک کودک معمولی نگاه کرد. مرتضی و مجتبی را دورش جمع و با آنها اسلحهبازی میکرد. وقتی فانسقه دایی شهیدش را روی پیراهن میبست تمام صدایش را میآورد داخل گلو و میگفت: «اگر بزرگ شوم دماری از این صدامیان دربیارم که دیگر نگذارم داییجان شهید شود».
این روحیه جهادی او توسط مادر شکل گرفت. وقتی پایش رسید به دوره راهنمایی مادر بین محمود و برادرانش مسابقه احادیث کوچک نهجالبلاغه راه انداخته بود. به نظرش میآمد این راه میتواند قلب بچههایش را بیشتر با ولایت گره بزند. در کنار این احادیث، به راهانداختن مشاعره و کتابخوانی هم از دیگر عادتهای مادر شده بود برای گلپسرهایش. همان دوران بود که کتاب مورد علاقهشان، «موشوگربه» شیخبهایی هم وارد سیر مطالعاتیشان شد. داستان، داستان مبارزه یک حیوان ضعیف بود با حیوانی قویتر. مادر نمیدانست این داستان قرار است آینده محمودش را بسازد.
محمود از همان بچگی، ویژگیهایی داشت که پدر و مادر را برای تحسینش به هیجان میانداخت. سال 77 بود که پدر و مادر تصمیم گرفتند پسرها را بسپرند به محمود 12ساله و بروند به سوریه برای زیارت. قبل از حرکت، پدر، محمود را کرد مادرخرج، و 13هزار تومان پول را به او سپرد. 15 روز بعد وقتی پدر و مادر از سفر برگشتند، محمود مقدار زیادی از آن پول را برگرداند. پدر و مادر فکرش را هم نمیکردند محمود در خرجکردن تا این حد دقت داشته باشد و بخواهد برای پدر و مادر هزینهتراشیها را کمتر کند. دقتی که او را بارها وسوسه کرد درس و مشق را رها کند و برود استخدام سپاه شود. نظامیگری را تنها راه کسب رزق و روزی حلال برای ادامه تحصیلش میدانست. هرچند مادر همیشه مخالف بود و سعی میکرد شبها با خیاطی، کمکخرج همسرش شود تا بچهها به درس و بحثشان برسند اما محمود دلش به این هم راضی نمیشد. شبها کنار مادر مینشست و کمکش میکرد. این عادت برادرانش هم شده بود. تا دیروقت کنار مادر، دکمه میزدند و نخ میچیدند و لباسها را میبردند اتوشویی. انگار با هم عهد بسته بودند که نگذارند آبی در دل مادرشان تکان بخورد.
ماجرای کمک به پدر و مادر آنقدری برای محمود اهمیت داشت که وقتی مادر بین فرزندانش قانونی گذاشت که اگر کسی در پرسشهای کلاسی، 20بگیرد، برای هر نمره، 10 تومان و اگر در امتحان همان نمره را بگیرد، 50 تومان جایزه دریافت کند، محمود وظیفه مدیریت پولهای جایزه را برعهده گرفت. بچهها با آن پولها برای خودشان لوازمالتحریر یا وسایل دیگر میگرفتند و دیگر در طول سال، برای خریدشان پولی از پدر و مادر نمیگرفتند. این وسط محمود هم وظیفه داشت وسایل خریداریشده را مدیریت کند. زمانها را برنامهریزی میکرد تا خودش و برادران به نوبت و در یک زمان معین از وسایل استفاده کنند. بعدش هم آن را میگذاشت داخل کشو و دستورالعمل صادر میکرد که تا یک هفته دیگر کسی حق استفاده از آن را ندارد. بقیه هم آنقدری از محمود حساب میبردند که با اینکه در کشو باز بود اما سمتش نمیرفتند.
تحکمش در برابر بایدها زیاد بود. حالا فرقی هم نداشت این بایدها به ضررش باشد یا نباشد. آن زمانی که برادرش در مدرسه بر سر برهمزدن یک بازی، با زانو رفته بود روی پاهای دوستش، محمود دست برادر را گرفت و رفت به کمک دوست لنگانلنگانش. محمود کیف را برایش آورد و رو به سوی او گفت: «برادرم عمدا این کار را کرد. ازت میخواهم او را ببخشی!»
محمود با اینکه سر نترسی داشت اما دلش به اندازه یک گنجشک بود. همین هم شد که موقع جنگ رفت و شد شهید مدافعحرم. البته این شهادتش مزد اخلاقش بود. اخلاقی که به او یاد داده بود تمام کارهایش را برای خدا کند. تمام کارها حتی جورابپوشیدنش را! او جوراب نمیپوشید که جلوی زخمشدن پایش را بگیرد. میپوشید تا جای پاهایش را در داخل پوتین محکمتر کند و بهتر کارهایش را انجام دهد. محمود رادمهر، شهیدی بود که سال 95 در خانطومان به محاصره دشمن درآمد و در نهایت خبر شهادتش بود که رسید به بچههای پشتخطی.
محمود رادمهر سال 59 در ساری متولد شد. او از نیروهای تأثیرگذار در سوریه بود که فروردین 95 در منطقه خانطومان سوریه با نیروهای تحت فرمان خودش به خط مقدم رفت و پس از چهار روز درگیری و شکستخوردن خط مقدم دوباره منطقه را از دست تکفیریها پس گرفتند. پیکر مطهر شهید مهرماه99 به وطن بازگشت و در گلزار شهدای ملامجدالدین ساری به خاک سپرده شد.
قرار معنوی یه یاد مربی اخلاق، شهید مدافعحرم سعید مسلمی
شهید سعید مسلمی یکی از پنج شهید مدافعحرم شهر اراک است که در دفاع از حرم حضرت زینب(س) به شهادت رسید. شهید مدافعحرم اهلبیت(ع) سعید مسلمی که نهم آبانماه سال جاری در راه دفاع از اسلام و حراست از حریم اهلبیت(ع) جان خود را در سوریه فدا کرد، پس از گذشت صد روز پیکرش پیدا و روز گذشته در گلزار شهدای اراک به خاک سپرده شد. وی از نیروهای پاسدار تیپ71 روحا... شهر اراک بود. سعید 15 مهر94 اعزام شد اما نامهای بعدا از سپاه برای ما آوردند که فروردین برای رفتن به سوریه تقاضا داده بود و بالاخره مهرماه برای اولین بار به سوریه رفت و آبانماه هم در شمال حلب به شهادت رسید. شهید سعید مسلمی یکی از پنج شهید مدافعحرم شهر اراک است که در دفاع از حرم حضرت زینب(س) به شهادت رسید. سعید از جوانان دهه هفتادی بود که قهرمانی و بزرگمردیاش زبانزد مردم شهرشان بود. وقتی با مادر شهید صحبت میکردم، بهرغم دلتنگیها، از اینکه پسر جوانش فدایی بانوی مقاومت شده و نزد حضرت زینب(س) سربلند است، افتخار میکرد. خواهر شهید نیز از زخمزبان نااهلان گله داشت و تکیهکلامش این بود که باید شهید را درست شناخت و درست به جامعه معرفی کرد، چراکه آنها آشنایان آسمان و غریبان روی زمین هستند.
منبع: ضمیمه چاردیواری روزنامه جامجم
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتوگو با امین شفیعی، دبیر جشنواره «امضای کری تضمین است» بررسی شد