گفت‌وگوی «قاب کوچک» با رابعه اسکویی، بازیگر سریال مستوران ۲

نمی‌خواستم طلا یک ساحره تکراری باشد

کاوه خداشناس، بازیگر سریال «مستوران۲» در گفت‌وگو با «جام‌جم» بیان کرد

دادخواهی شناسه قهرمان ایرانی

عاشقانه‌ها و دلدادگی‌های لطفعلی به ماه‌منیر، دختر حاکم «مستوران» و به تصویر کشیدن برخی افسانه‌ها و قصه‌های شیرین ایرانی، این شب‌ها مخاطبان بسیاری را با خود همراه کرده است. مجموعه ای که برگرفته از داستان‌های کهن ایرانی است و از این‌رو نگاه علاقه‌مندان به ادبیات را هم به خود معطوف کرده است.
کد خبر: ۱۴۴۱۸۲۴
نویسنده زینب علیپور طهرانی - گروه رسانه
 
دادخواهی شناسه قهرمان ایرانی
 
با زیگران توانمند بسیاری در این مجموعه دیدنی حضور دارند که با نقش‌آفرینی‌های خود، توانسته‌اند مورد توجه مخاطبان این سریال قرار بگیرند. از جمله کاوه خداشناس که ایفاگر لطفعلی جوان، عطاری که فرزند لیث و لطیفه است و درفصل یک، کودک بود که توسط راهزنان ربوده شده و پدرش لیث برای یافتن او راهی سفر عجیبی شد. خداشناس که پیش از این در مجموعه‌های بسیاری حضور داشته و ایفاگر شخصیت‌های متفاوتی از جمله مجموعه‌های: صبح آخرین روز، بوم و بانو، پدر، دولت مخفی، برادر وعملیات۱۲۵بوده، این شب‌ها به‌واسطه نقش لطفعلی موردتوجه مخاطبان بسیاری قرارگرفته است. وی دریکی‌از روزهای‌زمستانی مهمان جام‌جم شدودرباره این‌نقشش ومجموعه‌مستوران گپ‌وگفتی باماداشت‌که ماحصل آن رادرادامه می‌خوانید:

فکر می‌کنم لطفعلی و قرارگرفتن درمستوران، یکی ازمتفاوت‌ترین فضاهایی است که شما در بازیگری تجربه کرده‌اید. زمانی که این نقش به شما پیشنهاد شد، قطعا چالش‌هایی رانیزبا خود به همراه داشت. درباره جذابیت‌هاوچالش‌های این نقش بگویید.
این‌که من بازیگر نقش لطفعلی شدم، خودش قصه جالبی دارد. من در «بی‌همگان» بازی می‌کردم که سیدعلی هاشمی پنج قسمت از فیلمنامه را برای من فرستاد و نظرم را پرسید. به نظرم کار خوبی آمد که این موضوع را به آقای هاشمی گفتم. ایشان از من خواست لطفعلی را من بازی کنم. اما به خاطر برنامه‌ریزی بی‌همگان، این امکان وجود نداشت که حضور در سریال دیگری را بپذیرم. به همین دلیل نتوانستم پیشنهاد بازی در مستوران را قبول کنم.  یک ماه بعد آقای هاشمی دوباره با من تماس گرفت و متوجه شدم وحید رهبانی که قرار بود نقش لطفعلی را بازی کند، در سوارکاری آسیب دیده و نمی‌تواند کارش را ادامه بدهد. بالاخره نقش لطفعلی قسمت من شد و انگار همین قسمت هم ریشه در یک جریان پس و پشت هم داشت. مثلا این‌که من یکی از آدم‌هایی هستم که بزرگ‌ترین تفریح فرهنگی‌ام دست‌و‌پنجه نرم‌کردن با ادبیات است. آن هم به خاطر حضور پدری که خیلی شبیه لیث بود. یعنی بسیار آدم با سوادی بود و به شعر و ادبیات علاقه داشت و اطمینان دارم اگر بود، یکی از مخاطبان پر و پا قرص این سریال می‌شد. من در چنین بستری بزرگ شدم.  بر این اساس انگار با لطفعلی از سال‌های دور اخت شده و این جنس فضا را زندگی کرده بودم. البته زمانی که قضیه جدی شد، من تمام قسمت‌های فصل یک مستوران را دیدم، دریافتم اصولا نقشی مثل لطفعلی، نقشه راه مشخصی دارد. پسری که در چنین خانواده ای بزرگ شده و صاحب یک نبوغی در آن بستر تاریخی است؛ بنابراین روزهای اول سعی کردم طبق این نقشه‌راه، حرکت کنم تا کم‌کم بتوانم با آن اخت بیشتری بگیرم و به آن عمق بیشتری بدهم و لایه‌هایی جدیدتر از لطفعلی را برای خودم کشف کنم تا بتوانم به مخاطب هم نشان بدهم. در کل یک همزیستی خیلی لذتبخش را با لطفعلی در این سریال تجربه کردم.

پس آشنایی خودتان با شعر و ادبیات خیلی روی بازی در قالب این نقش به کمک‌تان آمد؟ چون شعرخوانی شما در این سریال به‌گونه‌ای است که اصلا احساس نمی‌شود آن را بازی می‌کنید و انگار با این شخصیت آشنا هستید و آن را زندگی می‌کنید؟
قوی‌ترین ابزار و قدرت لطفعلی همین بلاغت کلام، شیوایی و آشنایی با واژه و شعر و ادبیات است. برای ما ایرانی‌ها شعر جایگاه خیلی ویژه‌ای در فرهنگ‌مان دارد. یعنی می‌تواند یک بحث را به‌طور کامل جمع کند. مثلا یک نفر با یک بیت در یک جمعی که خیلی شلوغ است، همین که بگوید: «در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست» کار را جمع کرده‌است. اگر دقت کرده باشید، مثلا یک نفر که صاحب بلاغت و اهل ادب و شعر است، در خانواده جایگاه ویژه‌ای دارد و آدم‌ها روی حرفش حساب می‌کنند. به این خاطر که در شعر ما معرفت، خرد، شعور و آگاهی وجود دارد.
دادخواهی شناسه قهرمان ایرانی


در کنار علاقه و شناخت لطفعلی از ادبیات و معرفت، چقدر در بحث عطاری و شناخت گیاهان دارویی آشنایی داشتید یا مطالعه کردید تا به لطفعلی نزدیک‌تر شوید؟
این هم یکی از بخش‌هایی است که خیلی در من وجود دارد. وقتی بحث گیاهان دارویی و عطاری به میان می‌آمد، بچه‌های پشت صحنه می‌گفتند این چیزها خوراک کاوه است (می‌خندد). چون یکی ازعلایق من طب سنتی است؛ خیلی جدی روی این موضوع اشراف دارم، تحقیق می‌کنم و مطالعه دارم. برای بعضی سکانس‌ها آقای هاشمی می‌گفت اگر می‌خواهی برای کسی دارویی تجویز کنی بگو، چون مطمئن بود درست می‌گویم. به همین دلیل این بخش از کار هم برایم جذاب و آشنا بود. 

ابتدای سریال آقای سرشار می‌گوید: «یکی بود یکی نبود» و مخاطب را به دوران کودکی و قصه‌های مادربزرگ می‌برد. چقدر قرار گرفتن در چنین فضای قصه‌گونه و افسانه‌ای برای‌تان جذاب بود؟
واقعا بازی کردن در نقش لطفعلی برای من خیلی لذتبخش بود. بخشی از این لذت و جذابیت، قرار گرفتن در آن اتمسفر و رفتن در آن حال و هوا و مناسبات است. لوکیشن و خانه‌های خشتی و سفره پارچه‌ای ساده‌‌ای که قرصی نان و چند خرما داخل آن می‌گذاشتند، هر کسی را با خود به آن آرامش، سکون و سکوتی که در زندگی آن ادوار وجود داشته است می‌برد.

منظورتان این است که فضاسازی صحنه و دکور و حتی گریم و لباس به‌درستی انجام شده بود و برای شما آن حال و هوا باورپذیر بود و آن دوران را می‌توانستید در ذهن برای خودتان تداعی کنید؟
بله. برای من همه چیز باورپذیر و لذتبخش بود. اصلا مستوران تجربه دیگری است. به نظر من همین بخش ادبیات مستوران یکی از گمشده‌های برنامه‌سازی در تلویزیون است. همه به سمت فرم حرف‌زدن‌های امروزی مثل «چاکرم»، «دمت‌گرم» و «مخلصم» رفته‌اند. حتی مجری‌های‌مان هم به این سمت و سو رفته‌اند اما مستوران فرد را به سمت یک زبان آرکائیک می‌برد که متعلق به سرزمین اوست. یک زبان کهن و یک زبان باستانی که برای من اصلا سخت نبود.  شاید من در کل سریال یک‌بار هم تپق نزدم. یعنی این‌قدر این زبان برای من زبان آشنایی بود که اصلا جزو سختی‌های کار برایم محسوب نمی‌شد و از این زبان و جملاتم لذت می‌بردم. تلاش کردم جلوی دوربین لطفعلی‌ای خلق کنم که ابعاد و وجوه بسیاری در شخصیتش داشته باشد. حالا هر چقدر جلوتر می‌رویم، لایه‌های جدیدتری از لطفعلی را هم می‌بینیم. بالاخره دادخواهی بیشتری دارد و حتی ممکن است یک جایی وارد مناسبات جاه‌طلبی شود که به‌هر‌حال این خاصیت قدرت است. 

پس شما لطفعلی را مثبت مطلق نمی‌بینید و مثل هر انسان دیگری اشتباه می‌کند و در کل شخصیت خاکستری دارد؟
قاعدتا خود قصه هم شامل فراز و فرودهایی است. مثلا این‌که مسأله سوده خیلی جدی مطرح شده و سوده چالش جدی برای مخاطب است و شاید رفتار لطفعلی نسبت به سوده اخلاقی نباشد. بنابراین همین‌طور که در قصه جلو می‌رویم، با لایه‌های جدیدتری از شخصیت لطفعلی روبه‌رو می‌شویم.

با توجه به محتوای مستوران و آشنایی و علاقه شما به ادبیات، فکر می‌کنید ساخت چنین آثاری که با افسانه‌ها و ادبیات کهن ما گره‌خورده چقدر برای نسل امروز اثرگذار است و باید چنین کارهایی بیشتر ساخته شود؟
همه چیز به همان وجوه گمشده قصه‌هایی که ریشه در ادبیات کهن ما دارد، برمی‌گردد. آن‌قدر سراغ این چیزها نرفتیم که الان نگرانیم نسل امروز با این افسانه‌ها و اسطوره‌ها ارتباط برقرار می‌کند یا نه.  در صورتی که ما در تمام مناسبات حتی زندگی فعلی‌مان مدام با همین قصه‌ها و افسانه‌ها در ارتباط هستیم، چون یک‌سری آموزه‌های اخلاقی برای ما دارند و در کل افسانه و اسطوره متعلق به سرزمین‌هایی است که باستانی هستند و قدمت و هویت دارند؛ مثل یونان باستان که قصه‌های این شکلی زیاد دارد. در ادبیات ما هم به‌وفور دیده می‌شود. یعنی ما در ساده‌ترین شکل ممکن گیلگمش را داریم یا جلوتر که می‌آییم، شاهنامه را داریم که در آن جنگ با دیو سیاه و دیو سفید آمده است و از این قصه‌های عجیب زیاد داریم که قابلیت ساخته‌شدن هم دارد.  همچنین منظومه‌های عاشقانه بسیاری در ادبیات داریم که می‌توانیم به آنها رجوع کنیم. گاهی با خودم فکر می‌کنم ای‌کاش فقط گلستان سعدی را به صورت یک کپسول به آدم‌ها می‌دادید تا بخورند؛ به‌خصوص به مسئولان. به نظرم منش زندگی‌شان تغییر می‌کرد. شما ببینید جامعه امروز چقدر تشنه این مفاهیم است. همین که یک‌سالی را به مولانا اختصاص می‌دهند، نشان از نیاز بشریت به چنین مفاهیمی دارد. جهان به این چیزها نیاز دارد و ما داریم به‌سادگی از غنی‌ترین منبع قصه می‌گذریم.

با توجه به نکاتی که شما بیان کردید، می‌توان گفت مستوران می‌تواند شروع‌کننده چنین اتفاقی در فیلمسازی باشد؟
به نظرم مستوران یک بستری جذابی شده‌است. ناکجا‌آبادی که لامکان و لا‌زمان دارد و می‌توان در آن دریایی از این قصه‌های عجیبی را که در ادبیات‌مان داریم وارد کنیم. به‌نظرم این انتها ندارد و به تعداد قصه‌هایی که در ادبیات داریم می‌توانیم مجموعه‌ای مثل مستوران بسازیم.

مستوران در کنار قالب سرگرم‌کنندگی، قطعا می‌خواسته مفهومی را به مخاطب منتقل کند. از نگاه خودتان در همراهی با لطفعلی کدام‌یک از این مفاهیم را توانستید به مخاطب منتقل کنید؟
به نظرم بارزترین وجه شخصیتی لطفعلی دادخواهی است. او خیلی جدی دادخواه مردم سرزمینش است اما وقتی وارد قصر حاکم شده، متوجه می‌شود با چه لایه‌های پیچیده‌ای از توطئه و دسیسه و منفعت‌طلبی روبه‌رو شده که دست به دست هم داده‌اند تا هیچ حقی به حقدار نرسد. به نظرم مستوران با ذکاوت، یک جاهایی درد روزگار امروز ما را بیان می‌کند.

با توجه به علاقه و مطالعه‌ای که در زمینه ادبیات داشتید، دوست دارید شرایط ساخت چه کاری فراهم شود که شما یکی از شخصیت‌های ادبی و تاریخی را بازی کنید؟
شخصیت‌های خیلی جذابی در تاریخ و ادبیات ما وجود دارند. مثلا آغا‌محمدخان قاجار که شخصیت بسیار عجیبی دارد. یا کریمخان زند یا شخصیت‌های شاهنامه که هرکدام یک ویژگی بارزی دارند. یا حتی خود سعدی که زندگی پرفرازونشیب و سفرهای بسیاری داشته که پر از قصه و ماجراست.

سخت‌ترین و جذاب‌ترین سکانسی که در مستوران بازی کردید را به خاطر دارید مربوط به کدام بخش است؟
سخت‌ترین سکانس‌های ما مربوط به زمانی بود که در تابستان بازی و باید با آن لباس‌ها کار می‌کردیم. ضمن این‌که مشعل‌های گازی در بازار روشن بود که در تابستان کار را خیلی طاقت‌فرسا می‌کرد.  روزهایی بود که با خودم می‌گفتم حتما امروز سر صحنه غش می‌کنم. چون گاهی گرما غیرقابل‌تحمل بود و باید تمرکزمان هم به‌هم نمی‌خورد. واقعا امکانات‌مان برای این مدل کارها خیلی کم است و به نظرم همه بچه‌ها سر این کار جانفشانی کردند؛ اما سکانس‌های جذاب دیگری هم وجود داشت.  یکی از بخش‌های عجیب کار مستوران دخمه عجیب قبیله وحشی‌ها بود که هوا و نور نداشت و چوب‌هایی که توسط موریانه‌ها خورده شده بود. مشعل‌هایی هم داشت که با پارافین می‌سوخت و چشم را اذیت می‌کرد.  لازم است این نکته را بگویم علی هاشمی با یک ذکاوت و هوشمندی دکوپاژش را طراحی کرده بود که تا جایی که لازم است ما سوارکاری کنیم. از یک جایی به بعد کار با بدلکار جلو می‌رفت. به نظرم ستاره مستوران خود علی هاشمی است. البته آقای پناهی هم به‌شدت تهیه‌کننده حرفه‌ای و کاربلد و هوشمندی است.

به نظر شما که عضوی از مستوران هستید، چقدر صدای آقای سرشار به روند داستان کمک می‌کند و در سریال کارکرد دارد؟
این سریال پر از تصاویر زیباست: طراحی لباس و صحنه و دکور و رنگ و لعابی که در کار شکل گرفته بود، ولی ما از نقش خیلی جدی صدا نباید بگذریم. صدای آقای سرشار یکی از جاهای زیبای مستوران است. یعنی جایی است که صدا در آن خیلی زیبا رخ می‌دهد. مثل خانم قاسمی که با صدای خاطره‌انگیزشان بیتی از سعدی می‌خواند. این صداها در سریال خیلی قشنگ است یا وسط سریال روایت آقای سرشار حس خوبی می‌دهد. مستوران به معنای واقعی احیاکننده جریانی است که چراغش رفته‌رفته داشت خاموش می‌شد. 

شما به‌ندرت نقش منفی بازی کرده‌اید و بیشتر با نقش‌های مثبت در خاطر مانده‌اید. این به انتخاب خودتان برمی‌گردد یا این‌که بیشتر پیشنهاداتی که به شما شده نقش‌های مثبت بوده؟
کارگردان‌هایی که با زاویه دیگری نگاه می‌کنند و صاحب یک دید متفاوت‌تر هستند، هیچ‌وقت ابایی نداشتند که به من نقش منفی بدهند. بار اول آقای جواد افشار در سریال «برادر» این کار را کرد و نقش خاکستری به من داد. در چند سریال دیگر هم این اتفاق افتاد. بااین‌حال خودم علاقه‌مندم نقش‌های متفاوت را بازی کنم. 

نظرتان درباره کنشگری هنرمندان چیست؟ این‌که هنرمندان نسبت به مسائل روز باید واکنش نشان بدهند و اظهار نظر کنند یا نسبت به وقایع روز بی‌تفاوت باشند؟
ما به شکل خیلی جدی مسیر انحطاط فرهنگی را طی می‌کنیم و به شکل خیلی جدی یک‌سری آدم بی‌ادب پرخاشگر می‌شویم. این باعث می‌شود به‌رغم همه ادعایی که در مورد آزادی بیان و دموکراسی داریم، ولی خودمان در عملکرد این‌شکلی نباشیم. بحث ابراز عقاید با توجه به آن‌که جامعه الان به همه چیز با تنگ‌نظری نگاه می‌کند تقریبا یک کار دشوار شده و شما نمی‌توانی ساده‌ترین موضع شخصی‌ات را در قبال مسائل عنوان کنی. حوصله و انرژی می‌خواهد. 

نیم‌نگاه
۱۴۰۰    صبح آخرین روز (درنقش شهید شهریاری)
۱۳۹۸    به‌وقت صبح (درنقش روحانی)
۱۳۹۴    برادر(در نقش شهاب)
۱۳۸۷    عملیات ۱۲۵(درنقش علیرضا)
۱۳۸۳    خداحافظ رفیق (درنقش مسلم)
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها