مسعود هاشمینژاد، نویسنده بازی خونی، در ابتدای نشست گفت: «این فیلم یک درام تاریخی است که در کنار استنادهای تاریخی، بخشهایی از آن با تخیل و پرداخت دراماتیک همراه بوده تا بار احساسی و تأثیرگذاری بیشتری داشته باشد.»
شادی مختاری، یکی از بازیگران، درباره ارتباط خود با موضوع تاریخی فیلم گفت: «من همیشه به فیلمهای تاریخی، بهویژه تاریخ معاصر، علاقه داشتم و مطالعات زیادی در این زمینه انجام دادهام. این موضوع به من کمک کرد تا ارتباط بهتری با نقش خود برقرار کنم.» حسین میرزامحمدی، کارگردان اثر، در پاسخ به تغییر مسیر خود از موضوعات اجتماعی به ژانر امنیتی و تاریخی بیان کرد: «فیلم قبلی من در ژانر معمایی ــ جنایی بود اما این بار تصمیم گرفتم درام تاریخی معاصر را با زیرلایههای جاسوسی و معمایی تجربه کنم.» سارا حاتمی نیز درباره تجربه بازی در این فیلم اظهار کرد: «زیستن در شخصیتهایی که فاصله زیادی با زندگی واقعی من دارند، برایم جذاب است.
این فیلم یکی از چالشبرانگیزترین تجربههای بازیگری من بود اما درعینحال بسیار از آن لذت بردم.» کیسان دیباج، یکی دیگر از بازیگران فیلم، گفت: «آثاری که بر پایه واقعیتها و مصداقهای موجود ساخته میشود، بسیار جذاب است و به یک متن خوب نیاز دارد که نویسنده بهخوبی از پس آن برآمده است.»
پیام احمدینیا درباره چالشهای بازی در بازی خونی توضیح داد: «ما چند ماه در جنگلهای شمال کار کردیم و کوشیدم شخصیتی متفاوت از آنچه در «ماجرای نیمروز» بازی شده بود، ارائه دهم.» ارسطو خوشرزم نیز درباره تجربه حضور در یک فیلم تاریخی گفت: «این فیلم به یک واقعه کمترپرداختهشده اشاره دارد و امیدوارم بهعنوان مرجع سینمایی برای روایت این واقعه تاریخی مطرح شود.»
حسین میرزامحمدی همچنین درباره استفاده ازموسیقی درفیلم توضیح داد:«موسیقی در این فیلم تنها یک عنصر شنیداری نیست بلکه درخلق جهان فیلم نقش مهمی دارد وماازموسیقیهایی برای فضاسازی استفاده کردیم.»دربخش دیگری ازنشست،کارگردان درباره منابع تاریخی مورد استفاده در فیلم گفت: «تحقیقات گستردهای در حوزه جنگ شهری و طراحی میزانسنها داشتیم و منابع مکتوب مختلفی مطالعه شد.» درپایان نشست، کارگردان ازحمایتهای تهیهکننده وعوامل فیلم قدردانی وبرای تمامی حاضران در جشنواره آرزوی موفقیت کرد. فیلم بازی خونی که از نظر زمانی در دوره بعد ازفیلم«صیاد» یعنی عزل بنیصدر روایت میشود از آندست آثاری است که سردرگم به نظر میرسد. این سردرگمی که کاملا ناشی از فیلمنامه چندپاره اثر است، باعث شده تا فیلم نتواند یک روایت مستقیم را دنبال کند و اصطلاحا از این شاخه به آن شاخه بپرد. به این صورت که یکسوم ابتدایی فیلم خود را یک معمایی ــ اطلاعاتی معرفی میکند و از همان ابتدا هم میگوید قرار است تا ادای دو فیلم ماجرای نیمروز را دربیاورد، یک نیروی اطلاعاتی که همه چیز را بر پایه اطلاعات میسنجد نه احساسات، یک نیروی میدانی که مدام در فکر حمله به مواضع کمونیستهاست و یک چریک آموزشدیده که بیشتر به یک رمبو شبیه است تا چریک ایدئولوژیک که بر سر اعتقادات خود میجنگد.فارغ از اینکه هرکدام از این شخصیتها چقدر درست از کار درآمدهاند، فیلم راه خود را پیش میگیرد تا زمانی که شخصیتهای جدیدی وارد فیلم شوند. اینجاست که فیلم بیشتر به ملودرامی جاسوسی تبدیل میشود و از فاز اطلاعاتی ــ معمایی خود فاصله میگیرد.
درنهایت تروری است که در فیلم اتفاق میافتد؛ تروری که طبق هیچ منطقی نیست و حتی کارکردی که باید داشته باشد هم ندارد. در سکانسهای پایانی، با وضعیتی شلوغ و بیمنطق مواجه میشویم و واکنش شما نسبت به این سکانسها احتمالا ناشی از سؤالاتی است که در ذهنتان شکل میگیرد. خلاصه اینکه دو فیلم اول جشنواره فجر آنچنان که باید و شاید نتوانستند نظر اهالی حرفهای سینما را جلب کنند.