اگرچه پیش از برام استوکر نیز قصه خونآشامها و برخی افسانههای آنها (مانند در آینه دیده نشدن و ورود به خانه با دعوت و...) وجود داشته و داستانها و کتابهایی از اوایل قرن نوزدهم در اینباره انتشار یافته اما مشهورترین آنها رمان همین برام استوکر است که گویا با تحقیقات فراوان آن را در ۱۸۹۰ انتشار داد. اولین فیلمی هم که درباره این خونآشام ساخته شد به نام «مرگ دراکولا» یک فیلم صامت مجاری در سال ۱۹۲۱ ساخته کاروی لایتایی بود و فیلم «نوسفراتو» که در ۱۹۲۶ توسط فریدریش ویلهلم مورنا کارگردانی شد، به جز تغییر نام شخصیتها (کنت اورلاک به جای کنت دراکولا) تقریبا همان داستان برام استوکر را به تصویر میکشید. داستان یک شوالیه صلیبی که بهدلیل مرگ همسرش نسبت به خدا و کلیسا کافر شده و به زندگی ابدی محکوم میشود تا با خوردن خون آدمها، زندگی خود را ادامه دهد و پس از ۴۰۰ سال، نشانی از همسرش پیدا کرده و برای یافتن او راهی لندن میشود و... .
تحولی در فیلمهای دراکولایی
بازیگران متعددی طی این سالها در نقش دراکولا ظاهر شدند از بلالو گوسی تا مکس شرک و کریستوفر لی (که در فیلم و سریالهای بسیاری نقش دراکولا را بازی کرد) و گری اولدمن در فیلم «دراکولای برام استوکر» ساخته فرانسیس فورد کاپولا در سال ۱۹۹۲ که در واقع تحولی در ساخت آثار دراکولایی بهشمار رفت.
در واقع کوپولا در فیلم دراکولای برام استوکر؛ اولا به گذشته او نقب زد و گذشته آن دراکولایی که همیشه فقط خونآشام بودنش را میدیدیم، در یک مقدمه موجز ۸ ــ ۷ دقیقهای، برای مخاطب به تصویر کشید که چگونه از یک شوالیه صلیبی ولی عاشق همسرش به یک خونآشام بدل شد.
ثانیا برای اولینبار شخصیت کنت دراکولا را در جای خودش یعنی یک شاهزاده ترانسیلوانیایی قرار داد، با لهجه رومانیایی و ظاهرا مبادیآداب و با موهای بلند و شکل و شمایل به اصطلاح گوتیک!
ثالثا شخصیتی مانند دکتر ون هلسینگ (آنتونی هاپکینز) در مقابلش طراحی کرد که در واقع تقریبا از جهات مختلف شبیه اوست و فقط خونآشام نیست!
رابعا برخلاف آنچه در رمان برام استوکر آمده با یک پایان شخصی، همه سیاهی و تاریکی طول فیلم را تلطیف کرد.
در فیلم دراکولای برام استوکر، شاید برای اولینبار حضور کنت دراکولا یا پرنس ولاد در جنگهای صلیبی (علیه مسلمانان) دیده میشد که چگونه با سبوعیت و درندهخویی آنها را به نیزه میکشید.
پای مسلمانان را به میان کشیدند
اما فیلم دراکولایی دیگری در سال ۲۰۱۴ توسط گری شور به نام «دراکولا؛ ناگفتهها» ساخته شد، در واقع به همان حضور کنت ولاد در جنگهای صلیبی و بهخصوص نبرد با مسلمانان ترک عثمانی میپرداخت. در آن فیلم، دراکولا یا همان ولاد دوم از کودکی توسط عثمانیها به اسارت گرفته شده و در سپاه «ینی چری» (مزدورانی که از بچگی در عثمانی برای جنگ و قتل و غارت آماده میشدند) آموزش دیده و در واقع توسط مسلمانان تربیت میشد. او در سالهای بعد و برای ایستادگی در مقابل خطر حمله و غارت سرزمینش توسط مسلمانان عثمانی، خونآشام شد و در مقابل آنها مقاومت کرد و شکستشان داد.فیلم «دراکولا؛ یک داستان عاشقانه»، آخرین فیلم لوک بسون نیز همین خط فیلم گری شور را دنبال کرده و داستانی را جعل میکند که گویا کنت دراکولا در حین جنگ با عثمانی و پس از حمله مسلمانان ترک به همسرش و قتل فجیع او که بسیار دوستش داشته، به خدا و کلیسا کافر شده و خونآشام شد!
کاراکتر دراکولای لوک بسون، بسیار شبیه به گری اولدمن فیلم دراکولای برام استوکر چهرهپردازی و طراحی لباس شده و حتی نوع رفتار و سکناتش هم شبیه اوست ولی در واقع کاریکاتور حقیری از او را بازتاب داده است. میتوان گفت فیلم لوک بسون درباره دراکولا، در کلیت، کاریکاتور سخیفی از فیلم کاپولا به نظر میرسد که اساسا نشانی از خلاقیتهای بسون در آن یافت نمیشود؛ لوک بسونی که با فیلمهایی مثل «آخرین نبرد»، «لئون»، «عنصر پنجم» و حتی «ژاندارک»، نمونههایی از سینمای جدید فرانسه را پس از اساتید دوره اول و دوم این سینما، عرضه کرد. البته او پیش از این نیز با فیلم سفارشی «بانو» سقوط خود را کلید زد، درباره هیولایی واقعی به نام آنگ سانگ سوچی (زن میانماری برنده جایزه صلح نوبل) که در قتلعام فجیع مسلمانان روهینگیا، نقش مؤثری داشت و در واقع یک خونآشام حقیقی بود ولی بسون او را همچون فرشتهای صلحطلب و آزادیخواه جلوه داد!
کپی دستچندم از کاپولا
فیلم دراکولا؛ یک داستان عاشقانه مانند فیلم دراکولای برام استوکر از جنگهای صلیبی و بعد کافر شدن پرنس ولاد به کلیسا آغاز شده و سپس با فلشفوروارد به قرن نوزدهم، بدون هیچ منطقی ارتباط او را با برخی از آدمها در پاریس (که در فیلم کاپولا، لندن بود) میبینیم که آنها را به سوی خونآشام شدن کشانده، ازجمله فردی به نام ماریا که در موقع جشن عروسیاش، این خصوصیات را بروز داده بود (ترکیبی از لوسی و صاحب بنگاه املاکی در فیلم کاپولا) و حالا کشیشی (کریستوفر والتز) قصد دارد از طریق او به دراکولا برسد.در حالیکه در داستان و فیلم دراکولای برام استوکر، کنت دراکولا میخواهد ملکی در لندن بخرد و جاناتان هارکر از سوی یک معاملات املاکی که از قضا یکی از مریدان کنت است، روانه ترانسیلوانیا در رومانی شده و کنت با دیدن عکس مینا (نامزد هارکر) که بسیار به همسر متوفای او شبیه است، به لندن رفته تا به عشق قدیمیاش برسد و حالا پروفسوری به نام ون هلسینگ در پی کشف مکان و برخورد با اوست.
اما در فیلم لوک بسون، عزیمت کنت به پاریس (به جای لندن) آن منطق لازم را ندارد (که حتی مثل فیلم کاپولا با کلاه سیلندری و کراوات میچرخد و در اینجا حتی همراه مینا و دوستش ماریا به بازی و تفریح و گشت و گذار میرود!) و گویا در این فیلم، جاناتان هارکر برای تعیین تکلیف یکی از املاک کنت در پاریس به ترانسیلوانیا رفته است؛ ضمن اینکه مینا (نامزد هارکر) در فیلم لوک بسون بهگونهای پردازش شده که گویا اصلا همان الیزابتا (همسر ۴۰۰ سال پیش) کنت دراکولاست! در حالیکه این موضوع در کتاب و فیلم دراکولای برام استوکر یک ابهام و پیچش ظریف داشته و مخاطب در برزخ اینکه مینا همان همسر قدیمی دراکولاست یا خیر، میماند.به همین سبک و سیاق تقریبا هیچ یک از منطقهای روایی کتاب و فیلم دراکولای برام استوکر در اثر لوک بسون به چشم نمیآید و گویا بسون کاملا از سر بیحوصلگی این فیلم را نوشته و کارگردانی کرده و اصلا بهنظر نمیرسد سازنده این فیلم، زمانی آثاری همچون لئون یا نیکیتا یا آخرین نبرد را ساخته بوده است!
حتی آنچنانکه در عنوان فیلم لوک بسون به چشم میخورد، حس و حال عاشقانه در این فیلم چندان به چشم نمیخورد و بیشتر در حرف و ادعا (و مانند فیلمهای خودمان) نه در تصویر، مقوله عشق مطرح میشود، در حالیکه بهرغم اینکه کاپولا، ادعایی بر عاشقانه بودن فیلم دراکولای برام استوکر نداشت ولی بسیاری از صحنههای انگیزشی پرنس ولاد آن فیلم برای رسیدن به مینا، سرشار از حس و حال عاشقانه بود.
اسلام؛ عامل دراکولا شدن؟!
اما آنچه بیش از مسائل یاد شده، مخاطب را به پرسش وا میدارد، تاکید بر تأثیر مسلمانان (در اینجا عثمانی) برای خونآشام شدن دراکولاست. آنچه بهگونهای غلیظتر در فیلم گری شور هم به چشم میخورد. آنچه اساسا نه در داستان و نه در فیلمهای اقتباسی، محلی از اعراب نداشته است.در واقع کنت دراکولا، یک شوالیه صلیبی بوده که بهطرز خشن و بیرحمانهای، مسلمانان را در جنگهای صلیبی از دم تیغ میگذرانده و بعد از آن بهدلیل نقش کلیسا درمرگ همسرش، برعلیه آن میشورد وبه خونآشام بدل میشود، آنچنانکه درهمان مقدمه۱۵ ــ ۱۰ دقیقهای فیلم دراکولای برام استوکر،فرانسیس فوردکاپولا هم شاهدش بودیم. اما اینکه عامل خونآشام شدن دراکولا، ناشی از تربیت مسلمانان (در فیلم «دراکولا؛ ناگفتهها») یا بهدلیل کشتن همسرش (در فیلم دراکولا؛ یک قصه عاشقانه) باشد، تنها از این آثار برآمده و میآید و چندان سابقهای در ادبیات دراکولایی نداشته و ندارد! اما شایدوقتی بدانیم تهیهکنندگان این فیلم،افرادی مانندمارک کانتون هستندکه پیش ازاین فیلمهایضدایرانیمانند۳۰۰و آثار آخرالزمانی ضداسلامی همچون Immortal را تهیه کردهاند، آنوقت قضیه برایمان حل میشود که چرا اینگونه فیلمها برخلاف منابع اقتباسیشان، سمت و سوی ضداسلامی گرفتند، مانند فیلم دراکولا ناگفتهها که تهیهکنندگانش، آثار ضداسلامی همچون «تلماسه» و «برادرها» و فیلمهای پروپاگاندا مانند «شبکه اجتماعی» را تولید کرده بودند! در واقع هالیوود در یکی دو دهه اخیر و روند ضداسلامیشدن تولیداتش، این قصه قدیمی ادبیات و سینما را هم مانند مجموعه فیلمهای بیگانه و تلماسه و... به نفع اهداف ضداسلامی خود مصادره کرد و به آن هم رنگ و بوی اسلامستیزانه داد! در حالیکه کاراکتر دراکولا اساسا ضد کلیسا و مسیحیت بوده و در رمان و فیلم دراکولای برام استوکر، این کلیساست که به دروغ خبر مرگ او را به همسرش داده تا خودکشی کند و خبر خودکشی همسر را از دراکولا دریغ کرده و در نهایت به او میگوید که تقدیر الهی بوده است!