آقای ابراهیمی چطور شد وارد عرصه هنر شدید؟
من کارم را به صورت تجربی شروع کردم. تحصیلاتم دیپلم است، اما از ابتدا با افرادی چون زندهیاد سعدی افشار و بهروز تقوایی شروع به فعالیت کردم.تئاتر روحوضی اجرا میکردم و کمکم وارد عرصه تلویزیون و سینما شدم. اکنون هم برای شرکتها و سازمانهایی که دعوت میشوم برنامه اجرا میکنم و همچنین در پارکها و بوستانهای مختلف برنامه دارم.به برخی کشورهای خارجی نیز برای اجرای برنامه دعوت شدهام.
از زندگی مشترکتان بگویید.
بعد از سالها کار مثل دیگران من هم دوست داشتم وارد مرحله جدیدی از زندگی شوم و برای خودم خانوادهای مستقل داشته باشم. دلم میخواست همسرم خانه دار باشد و مدیریت خانه را خوب بداند این بود که سال 78 بعد از معرفی همسرم توسط یکی از آشنایان به خواستگاری رفتم و ازدواج کردم.
خانم محرمی قد و قامت همسرتان در تصمیمگیری شما برای ازدواج اثر داشت؟
محرمی: من دورادور از خانواده ایشان خبر داشتم و میدانستم که برادرشان هم که کوتاه قامت هستند، ازدواج کردهاند و خوشبختانه زندگی خوبی نیز با همسرشان دارند، برای همین این مسأله زیاد برایم اهمیت نداشت.
آن زمان چه ملاکهایی برای ازدواج داشتید؟
محرمی: آقای ابراهیمی بسیار پرتلاش بود و به اصطلاح مرد زندگی بود و اخلاق خوب و روحیه شادابی داشت.
تا به حال نگاههای برخی افراد در جامعه باعث رنجش شما شده؟
ابراهیمی: این مسائل برای من حل شده.من اصلا تفاوت نگاهها را نمیبینم، اما میخواهم نظر بسیاری از دوستانم را بگویم که در بسیاری موارد مورد آزار و اذیت قرار گرفته و رنجیدهاند. حتی در خانواده خودشان مورد تمسخر قرار گرفتهاند.
محرمی: ابتدای زندگی مشترک مان من خیلی ناراحت میشدم. گاهی در خیابان بچهها دنبال ما راه میافتادند و به ما میخندیدند، اما همسرم چون روحیه بالایی داشت همیشه مرا راهنمایی میکرد. اکنون دیگر این مسائل برایم بی رنگ شده ضمن این که فرهنگ مردم هم قدری بالاتر رفته است.
چه چیز شما را عصبانی و چه چیز خوشحال میکند؟
ابراهیمی: قدر ناشناسی مرا میرنجاند و سپاسگزاری خوشحالم میکند.
محرمی: سخن ناروا خیلی من را میآزارد و هدیه گرفتن شادم میکند.
همسرتان چقدر در پیشرفت شما اثر داشته؟
ابراهیمی: همسرم یک کدبانوی واقعی است و محیط خانه را برای من امن و آرام میکند تا با آسودگی خاطر به کارهایم برسم، اما در زمینه شغلی من تاثیری نداشته و تصمیمگیریها با خودم است.
محرمی: اعتماد به نفس من بعد از ازدواج بیش از پیش شده و موفقیتهای ایشان همیشه باعث افتخار و سربلندی من بوده است.
اولین هدیهای که برای همسرتان خریدهاید، به یاد دارید؟
ابراهیمی: یک انگشتر طلا خریدم.
محرمی: یک ادکلن بود.
می خواهم بدانم با توجه به شرایط خاص آقای ابراهیمی ایشان در خانه بیشتر کار میکنند یا خرابکاری؟
محرمی: ایشان تا دلتان بخواهد خانه را ریخت و پاش میکند. دست به سیاه و سفید نمیزند و حتی یک استکان جا به جا نمیکند .
ابراهیمی: کم لطفی نکنید. گاهی کارهای فنی انجام میدهم.
با مشکلات زندگی چگونه کنار میآیید؟
ابراهیمی: بخشی از مشکلات اقتصادی است که بیشتر جامعه درگیر آن هستند و ما هم مانند دیگران هستیم، اما روحیه من به گونهای است که سعی میکنم با هر پدیدهای با آرامش برخورد کنم. دیر عصبانی میشوم و سعی میکنم از فکرم برای حل مسائل کمک بگیرم.
چقدر با هم روراست هستید؟
محرمی: خدا را شکر در زندگی ما دروغ هرگز جایی نداشته و ندارد.
اهل قهر و دعوا هم هستید؟
ابراهیمی: نه من هرگز قهر نمیکنم، اما گاهی وقتی ناراحت شوم سکوت میکنم.
محرمی: من کمی زودرنج هستم و قهر میکنم، اما زود هم طاقتم تمام میشود و خودم آشتی میکنم.
با ارزشترین چیزی که در زندگی دارید، چیست؟
محرمی و ابراهیمی: دخترمان کیمیا. آرزو داریم به آرزوهایش برسد و روزی پزشک بشود و سربلند زندگی کند.
چه تفریحات و سرگرمیهایی دارید؟
ابراهیمی: من رفتن به طبیعت و بودن در جمع دوستان را خیلی دوست دارم.
محرمی: من مهمانی رفتن و بودن با خانواده را خیلی دوست دارم، در ضمن یکی از تفریحات من تغییر دکوراسیون خانه است.
گفتند شما کدبانوی خوبی هستید. دست پختتان چطور است؟
محرمی: من اهل شهر رشت هستم. غذاهای شمالی را خوب درست میکنم، خوراک مرغ، آبگوشت و خورش کرفس را زیاد درست میکنم چون غذای مورد علاقه همسرم است.
ابراهیمی: من هم دوران مجردی آشپزیام 20 بود، اما بعد از ازدواج صفر شد.
تعریف شما از زندگی چیست؟
ابراهیمی: زندگی مثل کتاب داستانی است که انسانها شخصیتهای آن هستند. ما میتوانیم این شخصیتها را تعریف کنیم و خودمان دنیایمان را آن جور که دوست داریم بسازیم.
به شانس هم اعتقاد دارید؟
ابراهیمی: شانس در واقع همان فرصتهایی است که سر راه انسانها در زندگی قرار میگیرد.
محرمی: من به قسمت معتقد هستم و اراده خداوند.
رمز موفقیت یک زندگی مشترک را
در چه میدانید؟
ابراهیمی: بیش از هر چیز گذشت در همه زمینهها و این که منم منم در زندگی نباشد.
آقای ابراهیمی جز بازیگری چه هنرهایی دارید؟
ابراهیمی: مدتی موسیقی کار کردم و ساز پرکاشن مینوازم. در ضمن دست فرمان و رانندگیام خیلی خوب است.
با توجه به شرایط خاصتان چگونه رانندگی میکنید؟
ابراهیمی: من هم مانند دیگر افراد به کلاس رانندگی رفتم، البته آن آموزشگاه خاص بود و با شرایط افرادی مثل من آشنا بودند، اما مربی ویژهای نداشتم. امتحان دادم. سه بار هم رد شدم و بار چهارم قبول شدم. الان هم راننده فرز و خوبی هستم. ماشینم را مناسبسازی کردهام تا پایم به کلاچ و ترمز برسد.
این اواخر نقش عروسک نازدونه را بازی میکردید، کمی درباره آن بگویید؟
نازدونه یک شخصیت لوس و زودرنج است. دختر کوچولویی که میخواهد مورد توجه «خاله شادونه» باشد. برای بازی در این نقش خیلی خلاقیت به خرج میدادم و از ایدههای دخترم کیمیا کمک میگرفتم.
از کار برای کودکان چه حسی دارید؟
ابراهیمی: از کار برای مخاطبان کوچک خیلی لذت میبرم. هرچند خیلی سخت است، اما من ارتباط خوبی با کودکان دارم. رویاپردازی و صداقت در ذات بچههاست. آنها بسیار تیزبین و نکتهسنج هستند و مسائلی را که ما از آنها سرسری میگذریم جدی میگیرند، برای همین باید مسئولان در کار کودک بسیار سختگیر باشند تا از هر گونه آسیب احتمالی و بدآموزی جلوگیری شود.
شما مدیرعامل انجمن کوچولوهای ایران هم هستید. هدفتان از تشکیل انجمن چه بود؟
ابراهیمی: خدا را شکر من از زندگی شغلی و خانوادگی خوبی برخوردار بودهام و همیشه دوست داشتم عاملی باشم تا افرادی که مانند خودم شرایط خاص دارند نیز به این موفقیتها برسند. آرزویم این بوده سرمنشأ خیر برای همه باشم. هدف ما از تاسیس انجمن کوتاه قامتان بلند همت این بود که جامعه را از مشکلات آنها آگاه کنیم و بتوانیم نظر مسئولان را به امکانات مورد نیاز این افراد جلب نماییم. اعضا را به خود باوری برسانیم و به توانمندیهایشان آگاه سازیم و دیدگاههای منفی جامعه را اصلاح کنیم. اردیبهشت 88 فعالیت رسمی انجمن آغاز شد و اکنون حدود 500 عضو داریم.
بزرگترین کار ما این بوده که اعضا را به اعتماد به نفس برسانیم و از حالت انزوا و خانهنشینی خارج کنیم. یک ماهنامه داخلی داریم که اخبار و گزارشها را منتشر میکند. کلاسهای مختلف آموزشی و هنری برگزار کردهایم. تیم فوتبال کوتاهقامتان را تشکیل دادهایم و امیدواریم یک روز با تیم کوچولوهای برزیل مسابقه بدهیم. دائم در حال تلاش و رایزنی با سازمانهای مختلف هستیم تا بتوانیم به اهدافمان نزدیک شویم. قصد داریم یک صندوق اعتباری برای پرداخت وام به اعضا داشته باشیم تا مشکلات معیشتی و ازدواج اعضا را برطرف کنیم. دفتر کار مناسبتری داشته باشیم و فضای اداری، آموزشی و حتی درمانی برای اعضا ایجاد کنیم. میکوشیم با رسانههای مختلف مانند مطبوعات و تلویزیون ارتباط برقرار کنیم تا هم نگاههای منفی جامعه اصلاح شود و هم زمینه اشتغال این افراد فراهم شود. دوست دارم به نکتهای اشاره کنم. افراد با فیزیک خاص مانند ما میتوانند خیلی خوب در بخشهای هواپیمایی مشغول کار شوند و به تعویض و تعمیر قطعات هواپیما بپردازند. قصد داریم یک تیم امداد و نجات از کوتاهقامتان تشکیل دهیم چون در شرایطی مانند زلزله یا آتشسوزی و دیگر بلایای طبیعی کوتاهقامتان خیلی راحتتر میتوانند راههای مسدود را باز کرده و امدادرسانی کنند.
با جملهای زیبا گفتوگویمان را به پایان برسانید.
از یادها نخواهند رفت آنان که بر قلبها حکومت میکنند.
پدرم افتخار من است
کیمیا ابراهیمی 12 سال دارد و تازه کلاس ششم را به پایان رسانده. او نیز مانند پدرش به کار هنری علاقه دارد و بتازگی در نمایش جینقیل و فینقیل نقش اول را بازی کرده و گروهشان در آموزش و پرورش منطقه 14 موفق به کسب رتبه اول شده است.
کیمیا چقدر کارهای پدرت را تماشا میکنی؟
اجراهای زنده پدرم را خیلی دوست دارم و با او به پارکها و بوستانها میروم. او مردم را شاد و هیجانزده میکند. برنامههای تلویزیونیاش را هم میبینم. گاهی برنامهها را ضبط میکنم و با هم تماشا میکنیم و من اشکالات او را میگویم، مثلا گاهی حرکات عروسک با صداپیشهاش هماهنگی ندارد.
دوست داری راه پدرت را ادامه دهی؟
نه. بازیگری حرفه سختی است. دوست دارم یا دندانپزشک بشوم یا متخصص زنان و زایمان، اما در کنارش به هنر هم میپردازم.
چه هنرها و مهارتهایی داری؟
خیلی اهل ورزش هستم. به کلاس والیبال و جودو میروم. در زمینه موسیقی هم با ساز گیتار آشنا هستم. الان هم که تابستان است عصرها میروم خانه مادربزرگم و از او خیاطی یاد میگیرم.
به پدر و مادرت چقدر کمک میکنی؟
به مادرم در آشپزی کمک میکنم. کوکو و ماکارونی خوب میپزم. به پدرم هم در شستن ماشینمان کمک میکنم.
با پدرت صمیمیتر هستی یا مادرت؟
بیشتر با پدرم. پدرم بهترین حامی و راهنمای من است. دوست دارم مانند او به مردم کمک کنم.
میدانی که پدرت شرایط جسمی خاصی دارد. تا به حال شده وقتی با او راه میروی احساس ناراحتی کنی؟
نه. من به او افتخار میکنم. البته وقتی کوچک بودم کمی ناراحت میشدم. به نظر من برخی نگاههای افراد حتی اگر ناراحتکننده باشد باعث میشود ما بیشتر تلاش کنیم و در یک سطح نمانیم.
پدرت برای اجرا به مدرسهات آمده؟
بچهها میدانند پدرم نقش «نازدونه» را بازی میکند و خیلی هم اصرار میکنند که بیاید، اما تا حالا که نیامده است.
بزرگترین تاثیری که پدرت روی تو داشته چه بوده؟
از او همدلی و کمک به دیگران را یاد گرفتم. این که حرف دیگران را به دل نگیرم و زود در مورد چیزی قضاوت نکنم و با همه مهربان باشم.
>> سعیده موسوی/ ضمیمه چاردیواری/ جام جم سرا