باید‌ها و نبایدهای گفت‌و‌گوهای پیش از ازدواج

شناخت کافی و مبتنی بر عقلانیت و منطق از ملزومات اساسی یک ازدواج موفق است؛ نکته‌ای که همواره از سوی کار‌شناسان و مشاوران ازدواج گوشزد شده و مورد تاکید قرار گرفته است. اما سوال اینجاست که این شناخت قبل از ازدواج، چگونه و از چه راهی می‌سر خواهد شد؟
کد خبر: ۵۹۳۱۷۲

یکی از راه‌ها برای رسیدن به شناخت کافی دختر و پسر، گفت‌و‌گوی مدیریت شده آن‌ها قبل از ازدواج است که اگر مبتنی بر منطق و در مسیر صحیح و اصولی باشد می‌تواند تا حد زیادی به دختران و پسران در آستانه ازدواج و خانواده‌های آنان کمک کند. روزنامه خراسان در یکی از بوستانهای مشهد با تنی چند از این جوانان در آستانه ازدواج در این زمینه همراه شده تا نوع گفت‌و‌گوهای پیش از ازدواج را از منظر این افراد به تصویر بکشد؛ اینکه تا چه حد چنین روابطی زیر نظر خانواده‌های آنهاست و چقدر به سمت شناخت صحیح از یکدیگر پیش می‌رود؟ یا اینکه تا چه حد گفت‌و‌گو‌هایشان بر طبق اصول و قاعده است و به بی‌راهه کشیده نمی‌شود. جام جم سرا برای اطلاع شما این گزارش را پیش رویتان می‌نهد.

بیان برخی موارد بی‌اهمیت در گفت‌و‌گوهای پیش از ازدواج چندان ضرورتی ندارد و جزو نبایدهاست؛ مثلا اینکه دختری درباره تعداد خواستگارانش و شرایط و ویژگی‌های آن‌ها با طرف مقابلش صحبت کند موضوعی بی‌اهمیت است

سکانس اول: سقفی به بلندی آرزوهای آرمانی

شاید خیلی ساده انگارانه باشد که تصور کنیم تمام دقایق یک گفت‌و‌گوی پیش از ازدواج بر اساس منطق و در مسیر حاصل شدن‌شناختی دقیق از یکدیگر پیش می‌رود؛ ضعف آموزش موجب شده که خیلی از این گفت‌و‌گو‌ها به محلی برای تثبیت و البته تحمیل خواسته‌های دو طرف تبدیل شود که در فرهنگ عامه از آن به عنوان «گربه را دم حجله کشتن» یاد می‌شود. شرایط حمیدرضا و الهه هم همین طور است؛ دو جوانی که روی نیمکتی رو به آبنمای پارک ملت نشسته‌اند در حالی که مادر‌هایشان کمی آن سو‌تر روی نیمکت دیگری در حال گفت‌و‌گو با یکدیگر هستند، هرچند با اکراه زیاد مرا در جمع خصوصی و البته خودمانیشان می‌پذیرند اما صحبت را بدون درنگ ادامه می‌دهند.
در‌‌ همان چند دقیقه همنشینی راحت قابل فهم بود که الهه دنبال ساختن سقف است، اما نه سقفی برای سرپناه بلکه سقفی برای آرزوهایی که تمامی ندارد و توقع دارد همه آن‌ها به دست حمیدرضا برآورده شود! سقف آرزو‌هایش را هم، چنان بلند می‌سازد که زندگی زیر آن را سخت و دشوار می‌کند؛ حمیدرضا هم بی‌توجه به این مسائل فقط قول می‌دهد و وعده؛ چه در مقابل خواسته‌ها و آرزوهای منطقی و چه در مقابل نمونه‌های غیر منطقی آن.
بعد از چند دقیقه صحبت، لحظه‌ای سکوت می‌کنند و من از فرصت استفاده می‌کنم و وارد بحثشان می‌شوم. از حمیدرضا درباره گفت‌و‌گویشان که احتمالا تا چندی دیگر به پای سفره عقد کشیده می‌شود سوال می‌کنم که می‌گوید: «تقریبا ۲ ماهی می‌شود که با خانواده‌ام به خواستگاری الهه رفته‌ام، قرار است در چند جلسه بیشتر باهم آشنا شویم و امروز هم موعد یکی از همین دیدارهاست.» آن‌ها هر دو ۲۵ سال دارند و آن طور که خودشان می‌گویند قرار است تا یک ماه دیگر مراسم عقدشان برگزار شود.
گفت‌و‌گویمان را ادامه می‌دهم و این بار سوالی درباره محتوای صحبت‌‌هایشان می‌پرسم؛ اینکه چرا با بی‌توجهی به ضروریات زندگی مشترک به حاشیه می‌پردازند؟ سوالم با واکنش الهه مواجه می‌شود که حق به جانب پاسخ می‌دهد: «برای صحبت کردن درباره ضروریات زندگی و شناخت اخلاق همدیگر وقت زیادی داریم؛ یک عمر زندگی مشترک وقت زیادی برای رسیدن به شناخت است و این فرصت‌ها باید صرف شناساندن نیاز‌ها و خواسته‌‌هایمان به یکدیگر شود.»

آگاهی داشتن از دلیل ازدواج، خواسته‌ها و سبک زندگی خود، مرحله اول ازدواج است و آشنایی با خصوصیات روحی و روانی، سبک زندگی و خواسته‌های طرف مقابل مرحله دوم آن

حمیدرضا هم با تکان دادن سرش حرف‌های الهه را تایید می‌کند. این سوال من خودش سوژه‌ای می‌شود که دوباره صحبت‌‌هایشان از سر گرفته شود.

سکانس دوم: نگرانی و امیدواری

معمولا سخت می‌شود وارد خلوت دیگران شد، در این گزارش یکی از سخت‌ترین کارهای ما همین بود که البته در برخورد با مجید و سمیه سخت‌تر هم شد. هرچند مخالفتی درباره حضورم در جمع دو نفره‌شان نداشتند اما به زحمت چند کلمه‌ای حرف می‌زدند و بعد سکوت می‌کردند! همین وضع هم باعث شد تا درباره رابطه پیش از ازدواجشان سوال کنم که اتفاقا قفل سکوتشان را نیز باز کرد. آن طور که مجید می‌گوید، آن‌ها پسرعمو و دختر عمو هستند و مدتی است که تصمیم گرفته‌اند با هم ازدواج کنند.
درباره این دیدار‌ها و روابط پیش از ازدواجشان می‌پرسم که پاسخ می‌دهد: «من و سمیه به دلیل رابطه خویشاوندی، شناخت کاملی از یکدیگر داریم اما هیچ وقت درباره زندگی مشترک و آینده‌مان فکر نکرده‌ایم؛ هرچند نگران آینده هستیم اما کاملا امید داریم و با توکل به خدا زندگیمان را آغاز می‌کنیم... امروز هم چندمین جلسه است که با سمیه قرار گذاشتم تا بیشتر درباره آینده‌مان صحبت کنیم. البته پدر‌هایمان نیز همراه ما به پارک آمده‌اند.»
مجید به قول خودش هنرمند است، ۲۳ سال دارد و کارگردانی می‌خواند، چند فیلم کوتاه هم ساخته است، سمیه ۲۱ سال دارد و در حال حاضر در رشته عکاسی مشغول تحصیل است. یکی از مواردی هم که از آن به عنوان مشکل یاد می‌کنند، ادامه تحصیلشان است: «از دوران دانشجویی‌ام تقریبا دو سال دیگر باقی است؛ بعدش هم که باید بروم سربازی، کلافه شده‌ام، نمی‌دانم چطور با این شرایط می‌شود زندگی را آغاز کرد، البته سمیه و عمویم حرفی ندارند، فقط خودم نگرانم.»
سمیه حرفش را تایید می‌کند و می‌گوید: مجید درست می‌گوید البته من زیاد نگران تحصیل و سربازی او نیستم، بالاخره با صبر و توکل می‌شود مشکلات را پشت سر گذاشت.
مجید نگاهی به ساعتش می‌اندازد و متوجه می‌شوم که عجله دارد، به همین دلیل آخرین سوالم را می‌پرسم: این دیدار‌ها و صحبت کردن‌ها چقدر به شما کمک می‌کند که همدیگر را بیشتر بشناسید؟
- اول که به پیشنهاد خانواده خواستیم با هم قرار بگذاریم و صحبت کنیم فکر می‌کردم کار بیهوده‌ای است، ما همدیگر را خوب می‌شناختیم، اما وقتی که شروع کردیم به صحبت کردن تازه فهمیدیم که حرف‌های با اهمیت زیادی وجود دارد که اصلا درباره آن بحث نکرده‌ایم؛ به نظرم اگر قبل از ازدواج چند جلسه‌ای با نظارت خانواده‌ها دونفر باهم صحبت کنند و از دغدغه‌ها و نگرانی‌‌هایشان بگویند و بیشتر یکدیگر را بشناسند، زندگی مشترک آینده‌شان بهتر خواهد بود.

سکانس سوم: بی‌راهه...

همیشه شرایط آن طور که ما فکر می‌کنیم نیست؛ گاهی خلاف نظر ما پیش می‌رود و ممکن است راه را به بی‌راهه بکشاند. شاید بتوان شرایط اردلان و لیلی را هم در همین دسته دانست؛ ۲ همکلاسی که در رشته حسابداری دانشگاه آزاد درس می‌خوانند و به تازگی هم با یکدیگر آشنا شده‌اند. گوشه‌ای پر رفت و آمد از پارک ملت نشسته‌اند و در حال صحبت کردن هستند. درباره سن و سالشان چیزی نمی‌گویند اما اردلان می‌گوید که لیلی تقریبا یک سال از او بزرگ‌تر است. آن‌ها طوری از آینده صحبت می‌کنند که در ظاهر واقعا می‌توان نتیجه گرفت برای آینده‌شان برنامه ندارند: «من و لیلی واقعا به یکدیگر علاقه داریم، موضوع را هم به خانواده‌ها گفته‌ایم اما مشکل اینجاست که خانواده‌ام درباره سن لیلی ایراد می‌گیرند و می‌گویند که زن نباید از مرد بزرگ‌تر باشد، اما یک سال که چیزی نیست!»

بحث درباره اختلاف نظر‌ها، خواسته‌ها، خط قرمزهای زندگی، شناخت ویژگی‌های اخلاقی، ادامه تحصیل، شغل و... می‌تواند جزو بایدهای گفت‌و‌گو در آشنایی‌های پیش از ازدواج باشد


درباره دیدار‌ها و گفت‌و‌گو‌هایشان با وجود مخالفت خانواده‌ها سوال می‌کنم که اردلان این طور پاسخ می‌دهد: «خودمان هم راضی نیستیم که بدون رضایت خانواده‌ها، همدیگر را ببینیم اما چه کنیم که آن‌ها به دلیل اختلاف سنی مخالف ازدواج ما هستند.»
لیلی که در طول این صحبت‌ها سکوت کرده بود، شروع به صحبت می‌کند و می‌گوید: نمی‌دانم عاقبت رابطه ما چه می‌شود من به شدت نگران آینده‌مان هستم...

سکانس چهارم: رستگاری

صادق و مریم سوژه بعدی ما هستند؛ نزدیکشان می‌شوم و با هماهنگی آ ن‌ها دقایقی را هم کنار این دو جوان می‌نشینم. آن طور که از صحبت‌های صادق ومریم متوجه شدم، آن‌ها ۶ ماه است که دوران عقد را می‌گذرانند و گویا در این مدت بحث‌ها و اختلاف نظرهای بسیاری با هم داشته‌اند: «مشکل من و مریم بر سر اختلاف نظرهای جزئی است، به همین دلیل هم چند جلسه‌ای را با هم و بدون هیچ دغدغه و نگرانی گفت‌و‌گو کردیم تا بتوانیم اختلاف نظر‌‌هایمان را برطرف کنیم.»
از صادق سوال می‌کنم که آیا بهتر نبود دیدار‌ها، صحبت‌ها و روابط این گونه‌تان را پیش از ازدواج انجام می‌دادید تا این اختلاف نظر‌ها کمتر شما را اذیت می‌کرد؟ او کمی فکر می‌کند و پاسخ می‌دهد: قطعا همین طور است؛ ما زیاد از معجزه گفت‌و‌گو و حرف زدن بر سر اختلاف نظر‌ها و رسیدن به نتیجه آگاهی نداشتیم، اگر می‌دانستیم، قطعا قبل از ازدواج در این زمینه صحبت می‌کردیم.

الزامات، باید و نبایدهای آشنایی‌های پیش از ازدواج

همانطور که در این ۴ سکانس از روایت‌های واقعی گفت‌و‌گوهای پیش از ازدواج خواندید، هیچ کدام از افراد از یک رویه ثابت پیروی نمی‌کردند، در یک نمونه آرزو‌هایشان را اصل قرار داده بودند و در نمونه‌ای دیگر نگرانی‌‌هایشان را، اما بواقع سوال این است که الزامات، باید‌ها و نبایدهای گفت‌و‌گوهای پیش از ازدواج چیست؟ چه موضوعاتی باید اصل باشد و به چه مواردی نباید پرداخت؟

دختر و پسر در جلسات آشنایی پیش از ازدواج می‌توانند موارد مختلفی را به بحث بگذارند؛ مثل این که در حوزه مسائل مالی چه وضعیتی دارند یا با چه شرایطی می‌توانند کنار بیایند

این سوال‌ها را با ساسان امیرکلالی، مشاور ازدواج و خانواده، در میان گذاشتیم.
او مرحله اول ازدواج را آگاهی داشتن از دلیل ازدواج، خواسته‌ها و سبک زندگی خود عنوان می‌کند و می‌گوید: آشنایی با خصوصیات روحی و روانی، سبک زندگی و خواسته‌های طرف مقابل مرحله دوم ازدواج است که این مرحله معمولا از طریق گفت‌و‌گوهای پیش از ازدواج انجام می‌شود. دختر و پسر در جلسات آشنایی پیش از ازدواج می‌توانند موارد مختلفی را به بحث بگذارند؛ اینکه در حوزه مسائل مالی چه وضعیتی دارند یا با چه شرایطی می‌توانند کنار بیایند یکی از این نمونه هاست.
او سپس به سکانس اول از گزارش ما اشاره می‌کند و می‌گوید: چانه زدن بر سر آرزوهای آرمانی و ایده‌آل و رویا‌ها درست نیست؛ البته خواسته‌ها و انتظارات باید مطرح شود اما به صورت منطقی چراکه اگر این خواسته‌ها و انتظارات مطرح نشود ممکن است در زندگی مشترک آن‌ها را با مشکل مواجه کند. بحث درباره اختلاف نظر‌ها، خواسته‌ها، خط قرمزهای زندگی، شناخت ویژگی‌های اخلاقی، ادامه تحصیل، شغل و... می‌تواند جزو بایدهای گفت‌و‌گو در آشنایی‌های پیش از ازدواج باشد.
نباید‌ها در آشنایی‌ها و گفت‌و‌گوهای پیش از ازدواج نیز نکته‌ای است که امیرکلالی درباره آن چنین می‌گوید: بیان برخی موارد بی‌اهمیت در گفت‌و‌گوهای پیش از ازدواج چندان ضرورتی ندارد و جزو نبایدهاست؛ مثلا اینکه دختری درباره تعداد خواستگارانش و شرایط و ویژگی‌های آن‌ها با طرف مقابلش صحبت کند موضوعی بی‌اهمیت است که ممکن است تبعات خوبی هم نداشته باشد.

گفت‌و‌گو‌ها زیر نظرخانواده

او البته از نظارت خانواده‌ها بر انجام گفت‌و‌گوهای پیش از ازدواج به عنوان نکته‌ای مهم یاد می‌کند و می‌گوید: همان طور که در سکانس سوم این گزارش به نمونه‌ای از آشنایی‌های پیش از ازدواج بدون اطلاع خانواده اشاره کردید باید گفت که این موارد آسیب پذیر است؛ اگر دو طرف قصد ازدواج داشته باشند اما خانواده‌‌هایشان به دلایلی راضی به این ازدواج نباشند نباید رابطه‌ها بدون اطلاع خانواده‌ها ادامه یابد چون که وابستگی‌های روحی و روانی و مشکلات عاطفی را به دنبال خواهد داشت و موجب بروز مشکلات بلند مدتی برای آن‌ها و خانواده‌هایشان خواهد شد؛ بنابراین دو طرف اگر احساس می‌کنند نمی‌توانند خانواده را راضی کنند باید به رابطه‌شان پایان دهند.

* شما چه نظر یا تجربه‌ای دارید؟ آن را با ما و دیگر خوانندگان در میان بگذارید *

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها