آنقدر که حتی برخی از آنها جرات قلم به دست گرفتن را از کلاسهای این پیشکسوت داستاننویسی به دست آوردهاند. او کتابهای مرجع زیادی در زمینه داستاننویسی تألیف کرده است. با او درباره داستاننویسی به گفتوگو پرداختیم. مشروح این گفتوگو را میخوانید.
با توجه به این که شما ازجمله پیشکسوتان آموزش داستاننویسی هستید؛ تا چه اندازه به ذاتی بودن نویسندگی معتقدید؟
همان گونه که اشاره کردید؛ سال هاست که در این زمینه مشغول آموزش علاقهمندان هستم. از همین رو با تاکید بسیار پاسخ شما را میدهم و میگویم که به هیچ وجه معتقد به ذاتی بودن این هنر نیستم! البته نه این که اعتقادی به لزوم برخورداری از استعداد نداشته باشم. نه! ولی درصد بسیار پایینی را برای آن قائل هستم. آنچنان که شاید بتوان گفت فقط 5 تا 10 درصد اثری که خلق میشود باید با تکیه بر استعداد ذاتی خود فرد باشد.
یعنی منکر تاثیر استعداد هستید؟
نه. این که بگوییم استعداد به طور کل بیتاثیر است هم حرف درستی نیست. شما به نویسندههایی چون مارکز و برخی دیگر که حتی نامی از آنها آورده نمیشود، نگاه کنید تا پاسخ خود را بگیرید. شما فکر میکنید چرا به عنوان مثال از میان نویسندههای آمریکایی فردی مثل مارکز موفق به کسب عنوانهای جهانی میشود، اما برخی دیگر نه؟ این تفاوت میان نویسندههای گمنام و افرادی چون مارکز به آن چند درصد استعداد بازمیگردد. البته نباید فراموش کرد که بخش مهمی از موفقیت یک نویسنده هم به برخورداری او از مایه ذهنی مربوط است؛ اصلی بسیار مهم که در برخی از موارد حتی آن چند درصد استعداد ذاتی را هم تحت تاثیر خود قرار میدهد. فردی که خواهان نویسنده شدن است قبل از هر چیزی باید بداند در دنیای نویسندگی کسب اطلاعات لازم از وقایع روز جهان، کشور و شهرش از اهمیت بسیاری برخوردار است. به طور قطع نویسندهای که دارای چنین درونمایهای است موفق به خلق آثار بهتری میشود. از طرفی مخاطبان هم ارتباط بیشتری با اثر او برقرار میکنند. از همین رو چندان بیراه نیست که مدعی شویم برخورداری از درونمایه ذهنی بیش از استعداد اهمیت دارد.
عناصری چون تخیل را که نمیتوان در کلاسها به هنرجویان تزریق کرد. در این باره چه نظری دارید؟ با این تفاسیر باز هم تاکید به اکتسابی بودن نویسندگی دارید؟
با این که معتقدم برای نویسنده شدن استعداد تنها شرط لازم نیست ولی باید بگویم که تخیل چیزی نیست که قابل انتقال باشد. فرانک اوکانر کتابی دارد به نام «صدای تنها» درباره مطالعه و داستان کوتاه که با تلاش خانم شهلا فیلسوفی ترجمه شده است. اوکانر در این کتاب میگوید: «وقتی نوشتن را آغاز کردم گمان میکردم تمام وجوه داستاننویسی را میشود مثل طراحی و نقاشی درس داد. ولی بعدها متوجه شدم این تصور غلط است که کسی خیال کند من همان کیفیت و خصوصیات داستانهای خودم را میتوانم به افرادی که در کلاسم شرکت میکنند نیز منتقل کنم. تخیل چیزی نیست که بتوان آن را منتقل کرد، چون حادثهای که برای من اتفاق افتاده و ممکن است سرآغازی برای یکی از کتابهایم شده باشد برای دیگران اتفاق نمیافتد. بنابراین فقط میتوانم اساس نوشتن و ابزار آن را به علاقهمندان منتقل کنم و آنها هم از آن استفاده کنند.» از اوکانر که بگذریم هر کدام از نویسندهها از تخیل و ذهن خود استفاده میکنند. بنابراین من هم معتقدم ویژگیهای خاص فکری و سبک هر نویسنده برای خود اوست و قابل انتقال نیست، اما اصول نوشتن را میتوان یاد داد.
کلاسهای شما همچنان برای علاقهمندان پابرجاست؟
حدود دو سال پیش یکشنبه و چهارشنبهها برای علاقهمندان کلاس داشتم، اما در چند سال اخیر مشکلات اقتصادی بسیاری پیش روی اهالی فرهنگ و ازجمله اهالی قلم قرار گرفت. آنچنان که نویسندهها دیگر نمیتوانند از پس انتشار کتابهای خود برآیند. این مسأله برای نویسندههای جوان بیش از نویسندههای شناخته شده مطرح است چراکه به علت مشکلات اقتصادی کمتر ناشری حاضر به سرمایهگذاری برای نویسندهای تازه کار میشود و ناشر کتابی را میپذیرد که به فروش آن مطمئن باشد. شما تصور کنید در چنین شرایطی نویسندگان جوان چطور فرصتی برای مطرح شدن خواهند یافت؟ حتی اگر ناشر هم کتاب را منتشر کند فروش آن با استقبال چندانی روبهرو نمیشود. از بحث آموزش داستاننویسی که بگذریم باید در دیگر چرخههای نشر هم اوضاع کمی بهتر شود تا ما شاهد ارتقای ادبیات داستانی شویم.
شما به مارکز اشاره کردید. نویسندگی مارکز که در نتیجه کلاسهای نویسندگی نیست! آیا میتوان این طور استنباط کرد که وقتی فردی چون مارکز بدون بهره گرفتن از هیچ آموزشی موفق به کسب عنوانهای جهانی میشود؛ پس اهمیت استعداد بسیار بیشتر از اکتساب است؟
نه! اما مارکز هم در کلاسهای مختلفی به عنوان مدرس حضور دارد؛ هم کلاسهای آموزش داستاننویسی و هم کلاس سینمایی، البته این روزها قدری به علت ابتلا به بیماری فعالیتهایش کمرنگتر شده است. همین مسأله نشان میدهد نویسندهای چون مارکز هم متوجه اهمیت آموزش در این هنر شده است وگرنه چرا باید به آموزش علاقهمندان مشغول میشد! اصلا شما کمی فکر کنید. مگر چند نویسنده هستند که مثل مارکز بدون هیچ آموزشی نویسنده شدهاند؟ اینها استثناء هستند. شما نباید استثناها را با عموم نویسندهها مقایسه کنید! اصلا از خود بپرسید چرا اغلب نویسندههای مطرح معاصر از آمریکای لاتین هستند! این به علت اهمیت آموزش است.
اتفاقا میخواستم این موضوع را بپرسم!
به نظر من پاسخ به این پرسش واضح است. آنها به آموزش اهمیت میدهند، اما ما هنوز متوجه اهمیت این مسأله نشدهایم. هنوز هم سر این موضوع میجنگیم که نویسندهها از بدو تولد نویسنده هستند یا باید تحت آموزش قرار بگیرند. شما تا وقتی که اصول نوشتن را ندانید چطور میتوانید اثری خلق کنید که توجه همه را به خود جلب کند. البته ما هم در دورهای از نویسندههای خوبی برخوردار بودیم، اما آنقدر اسیر حاشیه شدهایم که از دنیای نوشتن به معنای واقعی آن دور شدهایم.
پس نویسندههایی همچون داستایوسکی و همینگوی چطور؟ آنها که از هیچ آموزشی بهره نگرفته بودند!
اینها نویسندههایی بودند که دوران بسیار سختی داشتند و حادثههای مختلفی را پشتسر گذاشتند. همین همینگوی که به آن اشاره کردید در کلاسی حضور نداشت، اما داستانهایش را اغلب برای گرترود استاین میخواند و از نظرات او استفاده میکرد. داستایوسکی هم که زندگی بسیاری پرتلاطمی داشته است. به کارهای اولیه او هم اگر مراجعه کنید از اثرگذاری لازم برخوردار نیست، اما هر چه پیش میرود پختگی قلم او بیشتر میشود. افرادی که شما به نام برخی از آنها اشاره کردید بزرگانی هستند که تعداد آنها بسیار کم است. مگر تعداد نویسندههای مطرح به چند نفر میرسد؟ بهعنوان نمونه در شوروی سابق شاید در کل ده نویسنده باشد که بتوان از آنها به عنوان نویسندههای شاخص نام برد. در میان همین تعداد هم فقط چند نفر هستند که نامشان چون چخوف، داستایوسکی و تولستوی درخشیده است. در دیگر کشورهای جهان هم همین طور. شما نباید این تعداد اندک را که از قضا جزو استثناءها هستند با دیگر نویسندهها مقایسه کنید.
با توجه به مطالعات و تجربهای که دارید؛ وضع داستاننویسی را در دوران معاصر چگونه ارزیابی میکنید؟
ما در دوران معاصر نویسندههایی همچون سیمین دانشور، جمالزاده،آلاحمد و بزرگ علوی داشتهایم. از آن زمان مدتها میگذرد، اما بعد از این افراد نویسنده تثبیت شده نداریم! این مایه تاسف است. من کتابی با عنوان «نویسندههای نامآور معاصر» نوشتهام. برای نوشتن این اثر با حوصله و صرف زمان کافی آثار 31 نویسنده را خواندم تا درباره آنها بنویسم. به نظر من برای ملتی 75 میلیون نفری این تعداد نویسنده باعث تاسف است. حتی اگر این تعداد را صد نفر هم در نظر بگیریم باز هم اندک است. در بسیاری از کشورهای جهان برای نویسندهها شرایطی وجود دارد که به نوشتن میتوانند به عنوان شغل نگاه کنند. شاید بد نباشد مثالی در این ارتباط بزنم؛ در زمان حکومت شوروی سابق داستانها با تیراژ چهار، پنج میلیون منتشر میشد.
از همین رو نویسندههای متعددی در مکتبی به عنوان «رئالیسم سوسیالیستی» دست به خلق اثر میزدند؛ مکتبی که تحت حمایت حکومت بود. به دلیل این حمایت، نویسندهها در شرایط خوبی زندگی میکردند. بعد ازفروپاشی اتحاد جماهیر شوروی وقتی دیگر خبری از آن حمایتهای مالی نبود و اثری از آن نویسندهها هم باقی نماند. همه آنها نوشتن را رها کردند. آثار این نویسندهها تبلیغی بود. در صورتی که ادبیات نباید اسیر تبلیغات شود. داستان باید از خلوت و ذهن خود نویسنده نشات بگیرد نه از قراردادها! این یکی از مشکلاتی است که گریبان ادبیات ما را گرفته و باید فکری برای رهایی از آن بیندیشیم. نویسندهای که تبلیغاتی بنویسد موفق به خلق اثری ماندگار نمیشود.
از بحث آموزش که بگذریم شاید بد نباشد گذری بر یکی از معضلات قدیمی حوزه کتاب هم داشته باشیم. سالهاست اهالی کتاب گلایه دارند که چرا نویسندگی هنوز در کشور ما به عنوان یک شغل درنیامده. این مسأله چقدر در آسیب به ادبیات داستانی ما موثر است؟
متاسفانه شرایط اقتصادی به گونهای اقتضا میکند که ما از نویسندههایی که به شکل حرفهای مشغول این کار هستند محروم هستیم. اغلب نویسندههای ما به نوشتن به عنوان کاری در کنار کار اصلی خود نگاه میکنند نه به عنوان شغل اصلی و این به هیچ وجه خوب نیست. تا وقتی نویسندههای ما امنیت شغلی نداشته باشند چطور میتوانند با فراغ بال قلم به دست گرفته و بنویسند! در کشورهای دیگر این گونه نیست و اگر فردی وارد عرصه نویسندگی شود تمام زندگی او از این راه تامین میشود.
پس در شرایط فعلی نویسنده باقی ماندن صبر و تحمل بسیاری میطلبد؟
بله. چیزی که میخواستم بگویم این است که در چنین شرایطی قدم گذاشتن به دنیای داستان نویسی ما صبر بسیاری میخواهد. اغلب علاقهمندان در نیمه کار متوجه دشواریهای آن میشوند و کار را رها میکنند. باز هم تاکید میکنم که معتقدم استعداد چندان در این رابطه مطرح نیست ولی نویسندهای، نویسنده میشود که عشق بسیاری به نوشتن داشته باشد و هیچ چیز جای آن را پر نکند. تمام نویسندههایی که به جایگاه مطرحی رسیدهاند دست از تلاش و علاقه خود بر نداشتهاند. در آخر باز هم میگویم اگر علاقهمند به نوشتن هستید بیش از هر چیزی باید اهل مطالعه و تلاش باشید.
مریم شهبازی / جامجم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
گفتوگوی عیدانه با نخستین مدالآور نقره زنان ایران در رقابتهای المپیک
رئیس سازمان اورژانس کشور از برنامههای امدادگران در تعطیلات عید میگوید
در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با دکتر محمدجواد ایروانی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام بررسی شد