جام جم : جامعه سرخپوستی
عرضم به حضورتان که ما بتازگی به این نتیجه رسیدهایم به آن اندازه که خودمان در گرانیها و افزایش قیمتها نقش داشتهایم، تحریمها تاثیرگذار نبودهاند! حالا شاید بپرسید چرا؟ خب بپرسید! بپرسید دیگر! نمیپرسید؟ برایتان مهم نیست؟ خیلی خوب، حالا که نمیپرسید و اهمیتی هم برایتان ندارد از لج شما هم که شده همه ماجرا را تعریف میکنیم تا اعصابتان خرد شود! بله ما یک همچین موجود لج درآوری هستیم. با تشکر.
می دانید، اصل ماجرا این است که ما یک جورهایی عادت کرده ایم براساس حرف ها و کارهای دیگران برای خودمان تصمیم گیری کنیم. قطعا یادتان هست که طی دو سال اخیر هر موقع که شایع کردند چیزی گران می شود با چنان شدت و هیجانی برای خرید آن کالا به مغازه ها هجوم می بردیم و چنان بازار عرضه و تقاضا را بهم می ریختیم که گرانی پیشکش، در چشم برهم زدنی مثلا دسته آفتابه نایاب می شد. اصلا راه دور چرا؟ خود ما یک شب یکی از همکاران دور از چشم همه به ما گفت: «فلانی روغن بخر که تا یکی، دو روز دیگر قیمت آن می کشد بالا!» چشمتان روز بد نبیند ما با تمام فرهیختگی هایمان ـ چقدر متواضعیم ـ تا خودمان را به مغازه رساندیم و چند تا روغن خریدیم نزدیک بود ده بار گردنمان بشکند.
به هر حال مطمئنیم که خیلی ها با دیدن این هیجان وصف ناپذیر ما، در خرید روغن کم نگذاشتند. اصلا رفتار ما هم شده مثل سازمان هواشناسی منطقه سرخ پوست ها... نشنیده اید؟ عرض می کنیم.
یک روز در سرزمینی بسیار دور مردمان یکی از قبایل سرخ پوست به محضر رئیس قبیله که تازگی به این سمت منصوب شده بود شرف یاب می شوند و از او می پرسند: «آیا امسال زمستان سختی در پیش خواهیم داشت؟» رئیس جوان قبیله ابتدا نگاهی به آسمان و بعد نگاهی به زمین انداخت و در آخر عینهو یک جغد فرهیخته رو کرد به مردم قبیله و گفت: «برای احتیاط مقداری هیزم تهیه کنید.»
بعد رئیس قبیله یواشکی زنگ زد به سازمان هواشناسی و پرسید: «ببخشید امسال زمستان سردی در پیش است؟» مسئول سازمان هواشناسی در پاسخ گفت: «این طور به نظر میاد.»
رئیس قبیله بعد از شنیدن این موضوع به اهالی قبیله فرمان داد که هیزم بیشتری جمع کنند اما از آنجا که سازمان هواشناسی گاهی پیش بینی هایشان برعکس از کار درمی آید رئیس قبیله برای اطمینان بیشتر دوباره به سازمان هواشناسی زنگ زد و پرسید: «آقا شما مطمئنید که امسال زمستان سردی در پیش است؟»
پاسخ این بود: «بله! دقیق تر که بگوییم سردترین زمستان در تاریخ معاصر!» رئیس قبیله پرسید: «چرا اینقدر مطمئنید؟» مسئول سازمان هواشناسی گفت: «چون سرخ پوست ها دیوانه وار دارند هیزم جمع می کنند!»
به جان خودمان ما هم دست کمی از این سرخ پوست ها نداریم. باور بفرمایید خیلی وقت ها خودمان مسبب جریاناتی هستیم که در اطرافمان اتفاق می افتد. باور نمی کنید؟ جسارتا بارها عرض کرده ایم که بعضی ها کلا در برابر فهمیدن مقاومت می کنند؛ البته بلانسبت شما.
جام جم : اگر دستم رسد بر بانک گردون!
یک مشورت دوستانه؛ اگر شما جای من بودید، طنز امروز را راجع به کدام یک از موضوعات مطرح زیر، مینوشتید.
1- شمارش معکوس برای لغو تحریم ها
2- راهکارهای وزیر کار برای کاهش هزینه درمان از جیب مردم
3- دربی 78 ؛ فوتبال تلخ و نتیجه تکراری
4- این که 80 درصد معوقات بانکی در اختیار 30 نفر است.
البته گزینه هیچ کدام هم هست که بنده آن را ننوشتم ولی شما می توانید آن را انتخاب کنید. حالا اگر نظر بنده را خواسته باشید، ترجیح می دهم که گرینه چهارم را انتخاب کنم. چرایش معلوم است. گزینه اول که بر طبق قرارداد ژنو از دیروز باید شروع شده باشد.
نوشتن یا ننوشتن ما تاثیری ندارد. در مورد گزینه دوم هم بارها نوشتیم و راهکار ارائه دادیم. خوشحالیم که سرانجام وزیر کار هم راهکار ارائه دادند.
معلوم می شود حرف های معقول ما اثرگذار بوده و اما می رسیم به گزینه سوم که هرچه فکر کردیم دیدیم در شأن ما نیست؛ ما دلمشغولی های جدی تری داریم.
فلذا می ماند فقط گزینه چهار که در اصل، انتخاب درست ماست. واقعا خجالت دارد. انتخاب ما؟.... نخیر، این که بنا به گفته سخنگوی اصل 90 مجلس، 80 درصد مطالبات معوقه بانکی تهران در اختیار 30 نفری است که اسامی آنها در این کمیسیون وجود دارد. چه کلمه خوبی: وجود!
طوری که می گویند، اگر این افراد بدهی های بانکی خود را تسویه کنند، بخش زیادی از مشکلات اقتصادی مملکت حل می شود. پیش خودتان باشد، بیشتر که پرسیدیم و کنکاش کردیم، متوجه شدیم که این افراد، علاوه بر در اختیار داشتن بیش از 80 هزار میلیارد تومان معوقات بانکی، انحصار واردات برخی اقلام همانند نهاده های خوراک دام و طیور را نیز در اختیار دارند. این یک قلمش. از اقلام دیگرش خدا می داند. ای خدا...!
فریاد جدید رسید:
اگر دستم رسد بر بانک گردون
از او پرسم که این چون است و آن چون
یکی را داده ای میلیاردها وام
یکی را خون جگر بهر دو میلیون
بسته پیشنهادی: البته خوشبختانه خود کمیسیون اصل 90 در جهت حل و فصل این پرونده های مالی غیرقابل ماستمالی، گویا قرار است با سازمان بازرسی کل کشور، جلسات مشترکی داشته باشد؛ اما این دلیل نمی شود که ما در حد خودمان، دو کلمه حرف حساب معمولمان را نزنیم و مثل همیشه رهنمود ندهیم. کشته مرده رهنمود دادنیم:
اکران فیلم: از آنجا که احتمالا 30 نفر فوق الذکر، تا به حال با هیچ زبانی نرم نشدند که بیایند بدهی های بانکی خود را صاف کنند؛ پیشنهاد می کنیم که از تمامی مراحل وام گرفتن یک زوج جوان دم بخت، فیلم کاملی گرفته شده و برای آنها نمایش داده شود. بعید است اثرگذار نباشد، وقتی که دل سنگ هم آب یا کباب می شود.
آسیاب به نوبت: چون سنگ بزرگ نشانه نزدن است و احتمالا آن 30 نفر ابربدهکار بانکی هم این ضرب المثل عتیقه را شنیده اند و فوت آب اند؛ به نظرم یکجا به حساب همه شان رسیده نشود که ملت همچین درست و حسابی نفهمند که چی به چی هست و چی به چی نیست، بلکه هر یک ماه یا حتی هر دوماه به حساب یکی شان رسیدگی شود. شاید به حساب دوتای اول که رسیدگی شد، خود آن 28 نفر باقی مانده، با عجله بیایند بدهی های بانکی شان را صاف کنند. شستشان خبردار شود که جدی هستیم، جدی می شوند. این خط، این نشان!
شرق : قاووت سیاسی رسید
موضعگیری پذیرفته میشود
انواع موضع سیاسی شما را میگیریم تا به شما فشار نیاید.
آموزش اظهارنظر سیاسی
بهصورت یک بام و دو هوا
زیر نظر استاد کبابپزیان که طوری باد میزنند که نه سیخ بسوزد نه کباب.
عکاسی باد از کدام جهت میوزد ای یار
عکاسی یادگاری بهصورت دلربا با چهرههای مخالف سیاسی. (مناسب برای «فیسبوک»، گرفتن وام بیبهره یا اشتغال در روابطعمومی)
قاووت سیاسی (با اسم محلی قوتو)
ضدنقد، ضدطنز، ضدسیاهنمایی و ضدهرچیزی که دولت را تضعیف کند، برای تقویت دولت.
عکاسی باریبههرجهت
آماده عکسبرداری از شما در تمایلهای مختلف سیاسی (از چپچپ تا راستراست).
آموزش نمایش موزون
برای علاقهمندان بهصورت کلی مناسب برای انواع آبوهوای سیاسی.
آموزش تهیه سم یواش از هوای پاک
زیرنظر کارشناسان شهری (با تضمین کیفیت)
کیهان : چرخ
گفت: چه خبر؟!
گفتم: وزیر علوم دولت اعتدال هنوز از راه نرسیده در تغییر رؤسای دانشگاهها رکورد زده و 23 رئیس دانشگاه را تغییر داده است.
گفت: الحق که رئیس جمهور کلید بولدوزر عزل و نصبها را به دست راننده ماهری داده.
گفتم: قرار بود هم چرخ سانتریفیوژها بچرخد و هم چرخ زندگی مردم ولی مثل اینکه فقط چرخ بولدوزر دولت داره حسابی میچرخه؟!
گفت: پس نمایندگان مجلس چه میکنند؟ مگر نظارت بر کار دولت وظیفه آنها نیست.
گفتم: چه عرض کنم؟! در اولین ماه بعد از پیروزی انقلاب یارو نصفه شبی به صدا و سیما زنگ زد و گفت؛ تا مسئولین خوابیدن، یکی از اون ترانههای مکش مرگ ما را بذار حال کنیم!
تهران امروز : زمانه ی بی های و هوی و لال پرست
همین که یار جدا شد خراب شد همه چیز
شبیه شمع فرو مرده آب شد همه چیز
به هر طرف که نظر کرده بود میکده شد
به یک عبارت دیگر شراب شد همه چیز
در این زمانه ی بی های و هوی و لال پرست*
بدین بهانه ی واهی کتاب شد همه چیز
برای آن که شود مرد، سنگ زیرین اش
به هر کشاکش دهر آسیاب شد همه چیز
چه چیزها که زمانی حدود و حرمت داشت
سر زمانه چه آمد که باب شد همه چیز
مگر نه نان و نمک پیش از این معاهده بود
چه شد که بسته به نان و کباب شد همه چیز
به قم به هرچه زدی دست ، شد هل و سوهان
رسید پات به کاشان گلاب شد همه چیز
تو تازه آمده بودی که انتخاب کنی
نه این که گفته شود انتخاب شد همه چیز
ولی نه، دولت تدبیر و دولت تغییر
ردیف و قافیه را هم عوض کند هرچند
همین که آمده از راه ،حکم عقل این است
رئوس رابطه را کم عوض کند،هرچند
رئوس رابطه گاهی عوض شود بد نیست
چه لازم است که در دم عوض کند،هرچند
برای آن که توانایی اش شود معلوم
به قاعده ست اگر از دم عوض کند،هرچند
به یک روایت دیگر شنیده ام کافی ست
ز هر اداره دو آدم عوض کند،هرچند
فقط همین دو نفر جایشان عوض شده است
حساب کار به دست بقیه می آید!
نشد که خدمت جام جهان نما بکنم
ز ملک تا ملکوتم حجاب شد همه چیز
چه جای شکر و شکایت ز نقش نیک و بد است
همین که یار جدا شد خراب شد همه چیز
--------------------------------------------
توضیح واضحات:
* در این زمانه بی های و هوی و لال پرست
خوشا به حال کلاغان قیل و قال پرست
بیتی است از محمد علی بهمنی
**
ز ملک تا ملکوتش حجاب بردارند
هر آن که خدمت جام جهان نما بکند
از حافظ شیرازی است
***
ایضاً از حافظ است.
قدس: مش غضنفر و سرقت در روز روشن
ای خیابون پُشتیما قِلِفتی دُکونُ مُغازه یِ. کِلّه ظهرَم که مِره هَمَّشا دُکوناشایِ مِبِندَنُ مِرَن خِنَشا بِرِیِ ناهارُ قِیلوله.
دیروز که داشتُم از هَمونجه رَد مِرفتُم که بیام خِنَما، ناسَن دیدُم یَک پُرایدِ کِلّه کِرد تو پیِده رویُ یَکدونِفر اَزِش دَرآمدن. اولِش فِکِر کِردُم از هَمی مُغازه دارایَن که یادِشا رِفته چیزی رِ وَردِرنُ وَرگِشتن که از تو دُکونِشا وَرِش دِرَن ولی بعد دیدُم یَکیشا با یَکدِنه اَزی قیچی گُندِیا قُلفِ یَکدوتا از مغازه هارِ کَندُ واز با یَک تِبری که به دست دِگَش بود زد دَرِ شیشه ای مُغازه هارِ توخ توخ کِردُ بعدَم او یَکی دِگه رَفت تویُ هرچی اونجه بود رِ گیریفت زیر بغلِشو آورد انداخت تو ماشین. مردمَم هَموجور از چِفتِ ایناها رَد مِرفتنُ فِقط نِگاشا مِکِردَن. بضیایَم وایمِستادن با موبایلاشا اَزینا فیلُم مِگیریفتن که بِرِیِ رِفیقاشا بُلُتُث کُنن. دزدایَم ایقذَر رِلَسک کارِشایِ مِکِردن که مُگُفتی مُغازه مالِ باباشایِ. هَم مو یَکیَم که آمدُم بُرُم جولو بُگُم دِرِن چیکار مُکُنِن، یَکیشا با چاقون سَر به رَدُم کِردُ بِزِم چَنتا فحشَم داد.
حالا مو یِ مَش غضنفر موندُم دزدایِ ما زورِشایُ جُراَتاشا زیات رِفته یا ما مردم تِرسویُ بی خیال رِفتن یا پولیسامایُ قانونِما کاری به کارِ خِلافکارا نِدِرَن که دزدایُ زورگیرایُ خِلافکارا ایجور با خیال راحت تو روز روشن مالِ مردم رِ وَرمِدِرَنُ مُبُرَن؟
آرمان : تلفظ اسم پایتخت با زبون زرگری!
خواب بودم و داشتم از یک خواب کاملا شخصی - که ترجیح میدهم چیزی از آن به زبان نیاورم- لذت میبردم که یکدفعه این خواب از پای بست ویران شد چون فرماندار تهران به خوابم آمد و با بیان اینکه بحث انتقال پایتخت نه باید رد شود نه تایید، چنان مشت محکمی به دهان جک استراو و بنده زد که از جام پریدم و پرسیدم «ظاهرا در چند سال گذشته علم ثابت کرده که اگر انسان طوری حرف بزند که هیچکس حتی خودش هم متوجه معنی آن نشود، خیلی باکلاس و فیلسوف تشریف داره!»
فرماندار محترم گفت «حرص نخور عزیزم، رد و تایید این بحث از روی شتاب و عجله درست نیست بلکه نیازمند راهکارهای دقیق کارشناسی شده و موثر هستیم» بلافاصله یک کاغذ و خودکار از جیبم درآوردم و پرسیدم «راهکار؟ کارشناسی؟ موثر؟ دیگه چی لازم داشتیم؟»
فرماندار محترم متعجب پرسید «برای چی یادداشت میکنی؟» جواب دادم «تا شما آب مینوشید من برم تا بقالی ببینم کارشناسی، راهکار و موثر داره یا تموم کرده!»
عیسی فرهادی گفت «نمیخواد زحمت بکشی، چند تا گونی از هرکدوم خریدم و گذاشتم پشت نیسان، تا چند ساعت دیگه میرسه!» و ادامه داد «در این حوزه نمیتوان پایاننامه یک دانشجو را به عنوان تحقیق و مطالعه مورد استناد برای این طرح قابل قبول دانست» متعجب گفتم «چرا عادت دارید کارها را سخت کنید؟ چرا اینقدر به دانشمندان خودمان بیاعتماد هستید؟ چرا هی پسرفت میکنیم؟ چرا دیگر هیچ نوجوانی در زیرزمین خانهاش انرژی تولید نمیکنه؟ حالا کار به جایی رسیده که پایان نامه دانشجویان را هم قابل قبول نمیدانید؟
حتی اگر اون دانشجو خودش دانشجو باشه؟!» فرماندار تهران در حالیکه دستهایش را پشتش گره زده بود و در اتاق قدم میزد پرسید «خب به نظر تو چکار کنیم؟» بالای تختم رفتم و با صدای بلند گفتم «من چند تا مورد رو آماده کردم که خیلی هم روشون کارشناسی انجام شده:
۱- تمام شهرها را به عنوان پایتخت انتخاب کنیم تا دیگه هیچکس به کسی نگه شهرستانی
۲- کهگیلویه و بویراحمد رو پایتخت کنیم چون تلفظش برای خارجیها سخته
۳- با استفاده از اصل غافلگیری هر روز یک شهر را به عنوان پایتخت انتخاب کنیم تا دشمن گمراه شده و حالش گرفته بشه
۴- یه سیب بندازیم روی نقشه، هرجا افتاد، اونجا پایتخت بشه
۵- پایتخت جدید را فقط در گوش هم اعلام کنیم یا با زبون زرگری اسمش رو بگیم تا خارجیها نفهمن کجاست
۶- ببینیم خدای نکرده هوای کدوم شهر آلوده نیست، پایتخت رو به همون جا منتقل کنیم، چه معنی داره هنوز شهرهایی داشته باشیم که آلودگی نداشته باشند؟
۷- از آنجایی که کشور یک روز در میان تعطیل است، پایتخت را به مناطق خوشآبوهوا منتقل کنیم تا پایتختنشینان در تعطیلات به مسافرت نروند و آمار تلفات جادهای هم کاهش یابد!» پس از گفتن این جملات متوجه شدم فرماندار تهران از خوابم رفته و افق دست به چانه روبهرویم نشسته و با لبخند نگاهم میکنه!
قانون : مرکل چیه که شنودش چی باشه؟
اوباما در آخرین صحبت هایش تاکید کرد که دستگاههای اطلاعاتی آمریکا همچون بقیه کشورها، به اطلاع از نیت دولتهای مختلف علاقهمند است و شنود مکالمات را ادامه میدهد. البته نیت ما که از تلفن حرف زدن خیر است و قصد ازدواج داریم، پس نیازی نیست برادران دستگاههای اطلاعاتی آمریکا حرفهای ما را شنود کنند. رئیس جمهور آمریکا در ادامه اطمینان داد از این پس صحبتهای مرکل را شنود نخواهند کرد.
حالا چه کسی به مرکل 80 ساله زنگ میزند که شماها بخواهید صحبتهایش را شنود کنید؟ مگر قحطی مخاطب خاص آمده؟ حدس ما این است که چون فقط خود اوباما با مرکل تماس میگیرد از دستگاههای اطلاعاتی خواسته دیگر صحبتهای مرکل را شنود نکنند.
اگر راست میگویی صحبتهای ما را شنود نکن ببینم بلدی. اصلا چرا مکالمات کوچکزاده را شنود نمیکنید؟ اگر شنود میکنید چرا با او برخورد نمیکنید؟ مگر ما در روزنامه قانون جیرهخوار شما نیستیم؟ پس چرا با کسانی که به ما توهین میکنند برخورد نمیکنید؟
اوباما در ادامه حرفهایی زد که خلاصهاش میشود این: «اگر قرار باشد اطلاعات ما همان چیزهایی باشد که شما در مجله اشپیگل یا نیویورک تایمز میخوانید پس دستگاههای اطلاعاتی برای چیست؟» به نظر میرسد در این بخش از صحبتهای اوباما «مجله اشپیگل» نقش یکی از روزنامههای خاص ما را بازی میکند. ولی اوباما باید بداند اشپیگلِ ایران نه تنها از رئیسجمهور و دستگاههای اطلاعاتی کشور بیشتر اطلاعات دارد، بلکه در مورد زندگی جاسوسان، از خود آنها هم بیشتر میداند. میگویید نه؟ زنگ بزنید به مسئولینش.
وقتی اطلاعاتی در خصوص جوش سر سیاه فرزند سوم جورج سوروس بهتان داد متوجه میشوید ما چه گفتهایم. وقتی از جاساز شکلات همسر سوم دستیار رئیس اطلاعات آمریکا پرده برداشت متوجه میشوید اینجا کجاست. خلاصه اینجا نشریاتی داریم که برای خودشان بروبیایی دارند.
البته اگر برای یکسال روزنامه قانون هم بیش از یک میلیارد یارانه در نظر میگرفتند، ما هم چنین نیروهایی پرورش میدادیم و مثل بلبل اطلاعات فوق سری دنباله های داخلی آمریکا را فاش میکردیم. همین احسان ابراهیمی. حاضر است در قبال دوهزارودویست تومان معادل چهار بلیت دوسفره مترو، بزند دبیر تحریریه را دراز کند.
ببینید اگر یک صدم یارانه آن روزنامه را بگیرد چه کارها که نمیکند. در یک زمان درب تمام خانهها میایستد و حرفها را گوش میکند. همزمان هم در کانال کولر دفتر علی مطهری شنود میکند و هم حرف میان دو گوساله عاشق که از هوای دو نفره گاوداری چندهزار رأسی در شمال کشور لذت میبرند را میشنود.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد