در حالی یک ماه از الحاق منطقه کریمه به روسیه میگذرد که در روزهای اخیر اعتراضهای خیابانی در شرق اوکراین برای پیوستن به روسیه شدت گرفته است.
براساس سابقه تاریخی، اوکراین به دو بخش غربی و شرقی تقسیم میشود که حوزه شرقی آن بیشتر نگاهی روسگرایانه دارد و حوزه غربی آن نیز از نگاهی اروپایی برخوردار است.
این نگرش نهتنها در حوزه روابط درونی اوکراینیها، بلکه بر ساختار سیاسی و رفتار جهانی آنها نیز تاثیرگذار بوده است. پس از جدایی کریمه از اوکراین درحالی ابعاد جدیدی از بحران اوکراین را فرا گرفت که دومینوی جدایی از کییف به مناطق شرقی رسید، به گونهای که برخی از مناطق زمانی یک ماهه را برای پیوستن به مسکو اعلام داشتهاند.
هر چند که محافل رسانهای و سیاسی غربی تلاش دارند این مساله را برگرفته از مداخلات روسیه و ساختار جمعیتی این مناطق عنوان دارند، اما بررسی لایههای زیرین تحولات، بیانگر حقایق دیگر است که افشای جهانی آنها میتواند به رسوایی برای اروپا و آمریکا مبدل شود، لذا با حاشیهسازی به دنبال پنهان ساختن آن هستند.
هر چند روسیه دارای نفوذ قابل توجهی حداقل در 50 درصد جمعیت اوکراین است و طرح این کشور مبنی بر تحریک احساسات این جمعیت برای بازگشت به مام میهن (روسیه) امری انکارناپذیر است، اما بررسی چالشهای اقتصادی و سیاسی روسیه و نیز دامنه گسترده وعدهها و تحرکات غرب در قبال اوکراین نشان میدهد برجستهسازی نقش روسیه در این جداییطلبیها، امری مبالغهآمیز است که از سوی محافل رسانهای و سیاسی غرب عنوان میشود. تحولات شرق اوکراین بیانگر چند اصل مهم است.
نخست آنکه با آغاز بحران اوکراین، با وجود ادعاهای گسترده رسانههای غربی و سفرهای متعددی که مقامات اروپایی و آمریکا به اوکراین داشتهاند، در عمل اقدامی صورت نداده و به تعهدات گفتاری بسنده کردند.
این انفعال در حالی صورت گرفت که غرب همواره ادعا دارد ناجی و حامی کشورها بوده و کشوری که با آنها ارتباط داشته باشد با چالش مواجه نخواهد شد.
جدایی کریمه و ضعف غرب در قبال آن، این امر را نشان داد که غرب عملا توانایی حمایت از کشورها را ندارد و در مسیر ضعف قرار دارد. نتیجه آن نیز تقویت دیدگاه جدایی روسگرایان در شرق اوکراین بوده است.
به عبارتی ضعف نظامی و سیاسی غرب در حمایت از اوکراین واحد، زمینهساز جداییطلبی در شرق اوکراین بوده و نمیتوان صرفا بر تحرکات روسیه تاکید کرد.
هر چند روسیه به بازگشت بخشهای اوکراین به مام میهن (روسیه تزاری) روی خوش نشان میدهد اما در نهایت این ضعف غرب بوده که زمینهساز جداییطلبی در این مناطق گردیده است.
دوم آنکه غرب در طول سلطه بر اوکراین در قالب انقلاب نارنجی به ریاست تیموشنکو (2005 تا 2010) به وعدههای اقتصادی خود عمل نکرده که نتیجه آن نیز تشدید بحران اقتصادی این کشور و در نهایت گرایش دوباره آن به روسیه بوده است.
کودتای غربگرایان علیه دولت یانوکوویچ، رییسجمهور برکنار شده اوکراین درحالی دو ماه پیش صورت گرفت که غرب بار دیگر به تکرار وعدههای اقتصادی برای اوکراین پرداخت و سعی کرد دخالتهای خود در امور این کشور را توجیه نماید.
با توجه به کارنامه شکست خورده اروپا و آمریکا در حوزه اقتصادی اوکراین، میتوان گفت بخش عمدهای از مردم این کشور از تکرار سلطه غرب بر کشورشان و پیامدهای اقتصادی آن در هراس هستند و با رویکرد به جداییطلبی و تمایل به روسیه سعی در گرفتار نشدن در بازیهای اقتصادی غرب را دارند. به عبارتی دیگر میتوان گفت که واهی بودن حمایتهای اقتصادی غرب و نگرانی مردم اوکراین از سیاستهای آن زمینهساز تحریک جداییطلبی از اوکراین بوده است.
در هر صورت میتوان گفت تحولات شرق اوکراین نشان داد غرب دیگر آن توان ادعایی در عرصه جهانی را ندارد و ملتها دیگر غرب را ناجی خود نمیدانند.
لازم به ذکر است گرایش شرق اوکراین به روسیه بیشتر انتخاب گزینه بد در برابر گزینه بدتر (غرب) بوده است نه برگرفته از تحرکات روسیه در این منطقه. این مناطق توان اداره شدن مستقل را ندارند لذا بین روسیه و غرب محکوم به یک انتخاب هستند که در شرایط کنونی روسیه را پذیرفتهاند تا به حیات خود ادامه دهند.
قاسم غفوری - جامجم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد