جام جم:یکشنبه تاریخساز در وین 6
«یکشنبه تاریخساز در وین 6 »عنوان سرمقاله روزنامه جام جم به قلم دکتر سید محمد حسینی است که در آن میخوانید؛در این یادداشت میخواهم به بزرگ ترین مانع توافق هستهای میان ایران و 6 قدرت جهانی اشاره کنم؛ مانعی که برداشتنی نیست؛ اما قابل مدیریت است.
مذاکرات سرنوشت سازی تا روز یکشنبه بیست و هشتم تیر ماه پیش روی گروه 1+5 و جمهوری اسلامی است. بیست و نهم تیرماه پایان توافق شش ماهه ژنو 3 است.
به گفته عباس عراقچی حدود 70 درصد از متن توافق نهایی، نگارش شده، اما اختلافاتی مهم باقی مانده است.
وزرای خارجه سه کشور اروپایی به مذاکرات ملحق شدند و پس از مذاکره با محمدجواد ظریف و اشتون به کشورشان بازگشتند.
جان کری هم آمد و بیشتر از سه وزیر اروپایی در وین ماند و مذاکره کرد. این وزرا به گره های موجود در توافق نامه اشاره کردند، اما امیدوار به حل مسائل باقی مانده هستند.
جان کری با اشاره به اختلافات موجود، مذاکره خود با ظریف را فوق العاده ارزیابی کرد. حسین فریدون، برادر دکتر روحانی به تیم ایرانی ملحق شد و دکتر ظریف در صفحه توییتر خود نوشت، یکشنبه آینده را می توانیم تاریخ ساز کنیم. تاکتیک تیم ایرانی و گروه مقابل در طول یک سال گذشته، روشی محافظه کارانه در فاش کردن ریز مذاکرات است، اما آنچه از اظهارات آنها مشخص است، میزان و چگونگی غنی سازی در ایران، کیفیت بازرسی از فعالیت های هسته ای ایران و نحوه برداشتن تحریم ها، گره های اصلی مذاکرات را تشکیل می دهند.
طرفین اصلی اختلاف، جمهوری اسلامی و ایالات متحده آمریکاست. اراده و انگیز کافی برای رسیدن به توافق نیز میان طرفین وجود دارد اما پرسش اساسی این است که با وجود فضایی که ترسیم شد، چرا رسیدن به توافق هسته ای میان ایران و آمریکاسخت است؟
ضرورت مبنایی برای رسیدن به یک توافق جامع در اختلافات تاریخی، مشخص کردن و تعریف هدفی بلندمدت برای طرفین اختلاف است؛ حل اختلافاتی که انباشته تاریخی نیز دارند، نیازمند ترسیم چشم اندازی مشخص است که دو طرف با دلخوش کردن خود به آن چشم انداز، برای رفع موانع پیش رو تلاش کنند. به عنوان نمونه آمریکاو چین در دهه 70 میلادی آینده ای برای خود ترسیم کردند.
نیکسون، رییس جمهوری وقت آمریکا پذیرفت که باید چین کمونیست را به عنوان یک قدرت جهانی و اتمی بپذیرد و به جای تقابل و تعارض، با آن رقابت کند.
چینی ها نیز تصمیم گرفتند با حفظ پرستیژ، به جای تعارض با نظام سرمایه داری، با این نظام کار کنند و با تولید ثروت مادی، وارد رقابت اقتصادی با آمریکاشوند. این چشم انداز در حل مسائل دیپلماتیک و پیشبرد مذاکرات بسیار اساسی و مهم بود.
در مذاکرات هسته ای ایران و شش قدرت جهانی (بخوانید ایران و آمریکا) طرفین اما چشم انداز بلند مدتی برای تعامل مثبت با یکدیگر تعریف نکرده اند.
حاکمیت آمریکا طبق راهبرد سنتی خود به دنبال استیلای جهانی و تثبیت روش یکجانبه خود با چهره های گوناگون است و جمهوری اسلامی نیز بر اساس مبانی راهبردی انقلاب اسلامی، نه به دنبال استیلا است و نه می خواهد زیر بار استیلا برود. (لا تظلِمون و لا تظلّمون).
حاکمیت آمریکابه خوبی می داند جمهوری اسلامی صاحب یک ایده فرارونده جهانی، ذیل اندیشه های انقلاب اسلامی است که بدیلی پرجاذبه برای سبک زندگی لیبرال دموکراسی، حداقل در دنیای اسلام است؛ جمهوری اسلامی نیز می داند تا زمانی که بر مبانی راهبردی خود پای می فشرد و برای آن سیاست ورزی می کند، با مانع بزرگی به نام ایالات متحده آمریکا مواجه است.
حاکمیت آمریکا، ایران را معضلی بلندمدت برای خود می داند و جمهوری اسلامی نیز بخشی از هویت خود را در تعارض ایدئولوژیک با ارزش های لیبرال دموکراسی تعریف کرده است.
در یک کلام رقابت و تقابل (اگر نگوییم تعارض) بین دو ایده و تفکر است که حاملان آن سخت به آن مؤمن بوده و برای آن هزینه می کنند. ایده خدامحوری و ایده دنیامحوری، مسئله اصلی ایران و آمریکاست که مانع از ترسیم یک آینده مشخص، مانند مدلآمریکاو چین در دهه 1970 می شود.
حالا دو طرف با علم به این رقابت ایدئولوژیک تصمیم گرفتند برخی از اختلافات موضوعی خود را مانند مسئله هسته ای حل و فصل کنند.
طبیعی است که شیوه حل موضوع اهمیت می یابد. هیچ یک نمی خواهند بردی کمتر از دیگری داشته باشند و قضاوت تاریخ برای تصمیم گیران آمریکاو جمهوری اسلامی از همه چیز مهم تر است.
هیچ یک از طرفین نمی خواهند در موضوعات و اختلافات آینده، مورد سرزنش ناظران داخلی و خارجی قرار گیرند.
با این همه واقعیات صحنه ثابت می کند که روز یکشنبه چه توافق جامع حاصل بشود (که محتمل است) و چه مدتی تاخیر افتد، تاریخ روابط بین الملل از راهبرد دیپلماتیک و استراتژیک جمهوری اسلامی به عنوان یک الگوی جدید در روابط بین الملل یاد خواهد کرد.
در حالی که بودجه نظامی و توانایی مادی آمریکابا آنچه ایران در کیسه دارد اصلا قابل مقایسه نیست، ایران توانسته به مدت 10 سال، شش قدرت جهانی و در رأس آنها حاکمیت آمریکارا پشت میز مذاکره نگه دارد؛ با همه تحریکات بازیگران پیرامونی و در رأس آنها رژیم نژادپرست صهیونیستی، مانع حمله نظامی آمریکابه خود شود و از همه مهم تر اینکه منطق جمهوری اسلامی ایران قدرت های جهانی را مجبور کرد؛ به داشتن حق داشتن فناوری هسته ای ایران اقرار کنند.
گویی تاریخ تکرار می شود. در حمله نظامی رژیم صدام به ایران که با حمایت مستقیم و غیرمستقیم شوروی و آمریکا صورت گرفت، خواست و اراده ایران مبنی بر معرفی، اخراج و تنبیه متجاوز، با همه مقاومت ها در نهایت حاصل شد.
در پرونده هسته ای نیز منطق ایران مبنی بر حقوق مشروع صلح آمیز هسته ای ایران، با همه مقاومت ها در نهایت مورد اقرار قدرت های متخاصم قرار گرفت.
خراسان:جنگ ترکیبی علیه مقاومت در خاورمیانه
«جنگ ترکیبی علیه مقاومت در خاورمیانه»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم دکتر ابراهیم متقی است که در آن میخوانید؛بررسی بحران های خاورمیانه از این جهت اهمیت دارد که نشانه هایی از پیوند ستیزهای قومی، مذهبی، ملی و منطقه ای را منعکس می سازد. موج اول چنین بحرانی در سال ۲۰۰۶ اتفاق افتاد زمانی که جنگ های ۳۳روزه اسرائیل علیه حزب ا... انجام گرفته و حزب ا... توانست برای اولین بار در تاریخ منازعات خاورمیانه، بعد از ۳۳ روز از قابلیت مشابهی با اولین روزهای منازعه برخوردار باشد.
موج دوم منازعه مربوط به دسامبر ۲۰۰۸ می باشد. در این مقطع تاریخی نیروهای ارتش اسرائیل عملیات گسترده ای را علیه حماس سازماندهی کردند. در این دوران جنگ های ۲۲روزه اتفاق افتاد جنگ هایی که نشان داد نیروی مقاومت از قابلیت لازم برای رویارویی با تهدیدات اسرائیل برخوردار است. حماس و حزب ا... از الگوی «مقاومت نامتقارن» در مقابله با اسرائیل بهره گرفتند. ابراز مقاومت حماس و حزب ا... را باید بهره گیری از قابلیت هایی دانست که جنگ را موجه و مقاومت را اجتناب ناپذیر می سازد.
موج سوم منازعه منطقه ای مربوط به نبردی است که از ۶ جولای ۲۰۱۴ آغاز گردیده و به گونه تصاعد یا بنده ای در حال افزایش است. اقدامات نظامی اسرائیل در شرایطی انجام می گیرد که برای عملیات خود توجیه راهبردی داشته باشد. هدف اصلی اسرائیل را باید بی اثرسازی حماس در برابر تهدیدات نظامی و امنیتی دانست. به عبارت دیگر حماس از ابزارهایی بهره می گیرد که زمینه بازدارندگی نسبی را در برابر اسرائیل به وجود می آورد.
هدف اصلی اسرائیل را باید از بین بردن قدرت مقاومت ابزاری و مشروعیت سیاسی حماس دانست. هرگونه تحول در ابزارهای قدرت می تواند زمینه های لازم برای تغییر در موازنه منطقه ای را به وجود آورد. اگر نتانیاهو بتواند زمینه های خلع سلاح حماس را ایجاد کند در آن شرایط قادر خواهد بود تا مشکلات بیشتری را برای حزب ا... نیز ایجاد نماید. جنگ علیه حماس نشان داد که هیچ نیروی سیاسی در خاورمیانه بدون پشتوانه راهبردی نخواهد بود.
یکی از دلایل اقدامات زودهنگام اسرائیل علیه حماس را باید هم زمانی جنگ نیروهای تکفیری علیه دولت مالکی، ستیز گروه های سلفی لبنان علیه حزب ا... و همچنین منازعه جبهه النصره و ارتش آزاد سوریه علیه دولت بشار اسد دانست. در چنین فرآیندی است که می توان نشانه هایی از جنگ ترکیبی علیه نیروهای مقاومت در خاورمیانه را مشاهده کرد.
در چنین فرآیندی، آمریکا و انگلیس به گونه غیرمستقیم از حمله نظامی پرشدت اسرائیل علیه حماس حمایت به عمل آوردند. شورای امنیت سازمان ملل تلاش کرد تا زمینه های آتش بس در غزه را ایجاد کند. جنگ درغزه منطق مشابهی با سایر منازعات نظامی و امنیتی خاورمیانه دارد. ویژگی اصلی این منازعات ماهیت تصاعد یا بندگی است. به عبارت دیگر هر منازعه ای می تواند تحت تاثیر نیروهای پیرامونی گسترش یابد. اگر چه در تاریخ ۱۳ جولای شورای امنیت سازمان ملل درخواست آتش بس نمود، اما اسرائیل هیچ گونه تمایلی به پذیرش آتش بس ندارد. منطق سیاسی، امنیتی اسرائیل با جنگ درمنطقه برای غلبه بر گروه های اجتماعی فلسطین سازمان یافته است.
هرگاه بحران های منطقه ای گسترش یابند، به گونه اجتناب ناپذیر بازیگران منطقه ای و قدرت های بزرگ نیز برای مدیریت آن ایفای نقش می کنند. بحران امنیتی خاورمیانه از این جهت اهمیت دارد که جبهه مقاومت را در برابر نظام سلطه مقاوم می سازد. جنگ هیچ گاه منجر به کاهش شدت منازعه نمی شود بلکه ریشه های منازعه را به حوزه های جغرافیایی مختلفی تسری می دهد.
جنگ و بحران در خاورمیانه نمادی از واقعیت های منازعه پیچیده و تاریخی است که همواره بخشی از سیاست منطقه ای را در برگرفته است. در جنگ جدید اسرائیل علیه حماس، نشانه هایی وجود دارد که برای امنیت منطقه ای عبرت آموز است. تل آویو برای اولین بار در معرض موشک های زمین به زمین قرار گرفت. این امر به مفهوم آن است که نیروی مهاجم نمی تواند از امنیت همه جانبه برخوردار باشد. اسرائیل در وضعیتی قرار دارد که ناچار است بحران منطقه ای را کنترل نماید.
اگرچه آتش بس در روزهای آینده اجرا خواهد شد اما این آتش بس نیز همانند دوران های گذشته ناپایدار خواهد بود. تجربه نشان داده که آتش بس در خاورمیانه جلوه هایی از بحران را برای دوران آینده بازتولید می کند. درک واقعیت های امنیتی خاورمیانه صرفا در شرایطی امکان پذیر است که گروه های سیاسی به این امر واقف باشند که بحران در زمان محدودی پایان نخواهد یافت. به هر میزان که جبهه مقاومت از قدرت و فراگیری بیشتری برخوردار باشد در آن شرایط امکان کنترل تهدیدات اسرائیل وجود خواهد داشت. از سوی دیگر، روندهای بحران ماهیت تصاعد یابنده دارد.
اسرائیل تلاش دارد تا برای بی اثرسازی قدرت نیروی مقاومت، زمینه های ایجاد انشعاب در بین گروه های سیاسی مقاومت را فراهم آورد. در دوران موجود کشورهای خاورمیانه در معرض تهدیدات نوینی قرار دارند. تهدیداتی که بحران را به داخل کشورها تسری داده است. جنگ در نوار غزه نشان می دهد که جبهه مقاومت نیازمند متنوع سازی نیروهای سیاسی خود می باشد. پیوند گروه های جهادی در خاورمیانه، محور اصلی بازدارندگی در برابر راهبرد معطوف به غلبه اسرائیل تلقی می شود.
کیهان:راندهشدگان
«راندهشدگان»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم حسین شمسیان است که در آن میخوانید؛«دشمن برای اینکه در مردم ایجاد یأس کند و در مردم ایجاد تردید نماید و برای آینده زمینهسازی کند، سنگ زیرین بنای انقلاب را مورد تهاجم قرار داد و با شکستن حرمت و تقدس ارزشهای انقلابی، ارکان نظام و بویژه رکن رکین انقلاب یعنی حریم مقدس ولایت خواست راه را برای توطئههای بعدی آماده نماید.
مردم ما به خوبی میدانند مسئله ولایت به عنوان مظهر وحدت ملی جامعه است. مسئله ولایت مظهر اقتدار ملی ما است. اهانت به مقام ولایت، اهانت به ملت است. اهانت به ایران است. اهانت به اسلام است. اهانت به مسلمانان است. اهانت به همه آزادگانی است که قلبشان برای ایران به عنوان امالقرای جهان اسلام میتپد، بنابراین، این حرمتشکنی نه برای مردم ما و نه برای عاشقان انقلاب در سراسر جهان قابل تحمل نیست.
... در کدام کشور جهان، حرکتهای آشوبطلبانه این چنین تحمل میشود، اینها خیلی پستتر و حقیرتر از آن هستند که بخواهیم نسبت به آنها تعبیر حرکت براندازی را مطرح کنیم. در کجای دنیا و در کدام کشور و توسط کدام دولت، آشوب، تخریب و بر هم زدن نظم جامعه، تحمل میشود. مگر دولت مقتدر جمهوری اسلامی ایران، مسئولین امنیتی نظام، اینگونه حوادث را تحمل خواهند کرد. این صبر و متانت، در یکی دو روزه برای این بود که ماهیت این چند صد نفر اوباش به خوبی برای مردم ما روشن میشود و همه به خوبی بدانند اینها چه کسانی و دارای چه ماهیتی هستند...
اگر منع مسئولین نبود مردم ما، جوانان مسلمان، غیور و انقلابی ما با این عناصر اوباش به شدیدترین وجه برخورد میکردند و آنها را به سزای اعمالشان میرسانند.»
اینها بخشهایی از سخنان انقلابی رئیسجمهور امروز کشورمان در روز تاریخی 23 تیر 78 است. روزی که ملت پس از چند روز صبوری و تحمل طومار فتنهگران و کسانی را که به زعم خودشان به جنگ با نظام برخاسته بودند، درهم پیچیدند. روز تاریخی 23 تیر، یکی از قلههای پر افتخاری است که باید هر ساله در باب آن گفت و نوشت. از چرائیش و از شکوهش.
زنده نگه داشتن یاد آن روز، از آن رو ضروری و مهم است که از یکسو یادآور نقش نفوذیها و خائنان به مردم و انقلاب است و از دیگر سو خاطره ارزشمند و شیرین اطاعت از رهبری و هوشیاری مردم در نجات کشورمان را در ذهن زنده میکند. گرچه پرداختن به هر یک از این دو جنبه، فصلی مفصل و دفتری مطول میشود که از ظرفیت این مقال خارج است، اما باید به ضرورت و به هر میزان که ممکن است به آن پرداخت و نکته تلخ و شیرین آن روزگار را برای نسل جدید بازگو کرد. از این منظر اشارهای گذرا به این دو وصف میشود.
1- آنها که نقشآفرین ماجرای فتنه 18 تیر 78 بودند اتباع اسرائیلی و آمریکایی اعزامی از CIA و موساد نبودند! برعکس آنها کسانی بودند که در مقاطع گوناگون، در مناصب کوچک و بزرگ سیاسی قرار داشتند و بعضاً از سوابق مبارزاتی هم برخوردار بودند. برخی هم افراد بیمایهای بودند که در صفبندیهای سیاسی با رندی و غوغاسالاری خود را به صف جریان سیاسی خاصی رسانده و یک شبه رجل سیاسی شده بودند! این طیف وسیع -که بعدها به «از سروش تا گوگوش» مشهور شدند- در آن زمان ردای اصلاحطلبی به تن کرده بودند و با دیکتاتوری تمام راه را بر اصلاح همه چیز بسته بودند! نفوذیهای جریان اصلاحات نه اجازه میدادند کسی برای اصلاح کشور گام بردارد، نه طاقت شنیدن تذکر و هشدار دلسوزان را داشتند. و چون با این وصف خیلی زود به بنبست میرسیدند، حیاتشان را در غوغاسالاری دیدند و راه را در لابلای صفحات روزنامههای زنجیرهای پیدا کردند. نفوذیها و خائنین به ملت، به دنبال فتح سنگر به سنگر نظام بودند و از بیان استراتژی شومشان هم هیچ ابایی نداشتند و چون با مقاومت مردمی مواجه شدند و فهمیدند که نظام اسلامی چیزی نیست که به دست چند خائن بیوطن فتح شود، استراتژی بعدیشان که از سوی «تیموتی گارتناش» در سفر به ایران به آنان دیکته شده بود را رو کردند یعنی «فشار از پایین و چانهزنی از بالا» آنها برای تحقق این روش، آشوب و بلوا را در سطح عمومی طراحی کردند و متعاقب آن، فشار به ارکان قانونی کشور مثل شورای نگهبان و... در نهایت به رهبری را مد نظر داشتند! این تئوری، جرقه حرکت 18 تیر 78 را زد و آنها توانستند با دروغپردازی روزنامهای خود و تحریک احساسات عدهای برای چند روز چهره تهران را دستخوش آشوب و بلوا کنند. به سبک همه آشوبها و بلواهای این دار و دسته که به حق از سوی رئیس جمهور امروزمان، اراذل و اوباش نامیده شدند، آسیبهای فراوانی به شهر و مردم بیگناه وارد آمد و اشرار از هیچ کار کثیفی کوتاهی نکردند. همزمان، رسانههای زنجیرهای دروغپرداز در عالم خیال از کشتهها پشته ساختند و بر دامنه آشوب افزودند، مسئولان دولتی وقت مثل مسئولان وزارت کشور و وزارت علوم به جای ایجاد آرامش، خود آتش بیار معرکه شدند! یکی از همان فتنهگران مدعی اصلاحات که در کوی دانشگاه حاضر شده بود، گفته بود: «هر یک از شما جوانان یک بمب اتم هستید!» و طبیعی است که بعد از این سخنرانی! سوار ماشین به خانهاش رفته ولی آشوب و بلوای آن سخنان دامن مرد و زن بیگناهی را گرفته بود که روحشان هم از نیات شوم و پشت پرده آنها بیخبر بود.
2- در روی دیگر ماجرا مردم نگران و مضطرب، صحنه را میدیدند و نمیتوانستند باور کنند که نماینده مجلس، وزیر، معاون وزیر و... به جای خدمت به مردم، به زعم خودشان کمر به نابودی انقلاب بستهاند!
صبر انقلابی همراه با بغضی فروخفته در چهره تکتک مؤمنان به آرمان انقلاب دیده میشد و همه منتظر خاموش شدن آتش فتنه و بیداری عوامل آن بودند اما چنین نشد و انتظار مردم فرجامی نداشت. در این بین خوش رقصی عوامل فتنه، به مذاق اربابان آمریکایی و اسرائیلی خوش آمده بود و آنها با همه قوا از فتنهگران و اوباش حمایت میکردند. اخبار مغرضانه و گزارشهای دروغین، کشته سازی و شایعهپردازی، سکه رایج آن روزهای رسانههایشان بود و مدام بر تنور فتنه میدمیدند. آنها امید بسته بودند که پیادهنظام عقب مانده و خائن به نیابت از آنها، آرزویی که خودشان بدست نیاورده بودند را برایشان به ارمغان بیاورند.
3- اما صبر مردم، حدی داشت و همه منتظر یک اشاره بودند. گردبادهای به غیرت درآمده، تسلیم امر ولی امر بودند که طوفان نمیکردند وگرنه طومار فتنهگران به سادگی در هم پیچیده میشد. تا اینجا همه تلخی و شرارت و خیانت بود اما وقتی روز 21 تیر 78، حضرت آقا با صاحب و مولای خود نجوا کردند، دل مالامال از خشم انقلابی مردم به درد آمد، فصل دیگری از عاشقی رقم خورد و ورق برگشت.
سیل عظیم جمعیت در یک راهپیمایی میلیونی و با شکوه در روز 23 تیر، آب به لانه مورچگان ریخت و به آنها نشان داد که همه هیاهو و عمر فتنهگران تنها 5 روز است و حتی میشد که کمتر از آن باشد اما چون مطیع امر بودند، صبوری کردند.
در روز پرشکوه 23 تیر، مردم و آنها که دل در گروه انقلاب و اسلام داشتند، سربلند و روسفید شدند و آنها که خیانت را پیشه خود کرده بودند مفتضح و رو سیاه. در همان ایام فتنه، بودند کسانی که متوهمانه از تمام شدن کار انقلاب سخن میگفتند! و بودند کسانی که پیمان خون با مولا و مقتدایشان بسته بودند. نامه هشدارگونه جمعی از فرماندهان عالیرتبه سپاه به رئیس جمهور وقت- که خود و اطرافیانش نقش محوری در آن حوادث داشتند- سند افتخار و برگ ماندگاری در کارنامه آنهاست و یا سخنان دکتر روحانی در دانشگاه تهران.
بسیاری از فتنهگران آن روز پس از پایان مأموریتشان اکنون در خارج از کشور زندگی میکنند و به دامن اربابانشان پناهنده شدهاند. به پستترین کارها تن میدهند و ذلت نوکری اجانب را بر عزت همراهی و همدلی مردم ترجیح دادهاند برخی از آنها هم که نرفتند بعدها با نفوذ در مراکز حساسی مثل مجلس شورای اسلامی، تلاش برای «فتح سنگر به سنگر» را دنبال کردند و با خیمهشببازیهایی مثل تحصن، اعتصاب غذای دروغین، استعفای دسته جمعی و هزار سیاهبازی دیگر، خوش رقصی خودشان را به اربابان بیرونی نشان دادند ولی به فضل خدا و درایت رهبری و همراهی ملت، ناکام ماندند و دستشان به جایی نرسید.
آنچه به اختصار گفته شد،حکایت عبرتآموز نفوذیهایی است که ثابت کردند به محض اینکه به قدرت برسند، به چیزی کمتر از وطنفروشی و نوکری برای اربابان غربی بسنده نمیکنند. راندهشدگانی که باید در هر زمانی پرونده سیاه جنایات و خیانتهایشان پیشروی ما باز باشد تا از یادمان نرود آنها که در 2 فتنه 78 و 88 نقش داشتند و نقطه امید دشمنان نظام بودند، یاران قابل اتکا و اعتمادی نیستند و نباید آنها که مردم از در بیرونشان کردهاند، از پنجره بازشان گرداند.
جمهوری اسلامی:نشانههای شکست رژیم صهیونیستی
«نشانههای شکست رژیم صهیونیستی»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی به قلم جلیل حسنی است که در آن میخوانید؛رژیم صهیونیستی حملات کور خود علیه فلسطینیهای بیدفاع در نوار غزه را در سکوت مجامع بینالمللی و بیتفاوتی ارتجاع عرب ادامه میدهد و تازهترین آمارها حاکی است که شمار شهدای فلسطینی از 180 نفر فراتر رفت و نزدیک به 1300 نفر نیز زخمی شدهاند.
هر چند هنوز نشانهای از پایان دوره تازه جنایت و وحشیگری صهیونیستها مشاهده نمیشود ولی از هم اکنون نشانههای شکست و ناکامی رژیم صهیونیستی پدیدار گشته است.
صهیونیستها هزاران تن بمب را بر سر ساکنان باریکه غزه، که مساحت اندکی دارد، فرو ریختند ولی تاکنون به کمترین موفقیت در تسلیم کردن فلسطینیها دست نیافتهاند. با هر بمب و موشکی که بر مناطق مسکونی فرو میریزد و ساکنان آن را به خاک و خون میکشد صدها نفر با چنگ و دندان به یاری قربانیان میشتابند و درحالی که با دردست گرفتن شهدا و قربانیان حادثه، ننگ و نفرین خود را نثار صهیونیستهای جنایتکار و حامیان بینالمللی آنها میکنند، صهیونیستها را در حسرت مشاهده کوچکترین شکست و تسلیم در چهره خود میگذارند.
فلسطینیهای مبارز و قهرمان با مقاومت ستودنی خود برای مسلمانان و ملتهای آزادیخواه عزت آفریدهاند و ننگ و تنفر جهانی را برای سردمداران رژیم صهیونیستی، دولتهای استعمارگر حامی این رژیم و حکام خائن و بیتفاوت عربی باعث شدهاند.
رژیم صهیونیستی قبل از آنکه ناکامی قطعی در صحنه نظامی را تجربه کند در جبهه انسانی و اخلاقی به شکست کامل رسیده است.
مردم جهان اکنون نظارهگر جنگی کاملاً یکجانبه و نابرابر، و غیر عادلانه است که در یک طرف، رژیمی تا بن دندان مسلح و متصل به زرادخانه قدرتهای بزرگ قرار دارد و در سوی دیگر، ملتی مظلوم و بیدفاع که چندین سال است در محاصره کامل میباشند و از کمترین امکان دفاعی برخوردار است.
مردم غزه با پوست و گوشت خود مقابل بمبها و موشکهای پیشرفته رژیم صهیونیستی مقاومت میکنند. صهیونیستها درحالی ادعای برتری میکنند که مقابل آنها، زنان و کودکان خردسالی قرار دارند که این بزرگترین ننگ برای این رژیم است و نتیجه اعتبار و جایگاه آن را حتی در میان ملتهای کشورهای هوادار این رژیم نیز از میان برده است و این، اولین مرحله از پیروزی مقاومت است.
بی آبرویی رژیم صهیونیستی و تشدید تنفر جهانی از این رژیم آنچنان آشکار شده که دولتمردان آمریکا را به واکنش واداشته است. باراک اوباما، رئیسجمهور آمریکا در اقدامی غیرمعمول و خارج از روال سنتی، طی تماسی تلفنی با نتانیاهو به این رژیم هشدار داد که انتشار تصاویر کشتار کودکان فلسطینی باعث انتقادهای شدید و گسترده بینالمللی شده است. اوباما در عین حال که از "حق رژیم صهیونیستی برای حفاظت از شهروندانش حمایت کرد ولی به سردمداران تلآویو توصیه کرد به راههای دیپلماتیک روی آورند.
این، بارزترین نشانه شکست اخلاقی و رژیم صهیونیستی در سطح جهان است و تاکیدی است براین واقعیت که مقاومت مردم فلسطین و خون کودکان و زنان فلسطینی بر ماشین عظیم و مجهز جنگی رژیم صهیونیستی غلبه کرده است.
در صحنه میدانی و نظامی نیز، روند تحولات کاملاً به ضرر صهیونیستها جریان دارد. موشکهای مقاومت که فلسطینیها آنها را در شرایط سخت محاصره ظالمانه و امکانات بسیار اندک تولید کردهاند خواب را از چشمان صهیونیستها ربوده و گزارشها حکایت از آن دارد که چند میلیون اسرائیلی به پناهگاهها فرار کردهاند و خیابانها خالی از مردم است، بسیاری از مراکز سیاسی، نظامی اجتماعی رژیم صهیونیستی در شهرهای حیفا، ایمونا، اسدود و حتی تلآویو در تیررس موشکهای مقاومت قرار دارند. حمله موشکی به فرودگاه تلآویو، با موشکهایی که 140 کیلومتر برد دارند رخداد تازهای در صحنه میدانی بود که صهیونیستها را به وحشت انداخت.
گزارشها همچنین حاکی از آغاز موج جدید مهاجرت اتباع رژیم صهیونیستی است.
اکنون یکبار دیگر صهیونیستها باید تاوان اشتباه و غلط بودن ارزیابی خود در آغاز حمله به فلسطینیها را بپردازند. آنچنانکه سردمداران رژیم صهیونیستی اظهار کردهاند دور جدید عملیات نظامی صهیونیستها از مدتها قبل برنامهریزی شده بود. صهیونیستها هدف از این عملیات را نابود ساختن جنبش حماس و هستههای مقاومت ضد صهیونیستی در غزه و زمینگیر کردن توان نظامی مبارزان فلسطینی عنوان کردهاند.
این اعتراف، گواهی است بر این نکته که قتل سه شهرک نشین اسرائیلی نیز که در ماه قبل رخ داد کار خود صهیونیستها بوده است تا زمینه و بهانه لازم برای اجرای برنامه خود در غزه را فراهم سازند.
این گونه اقدام صهیونیستها و دست داشتن آنها در قتل سه یهودی، مسبوق به سابقه است که از آن جمله میتوان به انفجار ساختمان یهودیان در آرژانتین و موارد مشابه دیگر اشاره کرد.
رژیم صهیونیستی به بهانه قتل این سه یهودی، ابتدا در کرانه باختری به سرکوب و جنایت پرداخت که در واقع اقدامی برای ارزیابی واکنشی کشورهای عربی و مجامع بینالمللی بود و پس از اطمینان از انفعال و بیاعتنایی آنها، جنایات گسترده خود در غزه را آغاز کرد.
نشانههای روشنی وجود دارد که این بار نیز صهیونیستها با خفت و خواری و ناکامی مواجه خواهند شد و این عملیات نیز حاصلی جز، بیآبرویی بیشتر و تشدید انزجار جهانی از این رژیم نخواهد داشت و مردم فلسطین، به بهای خون شهدای خود از این جنگ نابرابر و ظالمانه سربلند بیرون خواهند آمد.
با این حال، تاریخ سکوت ننگین مجامع بینالمللی و خیانت حکام حاکم بر کشورهای عربی از یاد نخواهد برد به ویژه حاکمانی که به جای یاری رساندن به ملت فلسطین، ثروتها و امکانات کشورهای خود را در اختیار گروههای تروریست در منطقه قرار داده و باعث شدهاند فلسطین از اولویت کشورهای اسلامی خارج شود و صهیونیستها با خاطری آسودهتر به کشتار مردم فلسطین بپردازند.
رسالت:نگرانیهای اقتصادی مردم!
«نگرانیهای اقتصادی مردم!»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت است که در آن میخوانید؛وضعیت اقتصادی کشور خوب نیست. سیاستهای دولت در کنترل تورم صدای اقتصاددانان را نیز درآورده است. آنان معتقدند مهار تورم به قیمت تشدید رکود صورت میگیرد و همین روند اگر ادامه داشته باشد به ورشکستگی بنگاههای اقتصادی منجر میشود. خبرگزاری دولتی ایسنا اخیرا از گزارش وزیر صنعت، معدن و تجارت به هیئت دولت در مورد وضعیت واحدهای صنعتی خبر داده و از تعطیل شدن 14هزار واحد صنعتی کوچک و متوسط به عنوان یک زنگ خطر یاد کرده است.(1) نعمتزاده در این گزارش آورده است با ارائه تسهیلات معادل چهار هزار میلیارد تومان به بخشی از این واحدها میتوان آنها را راهاندازی و حداقل در کوتاهمدت 11 هزار و 200 شغل ایجاد کرد.
همه میگویند اگر فکری برای شکستن رکود تورمی صورت نگیرد شهرکهای صنعتی تبدیل به قبرستانهای صنعتی میشود.
در مورد پدیداری این وضعیت، تولیدکنندگان و اقتصاددانان چند علت را عنوان میکنند.
- جهش هزینههای تولید بویژه نرخ ارز
- نرخ بالای بهرهبانکی
- فقدان و کمبود نقدینگی
- قوانین و مقررات ضد تولید و ضدتوسعه
- واردات بیرویه بویژه قاچاق کالا به داخل
- ضعف تولید و پایین بودن کیفیت و فقدان شفافیت و عدم رقابت صحیح
- بیانضباطی پولی در بانکها و موسسات اعتباری
متاسفانه با آنکه سایه رکود بر اقتصاد کشور سنگینی میکند برخی منکر آن هستند و یا در تحلیل آن دنبال انحراف اذهان از پدیداری آن میباشند(2) دغدغه دلسوزان برای وضعیت اقتصادی کشور جدی است به طوریکه اخیرا وزیر فرهنگ وارشاد اسلامی گفته بود: "نگرانی ما نگرانی وضع اقتصادی و جوانان است که با مشکل ازدواج، مسکن و شغل درگیرند... ما نگران وضع اقتصادی میلیونها جوان بیکار که نمیتوانند ازدواج کنند و نمیتوانند مسکن بخرند هستیم". این رویکرد خوبی در دولت است که حتی وزیری که در حوزه اقتصاد مسئولیتی ندارد دغدغه و نگرانی خود را در حوزه اقتصاد پنهان نمیکند.
اکنون یک سال از عملکرد دولت یازدهم میگذرد. آقای رئیسجمهور بویژه تیم اقتصادی وی وعده و وعیدهای زیادی به مردم دادهاند. از جمله اینکه پس از گذشت یک سال تازه میگویند "بسته پیشنهادی ما برای رونق تولید و خروج از رکود تا پایان تیرماه آماده میشود.البته دیروز بسته پیشنهادی دولت برای خروج از رکود در 14 صفحه برای نقد واظهار نظر صاحب نظران منتشر شد.
برای رفع این دغدغهها و نگرانی ها باید دولت کاری کند. مثلا؛ ثبتنام وام ازدواج متوقف شده و از آغاز دولت یازدهم وام ازدواج به کسی پرداخت نشده است. آیا تصمیمگیری برای این کار بزرگ و مشکلگشا و ارزشمند کار سختی است. مسکن مهر که در دولت گذشته به صورت یک نهضت برای پاسخگویی به نیاز مسکن افراد کم درآمد بود با بیمهری دولتمردان جدید روبهرو شد. با آنکه اکنون کسانی که مسکن مهر خود را تحویل گرفتهاند دارند وامهای گرفته را بازپرداخت میکنند باز مسئولین دولتی برای سیاهنشان دادن دولت گذشته تحلیلهای نادرست میدهند و حاضر نیستند از آن به عنوان یک رویکرد درست برای رفع نیاز مسکن مردم، دفاع کنند. بخش زیادی از مشکلات مربوط به حوزه مسکن به عقیده آقایان مربوط به ورود بانکها به حوزه بنگاهداری و شرکتداری است. آقای رئیسجمهور هم این رویکرد ناصواب بانکها را یک وقتی یادآور شدند اما کاری در این مورد صورت نگرفته است.
دولت بارها اعلام کرده است جلوی افزایش قیمتها را خواهد گرفت و تصمیمی هم برای این امر ندارد. اما مردم هر روز میبینند که قیمت برخی اقلام تا 30درصد هم افزایش یافته است.
گران شدن شیر، سیمان و خودرو ... که امر پنهانی نیست.
دولت البته از اول دغدغه تعطیلی بنگاههای اقتصادی را داشت به همین دلیل ابتدای کار گفته بودند؛ "ما ظرف شش ماه بسته حمایت از تولید را برای رونق تولید و بهبود دائمی فضای کسب و کار ارائه میکنیم." از آن شش ماه بیش از شش ماه گذشته و باز دولت اعلام کرده تا پایان تیر آن را آماده میکنیم. این نوع فرصتسوزیها را چگونه باید تحلیل کنیم. با بستن هر بنگاه اقتصادی و توقف تولید هر کالایی عملا بازارهای کشور را در اختیار کالاهای وارداتی قرار میدهیم. بابسته شدن هر بنگاه اقتصادی دهها فرصت شغلی را از دست میدهیم و با وارد کردن هر کالا دهها فرصت شغلی برای کشورهای رقیب پدید میآوریم. چه کسی باید پاسخگوی این خسارت باشد. براساس پایگاه اطلاعرسانی بانک مرکزی قیمت تمام مواد خوراکی نسبت به سال قبل افزایش داشته است. این در حالی است که رئیسجمهور محترم و برخی مقامات اقتصادی کشور مدام از موفقیت دولت در مهار و کاهش تورم سخن میگویند در سامانه بانک مرکزی امسال حتی یک قلم کالا نیست که نسبت به سال قبل کاهش قیمت داشته باشد.
مشکلات اقتصادی و معیشتی مردم به راحتی قابل حل است. حل آن در گرو اجرای خطوط کلی اقتصاد مقاومتی آن هم با عزم و اراده جهادی است.
یک نفر باید فرماندهی جنگ اقتصادی دولت علیه تبهکاریهای استکبار جهانی و مافیای داخلی را بپذیرد. دولت باید اتاق جنگ اقتصادی تشکیل دهد و فرماندهان و ژنرالهای اقتصادی خود را زیر یک سقف جمع کند و فارغ از بازیهای سیاسی به فکر معیشت مردم باشد دولت باید از حاشیهسازیهای سیاسی پرهیز کند و کمر غول رکود تورمی را با تدبیر، علم و صبوری بشکند و مردم را از این تورم افسارگسیخته رهایی بخشد. بهطور طبیعی رئیسجمهور باید در راس اتاق جنگ اقتصادی به عنوان فرمانده کل قرار گیرد و به مسئولیتهای سنگینی که قانون اساسی کشور و قوانین و مقررات اقتصادی به عهده او گذاشته صادقانه عمل کند. رئیسجمهور باید به نگرانیهای اقتصادی مردم پایان دهد و به وعدههایی که در ایام تبلیغات ریاستجمهوری در این مورد به مردم داده عمل کند.
پینوشتها:
1- ایسنا 21 تیر 93 ساعت 13:41
2- نگاه کنید به سرمقاله جمهوری اسلامی تحت عنوان "از کدام رکورد سخن میگویید" 22/4/93
قدس:غارت اموال ایران و سکوت مسؤولان
«غارت اموال ایران و سکوت مسؤولان»عنوان یادداشت روز روزنامه قدس به قلم خسرو معتضد است که در آن میخوانید؛ملت ایران قرنها طعم فقر و فاقه، غارت اموالش، به یغما بردن دسترنجش، قتل و کشتار و ویرانگری بیگانگان و ظلم و ستم فرمانروایان و حاکمان بیرحم زراندوز را چشید تا در اوایل قرن بیستم میلادی دری به تخته خورد، چشمههای نفت و چاههای کم عمقی که با رنج کم امواج زرخیز نفت از آن فوران میکرد به دست انگلیسیها شناسایی و استخراج شد و مورد بهرهبرداری قرار گرفت به شرکت ورشکسته اکتشافات و استخراجات اولیه، شرکت نفت برمه و شرکتی به نام شرکت نفت بختیاری که کارگزاران ویلیام ناکس دارسی تأسیس کرده بود به شرکتهای زرساز با اوراق سهام گرانبها تبدیل کرد.
انگلیسیها میلیونر و میلیاردر شدند. یکی از بزرگترین شرکتهای نفت عالم به نام «شرکت نفت انگلیس و ایران» را تأسیس کردند که بدنامی و کار و زحمتش و دشمنی روسها با ایران از آن ما بود (روسها میگفتند چرا به ما هم ایالاتی برای استخراج نفت نمیدهید؟) و ثروت و زرق و برق و بالا رفتن بهای سهام و تأسیس 92 شرکت فرعی و خوشبختی و رفاه از انگلیسیها. سهم ناچیزی مانند لقمهای باریک جلوی ما میانداختند که طی حدود پنجاه سال به 109 میلیون لیره نرسید، اما هر سال میلیونها لیره سود میبردند و چون شرکت در شهر گلاسکو به ثبت رسیده بود مالیات را هم به خزانه انگلیس میدادند. وقتی نفت ملی شد 28 ماه ما را محاصره دریایی کردند.
میزان تولید و صدور سالانه از 32 میلیون تن به صد هزار تن رسید و پس از 28 مرداد 1332 به عنوان غرامت ما را جریمه کردند و 400 میلیون دلار غرامت عدم صدور نفت و ضرر و زیان شرکت نفت انگلیس و ایران از ما گرفتند (البته به صورت نفت) و 600 میلیون دلار هم کنسرسیوم از نفت ایران به عنوان سرقفلی به انگلستان و شرکت داد.
در طول تاریخ ما گاهی پس از شکستهای نظامی ایالاتی را از دست دادهایم و غرامات پولی و زر و سیم به زور از ما گرفته شده است، مثلاً در زمان ساسانیان گاهی ناچار میشدیم به روم غرامت و ابریشم بدهیم. وقتی در جنگی پیروز می شدیم چند برابر آن را از روم پس میگرفتیم.
در زمان صفویه دیار بکر و بغداد را از دست دادیم، در عوض ترکان عثمانی را از آذربایجان و کردستان و کرمانشاه راندیم و ابریشمی را که در زمان شاه محمد خدابنده میدادیم، ندادیم.
در زمان قاجاریه هفده ولایت قفقاز از ایران جدا شد. در زمان ناصرالدین شاه افغانستان و بحرین و دو سوم بلوچستان (مکران) جدا شد. اما عجیب است که این روزها در عالم صلح و بدون جنگ، آمریکای مدعی دموکراسی هر چند گاه ثروتها و اموال ما را به قول راهزنان قدیم چپو میکند.
بتازگی دادگاهی در آمریکا درخواست استیناف کشور را برای مصادره یک میلیارد و 75 میلیون دلار داراییهای ایران در بانکهای خارجی رد کرده و قرار شده این پول به بازماندگان سربازان آمریکای داده شود که در انفجار آسایشگاه سربازان آمریکایی پیاده شده در بیروت در 1983 کشته شدهاند.
من نمیفهمم مگر ما وکیل حقوقی نداریم. در بیروت صدها دسته و فرقه و گروه مسلح بودهاند. انفجار آسایشگاه سربازان آمریکایی چه ربطی به ایران دارد؟ اگر آمریکاییها اسنادی در این باره در دست دارند چرا منتشر نمیکنند؟
چندی پیش نیز کمپانی کرسنت درخواست 18 میلیارد دلار خسارت از ایران بابت نقض و لغو قرارداد نفت در جنوب کرد.
یک شرکت نفتی آذربایجان قفقاز نیز بابت سواپ نفت که وزیر اسبق نفت صدور آن را متوقف کرده از ایران مطالبه 5 میلیون دلار غرامت کرده است.
خواهید دید انگلیسیها نیز بابت تظاهرات خودجوشانی که وارد سفارتخانه در تهران و رزیدانس آنان در قلهک شدند و احساسات وطنی خود را با به دست آوردن مقداری کاغذ سفید کهنه و شکستن چند مجسمه و گم شدن چند تابلوی رنگ و روغنی نشان دادند، ده بیست میلیون پوند یا یورو مطالبه کرده آن را حسب حکم دادگاه اولدبایلی لندن از اموال منقول و غیرمنقول ایران در لندن وصول خواهند کرد.
من نمیدانم آمریکا در سالهای 1332 تا 1339 چند میلیون دلار به ما کمک نظامی و غیرنظامی کرد گمان نمیکنم به 500 میلیون دلار رسیده باشد، اما این روزها اموال ما را مانند یتیم پدر مرده و تاجرزاده جوان میدزدند و به هر بهانهای میبرند، در حالی که دولت هر ماه عزا میگیرد یارانههای مردم را چگونه بپردازد و سبد کالا را چگونه پر کند.
هر شرکت، هر فرد حقیقی یا حقوقی که بیکار میشود به دادگاههای آمریکا شکایت کرده میلیارد میلیارد دلار غرامت میگیرد. شما دیدید این 1+5 برای استرداد 5/4 میلیارد دلار پول نفت ایران چه بامبولهایی به کار بستند و حدود یک سال است ما را میچزانند و 500 میلیون، 500 میلیون دلار، در اقساط هشتگانه پس میدهند.
راستی نمایندگان مجلس چکار میکنند؟ وزارت امور خارجه خواب است یا بیدار؟ خدا را خوش میآید در تمام دنیا محکوم شویم و اموال ملت ایران را که قرنها فقیر و گرسنه بود، حالا که به نوایی رسیده بچاپند و هر کس در جایی مورد انفجار و آسیب قرار گرفت تقدیمش کنند؟
شنیدم چند میلیارد دلار هم قرار است به بازماندگان انفجار برجهای دوقلو بپردازند آخر به ما چه مربوط است؟
سیاست روز:حجاب، گشت موتوری و دیگر هیچ!
«حجاب، گشت موتوری و دیگر هیچ!»عنوان یادداشت روز روزنامه سیاست روز به قلم علی اشرفی است که در آن میخوانید؛هوا که گرم میشود، مسئله بدحجابی به موضوع روز کشور تبدیل میشود. برخی از زنان و دختران به دلایل مختلف که قابلیت بررسی عمیق دارد، تن به پوشش اسلامی نمیدهند و با پوشیدن لباسهایی که یا تنگ هستند و بدننما یا کوتاه هستند و یقه باز و ...، سعی میکنند با سنتهای دینی و رویههای عرفی جامعه ایران همراهی نکنند و برخی نیز اساساً به دنبال مقابله با فرهنگ غالب دینی هستند و از موضع لجاج به چنین روشهایی روی میآورند. در همین وضعیت است که به رگ غیرت زنان و مردان دیندار جامعه بر میخورد و علما و روحانیون هم وارد صحنه میشوند و در نتیجه اعتراض به بیحجابی یا بدحجابی دامنگستر میشود و مسئله امر به معروف و نهی از منکر هم مورد توجه قرار میگیرد. برخی هم انگیزه سیاسی دارند و مسئله بیحجابی برخی از زنان را موضوع و بهانه خوبی برای تصفیه حسابهای سیاسی با دولت و دیگر نیروهای اجرایی کشور میدانند لذا بر تنور مسئله حجاب، هیزم میریزند و از این که مسئولان به این موضوع مهم توجه نشان نمیدهند، اعتراض میکنند.
اخیراً یکی از اینگونه واکنشها را شاهد بودهایم که از سوی «انصار حزبالله» سازماندهی شده است. به گفته محتشم دبیرکل انصار حزبالله، گروههای سیار امر به معروف و نهی از منکر متشکل از اقشار مختلف و علاقهمند تشکیل شده است که با «گشتهای موتوری»، اقدام به امر به معروف و نهی از منکر لسانی خواهند کرد. به گفته محتشم، چون امر به معروف و نهی از منکر یک وظیفه شرعی، انقلابی و همگانی است، فعالیت این گشتها، نیاز به مجوز از دستگاههای ذیربط هم ندارد زیرا اینگونه اقدامات، تجمع و اقدام سیاسی نیست.
در حالی که برخی از دوستان به این روشهای فیزیکی سازماندهی شده برای مقابله با جرایم حوزه حجاب، اعتقاد دارند و بدون رعایت مسائل قانونی، تجمعاتی را هم شکل دادهاند، برخی دیگر معتقدند که «گشت موتوری راهکار مناسبی برای برخورد با بدحجابی نیست». عزیزی رئیس کمیسیون اجتماعی مجلس معتقد است که اساسا با روشهای خشن نمیتوان با قضیه بدحجابی مبارزه کرد بخصوص به این دلیل روشن که مسئله حجاب یک مسئله سطحی نیست که بتوان با گشت ارشاد موتوری با آن برخورد کرد.
تا سال ۶۰ هم برخی زنان بدون رعایت حجاب شرعی، در همه جا حاضر میشدند. بتدریج دلایلی دست به دست هم داد و فضایی ایجاد شد که امکان بیحجابی از بین رفت. جنگ شروع شده بود و شهدای زیادی در تمامی شهرها و روستاها، تشییع میشدند و احترام به خون این فرزندان فداکار کشور، بیحجابی را به امری زشت و ناهنجار تبدیل کرده بود. ادارات دولتی هم طبعا برای کارمندان خود، قانون حجاب را پیاده کرده و ارباب رجوع هم موظف به رعایت آن شده بودند و البته فعالیت گروههای حزب اللهی در اجبار زنان به داشتن حجاب هم بی اثر نبود. هر چه بود از سال ۶۰ رعایت حجاب اسلامی در جامعه فراگیر شد و کمتر شاهد اعتراض به اجباری بودن حجاب را شاهد بودیم.
با گذشت زمان و پایان یافتن دفاع مقدس و تغییر اولویت مسئولان و توجه بیشتر به مردم به رفاه و دنیا و خلاصه تغییر ذائقه فکری و اجتماعی جامعه، رعایت حجاب هم کمرنگ تر شد. بتدریج نسلی و نسلهایی در جامعه پیدا شدند که اساسا هیچ اعتقادی به حجاب و رعایت شئون شرعی آن نداشتند و طبعا در جامعه هم شل حجابی و بدحجابی رایج شد. اکنون باید پذیرفت که بخشی از جامعه - خواه بزرگ توصیفش کنیم و خواه کوچک بپنداریم - نه تنها اعتقادی به رعایت حجاب ندارند بلکه بخشی از آنان از سر اعتراض به وضعیت موجود کشور، بر بی حجابی اصرار هم دارند. این نسل از نظر فرهنگی و اعتقادی، دنباله نسل انقلاب و دفاع مقدس به حساب نمی آیند و در واقع شاهد نوعی انقطاع فرهنگی میان آنان با نسلهای قبل هستیم. آنان دستگاه ارزشی و رفتاری نسل قدیم را نپذیرفته اند و تحت تاثیر فرهنگ نفسانی جهانی که در این روزها با پیشرفته ترین تکنولوژی و پیچیدهترین تکنیک ارائه میشود، قرار دارند. تا زمانی که تعداد آنان کم بود، شاید زور چاره کار بود و امکان باحجاب کردن آنان وجود داشت اما اکنون که متاسفانه کثیری از جوانان ما از بی هویتی فرهنگی در رنجند یا به هویت دیگری تمایل نشان میدهند، حجاب اجباری دشوار به نظر میرسد.
دائما گفته میشود که باید کار فرهنگی کرد و البته همه قبول دارند که کار فرهنگی، به زمان نیاز دارد و اگر موثر باشد، ماندگار خواهد ماند. در مقابل، کار فیزیکی، ظاهر جامعه را زود تغییر میدهد اما این تغییرات، ماندگار نیستند و بعید است که با برداشته شدن زور، بتوان همان روند را حفظ کرد. حجاب اجباری را باید در حدی به قانون تبدیل کرد که امکان پیاده شدن آنها باشد و الا قانون حجاب، در عمل به قانون متروکی مبدل خواهد شد که حتی اگر زور هم باشد، باز اجرایی نخواهد شد. البته مردمی شدن امر به معروف و نهی از منکر، خوب است اما فیزیکی شدن احتمالی آن، تصویری از حجاب و حامیان آن ایجاد خواهد کرد که میتواند تمامی تلاشهای فرهنگی در این زمینه را برباد دهد.
وطن امروز:اندازهگیری توافق نهایی!
«اندازهگیری توافق نهایی!»عنوان سرمقاله روزنامه وطن امروز به قلم دکتر مجتبی اصغری است که در آن میخوانید؛ هنوز دیرزمانی از دورانی که محمدجواد ظریف، نماینده ایران در سازمان ملل بود نمیگذرد. شاید جالب باشد بدانید یک لابی بزرگ از کسانی که لفظ ملیت «ایرانی» را فقط به صورت تزئینی و با اهداف سیاسی مکرر نشخوار میکردند، تحتالحمایه کنگره آمریکا به جواد ظریف بسیار نزدیک شده بودند. «مصالحه آمریکا و ایران» شعار آشکار و هدف نهایی این گروه کوچک اما با رابطهای مهمی همچون گری سیک بود. اتفاقا در آن دوران جانکری نیز نماینده کنگره بود! حتی ویلیام هیگ هم از رفقای مشترک همین لابی و دوستان ایرانی نیویورکیاش به شمار میرفت. یعنی در همه دوره طولانی که کنگره آمریکا شدیدترین مواضع را در برابر دولت و ملت جمهوری اسلامی ایران میگرفت مجموعهای از نمایندگان جمهوریخواه و دموکرات آشکارا با تیمی از سوئدیهای ایرانیتبار و مجموعهای از دلالان نفتی ایرانی که پایشان در پروندههای مهمی همچون کرسنت و استاتاویل و معاملات سنگین شرکتهایی همچون شل و توتال در میان بود، تشکلی را با هدف ایجاد تغییرات درونی در حاکمیت ایران به راه انداخته بودند.
تخصص این لابی، ارتباط گرفتن با دیپلماتهای ایرانی و ایجاد تاثیرات عمیق سیاسی، فرهنگی و بینالمللی بر آنها بود که تا امروز نیز این فضاسازی عمیق ادامه یافته است. ذکر این خاطرات دامنهدار نهچندان قدیمی از آن جهت مهم است که بدانیم در پسپرده، آمریکا اعم از دولت و کنگره و سنا بیش از آنچه ما فکر میکنیم نیازمند توافق با ایرانیان هستند. دلایل آنها نیز شامل مجموعه گستردهای از الزامات است که از دغدغههای تمدنی برژینسکی و فوکویاما برای مدیریت آینده برخورد نهایی نظام سرمایهداری و نظام اسلامی کل، شامل همه ملتهای مسلمان خواهان ایجاد تغییر در وضعیت مدیریت جهان را در بر میگیرد تا مطالبات نفتی و تجاری شرکتهایی مثل بوئینگ، شورون و مرسدسبنز و اپل و همه 760 غول تجاری که خرج هزینههای انتخاباتی نمایندگان کنگره و نامزدهای ریاستجمهوری آمریکا را تقبل کردهاند به امید روزی که حضورشان در ایران با حذف تحریمها تسهیل شود. بسیاری از این شرکتها به صورت رسمی اسپانسر اقتصادی همان لابی ایرانی- سوئدی– آمریکایی مورد علاقه گری سیک نیز هستند! از صندوق برادران راکفلر گرفته تا بوئینگ و شورون!
اهمیت درک روابط کنگره و دولت آمریکا با پرونده مذاکرات هستهای ایران اینجاست که مشخص میشود. جان کری کل تیم وزرای خارجی اروپایی را به وین اعزام کرد تا کمر پروژه مهم و حیاتی توافق با ایران شکسته نشود! همزمان داماد ایرانیالاصل وی در صفحه خود در شبکهای اجتماعی با آه و ناله پرده از طلاقخواهی همسرش به جهت عدمموفقیت مذاکرات 1+5 برداشت!
این مهم است که بدانیم حتی صهیونیستها در این ایام بشدت بابت امضای یک «توافقخوب» با ایران به آمریکاییها فشار آوردهاند. چرا؟ چون به قول نتانیاهو و اوباما «خاورمیانه» پس از توافقنهایی با ایران بناست برای اسرائیل بیسرزمین «امنتر» شود! البته این تحلیل پایههای آمریکایی- صهیونیستی دارد اما برای دولتی که به علت فشارهای ساکنان سرزمینهای اشغالی ناچار است هر سال یک حرکت نظامی کورکورانه همچون حمله به غزه را برنامهریزی کند، خزیدن در سایه آرامشی فرضی نیز پراهمیت است. صهیونیستها برای حفظ ساختار درونی که به علت نارضایتی شدید یهودیان ساکن سرزمینهای اشغالی مشکل فروپاشی از درون را جدی ساخته، نیازمند به دست آوردن موفقیتی غیرجنگی هستند تا به قول معروف پس از سالها موفق به تثبیت خود در فضای بینالملل شوند. این در شرایطی است که پروژه مورد علاقه صهیونیستهای اروپایی برای فرار از سرزمین موعود و بازگشت به آمریکا و اروپا به صورت جدی اکنون توسط نسلهای جدید ساکنان فلسطین اشغالی مطرح است. در حال حاضر دولت اسرائیل تلاش میکند با حمله به غزه و مسلمانان انگیزه درونی یهودیان متعهد به آرمان صهیون را حفظ کند و در مقابل با پرده برداشتن از نقش فرضی خود در توافقنهایی هستهای1+5 با ایران به یهودیان اروپایی ساکن فلسطین اشغالی ثابت کند که توان مدیریت فضای جهانی بدون دست بردن به اسلحه را نیز دارد. اما انگیزه اروپا از توافق با ایران چیست؟
اروپاییها نه به انگیزههای تمدنی آمریکا اهمیت میدهند و نه مثل صهیونیستها تمامیتارضی و وجودیشان با خطری جدی مواجه است. اروپا با بحران اقتصادی دست و پنجه نرم میکند و به منظور حفظ اتحادیه و باقیماندن زیر پرچم واحد نیازمند انگیزشی جدی است.
در مقابل برای تنظیم میزان فشار وارده بر اعضای اتحادیه، اروپا نیازمند گشایش بازارهای قدیمی چون ایران است که به علت تحریمها توسط آمریکا مسدود شده است. از طرفی اروپاییها از مناسبات یواشکی تجاری شرکتهای پولی- مالی آمریکایی با ایران مطلع شدهاند و این تبعیضات خونشان را به جوش آورده است. پس حتی اگر توافقی همهجانبه با ایران صورت نگیرد عملا با رای دادگاههای منطقهای اروپایی به نفع شرکتها و بانکهای ایرانی، تحریمها بزودی شکسته خواهد شد. ردیابی سلسله احکام قضایی صادر شده در دادگاههای اروپایی به نفع ایرانیان کار مشکلی نیست و به قول کنگره آمریکا با ادامه وضع فعلی «حفظ چارچوب تحریمها بر علیه ایران، کار سادهای نخواهد بود».
پس انگیزشهای آمریکا، اسرائیل و اروپا را تا اینجای کار مرور کردیم اما ما ایرانیها از توافق نهایی با 1+5 چه میخواهیم؟ نهایت خواسته ما لغو تحریمهای ناعادلانه اقتصادی و پذیرفته شدن در باشگاه قدرتهای هستهای جهان است. در حقیقت ما به دنبال فرصتی هستیم تا مرزهای قدرت خود را قانونی سازیم و در سایه برداشته شدن تحریمها فرصتی برای بازسازی زیرساختهای اقتصاد کشور بیابیم.
پس نگاه «مصالحهگرایانه» به توافق هستهای حقیقتا به دور از انگیزشهای نظام است چرا که در این توافق هیچ ارتباط گیری گفتمانی و زیربنایی صورت نمیگیرد که فرضا امیدی به تغییر رویه سیاسی آمریکا یا اروپاییهای بیبنیه داشته باشیم. همه مباحث مطرح شده نیز براساس اصول از پیش تعیین شده حول «پرونده هستهای» است و بس! اینکه وزیر خارجه کشورمان در صفحه شبکه اجتماعی بیگانه مینویسد «میتوانیم تا یکشنبه آینده تاریخساز شویم.» دو پیام منفی بهزعم ما مخابره میسازد. اول اینکه نگاه ما به توافق هستهای نهایی نگاهی «تاریخساز» است و اشتیاقمان برای وقوع چنین توافق فوقالعادهای غیرقابل چشمپوشی! دوم اینکه فرصتسازی آمریکاییها را خیلی جدی گرفتهایم چرا که یکشنبه 29 جولای آخرین روز مهلت در نظر گرفته شده توسط آمریکا برای کسب توافق نهایی است!
اینها نکات ریزی است اما از نوع نگاه مذاکرهکننده محترم ما به توافق با 1+5 پرده برمیدارد. یک دیپلمات موفق نباید نگاه «مرگ و زندگی» به یک توافق اقتصادی با چند کشور داشته باشد که اتفاقا پیش از این نیز بر سر میز توافق با آنها کم حاضر نشده است! فراموش نکنیم در سال 82 نیز در سعدآباد با غربیها توافق هستهای امضا کردیم اما هیچ «دیگرگونی تاریخسازی» در بهبود اوضاع ایجاد نشد. اینها را باید بیان کنیم تا خدای ناکرده همچون دوره امضای توافق ژنو فرمان آبروبر «جشن عمومی» صادر نشود! توافقات دوران جنگ سرد راهکاری برای موازنه قوا و کنترل شرایط بازی بزرگ است. تصور مصالحه با آمریکا به واسطه امضای توافقی قابل بررسی با موضوع «حق مسلم» ملت ایران در بهرهمندی از انرژی پاک هستهای حقیقتا نوعی خامی سیاسی محسوب میشود. مطالعه رفتار دیپلماتهای روس در دوران جنگ سرد با آمریکا، حقیقتا در این دوران برای دیپلماتهای ایرانی از «شام شب» واجبتر است تا ازدواج دختر جای کری و تاریخ ایرانیان یکجا به توافق احتمالی گره نخورد!
آفرینش:ایران ماند و آمریکا و یک مشت اختلاف
«ایران ماند و آمریکا و یک مشت اختلاف»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛20 جولای در حالی از راه می رسد که تنش های خاورمیانه به اوج خود رسیده است و بحران عراق نیز روز به روز جدی تر می شود و درگیری های اسرائیل و حماس نیز دوباره وارد مرحله بحرانی شده است. هرچند که این تحولات به مذاکرات هسته ای در وین ارتباطی ندارد، اما دلایلی زیادی وجود دارد که دست کم مذاکرات هستهای به یکی از بحران های خاورمیانه پایان دهد.
اگر توافق حاصل شود، به طور حتم سیاست های منطقه ای نیز به یکباره تغییر خواهد کرد. اما همه از این تغییر خوشحال نخواهند بود. عربستان سعودی و اغلب کشورهای عربی حوزه خلیج فارس به خصومت دوجانبه ایران و آمریکا برای آنچه که آن را گسترش اسلام شیعه می خوانند، نیاز دارند. با برقراری روابط خوب بین ایران و غرب، اعراب سنی از قدرت گرفتن ایران نگران خواهند شد. اینکه ایران نقشی پررنگ و قدرتمند در منطقه داشته باشد، برای کشورهای حاشیه خلیج فارس وبرخی همسایگان خوشایند نیست. به همین دلیل اکنون اغلب کشورهای عرب منطقه به این نتیجه رسیده اند که دیگر نمی توانند مانند گذشته روی واشینگتن حساب کنند.
اسرائیل نیز به سهم خود دغدغه هایی در مورد توافق هسته ای با ایران دارد. ضمن اینکه این توافق می تواند آنچه را که غرب تهدید هسته ای ایران می خواند، کمرنگ کند، تل آویو نگران است که تعدیل دشمنی های ایران و آمریکا به افزایش فشار بر اسرائیل در موضوعاتی مانند فلسطین منجر شود. همچنین برای اسرائیل نیز افزایش نفوذ ایران در منطقه نگران کننده است.
برای آمریکا نیز موفقیت مذاکرات هسته ای با ایران زمینه را برای همکاری ها در آینده فراهم می کند. نظیر همکاری ایران و آمریکا در مورد افغانستان که پس از حملات تروریستی 11 سپتامبر اتفاق افتاد. همچنین احتمال برخی همکاری ها در عراق وجود خواهد داشت. از سوی دیگر با توافق هسته ای آمریکا قادر می شود فاکتورهای ساختار امنیتی دراز مدت منطقه را بازطراحی کنند. این روندی دشوار خواهد بود که به سال ها زمان نیاز دارد اما حتی آغاز این روند نیز بدون توافق هسته ای با ایران ممکن نیست. پس جای تعجبی نیست که بسیاری از کشورها برای مانع تراشی در روند توافق هسته ای با ایران تلاش می کنند.
اگر توافق حاصل نشود منافع بسیاری ازکشورهای منطقه وجهان به نوعی تامین میشود و حاصل آن برای ایران در خوش بینانه ترین حالت افزایش مجدد تحریمها و انزوای سیاسی و بین المللی است. اما آنچه مایه تغییر این شرایط خواهد شد، عزم دو مذاکره کننده اصلی یعنی ایران و آمریکاست که تعیین کننده خواهد بود. بی جهت نیست که دراین مذاکرات تمام وزرای خارجه غربی وین را ترک کردند و جان کری برای ادامه رایزنی با ایران برسر میز مذاکره ماند. درهر دو کشور جریانهای مخالف توافق هستهای فشار زیادی را وارد کردهاند، دربعد سیاست خارجی نیز بخشی از نیات مخالفان توافق ژنو را شرح دادیم، اما با تمام این تفاسیر باید به این موضوع توجه کرد و این سوال را پرسید که پس از شکست مذاکرات چه راهکاری باید درپیش گرفته شود. اگر قرار باشد نتیجه مذاکرات به خاطر نیات و منافع مخالفان به شکست منجر شود، پس تکلیف اراده و خواست ملتها چه میشود؟ مردم ایران از فشار تحریمها و نگاه افکارعمومی جهان خسته شدهاند و خواستار روابط عادی با جهان میباشند.
امیدواریم این اختلافات درپی رایزنی های دیپلماتیک برطرف گردد و مردم را از این نگرانی و ابهام خارج کنیم که اگر به توافق نرسیم چه میشود؟...
شرق:نقدی بر بسته اقتصادی دولت
«نقدی بر بسته اقتصادی دولت»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم فرشاد مومنی است که در آن میخوانید؛پس از مدتها انتظار، یکی از وعدههای دادهشده از سوی دولت بهثمر نشست و دولت بسته پیشنهادی اقتصادی برای خروج از بحران کنونی را ارایه داد. حال دو موضوع مطرح میشود: یکی تقدیر از این حرکت دولت برای ارایه یک بسته پیشنهادی اقتصادی است و دیگری نقدی بر پیشنهادات ارایهشده. کارشناسان اقتصادی در طول یک سال گذشته همواره از دولت خواسته بودند که از توصیف شرایط دست برداشته و یک برنامه عملی و چارچوب مدون برای حرکت خود انتخاب کند.
حال دولت درصدد تهیه چنین بستهای برآمده و بالاخره به این نتیجه رسیده که نمیتوان مشکلات موجود را غیرمشارکتی و بدون برنامه حل کرد. نکته قابلتقدیر دیگر این است که در این برنامه، رد یک مبنای نظری مشخص دیده میشود. جدای از انتقاداتی که میتوان به نظریه انتخابشده وارد کرد، اما صرف توجه به یک مبنای نظری به مثابه برداشتن یک گام اساسی برای عبور از کوتهنگری و برخوردهای سادهانگارانه است. در کنار این موارد مثبت چند نقد به بسته پیشنهادی دولت وارد است: اول اینکه گویا در سطح تیم اقتصادی دولت اصرار غیرمتعارفی برای نادیدهگرفتن برخی امور و کماهمیتشمردن آنها مشاهده میشود.
به طور مشخص در تحلیلهای سطح توسعه گفته میشود آنچه نقش سرنوشتساز دارد توجه به کیفیت است و نه کمیت. اما در این تحلیلها همه تمرکز و توجه بر امور کمی است و نه کیفی. در این تحلیلها همچنان ما میتوانیم رد پای دور باطل رکود تورمی را مشاهده کنیم. راهحلهایی که به خصوص در بخش پایانی بسته ارایه شده است همه استمرار حرکت رشد بیکیفیت از طریق تداومبخشیدن به رویههای مبتنی بر خامفروشی است و به توسعه مسایل بنیادی توجه نشده است.
بهعنوان مشتی از خروار، دولت در تاکید بر عوامل موثر در خروج از بحران به بنگاههای پیشروی داخل توجه کرده و به ویژه بر نفت و گاز و پتروشیمی تمرکز کرده است. اما موضوع این است که در این بسته نقش اساسی محیطزیست و در صدر آن بحران آب نادیده گرفته شده است. وقتی دولت در این برنامه تحت عنوان استمرار فعالیت پتروشیمیها بر خامفروشی اصرار دارد آیا توجه نمیکند که فعالیتهای پتروشیمی بیشترین نیاز به آب را دارد؟ درگزارش اتاق ایران این موضوع عنوان شده که توجه صرف به تولیدات بیکیفیت پتروشیمی نقشی در خروج از رکود ندارد.
علاوه بر این اتاق به طور مشخص در گزارش خود نوشته برای تولید 660هزارتن اوره و 370هزارتن آمونیاک به 850میلیونمترمکعب گاز طبیعی و 30هزارمترمکعب آب نیاز است. راهبردها باید متناسب با ملاحظات بلندمدت باشد اما گویا نیست. توجه به گردشگری نقطه دیگر بهبود شرایط است. اگرچه هنوز جزییات بسته منتشر نشده اما دوستان باید توجه کنند که توسعه گردشگری بدون رونق تولید کشاورزی و صنعتی، یارانه به خارجیان و گردشگرانی خواهد شد که از این کالاها (که اغلب هم وارداتی هستند) استفاده خواهند کرد. در واقع توسعه گردشگری کلام رمزی است برای واردات مستمر کالاهای مصرفی و این همان پاشنه آشیلی است که دولت به آن توجه نکرده است. نکته دیگر این است که دولت در این گزارش به دستکاری پیدرپی اقتصاد که منجر به بههمریختن فضای کسبوکار شده توجه نکرده است.
بر خلاف نکاتی که در گزارشآمده اوج خروج سرمایه از کشور سال 89 است یعنی سالی که نه هنوز تهدید حمله خارجیها وجود داشت و نه گستره تحریمها تا این حد بود. رقم خروج سرمایه در سال 89 دقیقا 125 برابر خروج سرمایه در سال 83 است. این نشان میدهد هیچ عاملی به اندازه شوکدرمانیهای متعدد باعث خروج و فرار سرمایه از اقتصاد ایران نشده، اما دولت در این گزارش اصلا توجهی به این موضوع نکرده است. نقص دیگر این گزارش این است که تحولات مربوط به عوامل بسترساز شرایط کنونی را از سال 85 مورد توجه قرار داده، اما اگر مساله به شکل دقیقتر از سالهای 80 مورد توجه قرار میگرفت، بسیاری از اشتباهات تحقیق موجود رخ نمیداد.
موضوع این است که از سال 80 اقتصاد ایران همواره در معرض درآمدهای ارزی دو تا سهبرابر بیش از رقم مورد انتظار بوده و بخشی از مشکلات، ریشه در واکنشهای نادرست به این موضوع دارد. نکته آخر اینکه دولت در این گزارش به گونهای ظاهر شده که گویی از همان آغاز کار، برنامه مشخص و مدونی برای اقتصاد داشته است. این نوع برخورد، با رویکرد مدنی رییسجمهور هماهنگ نیست. اگر دولت اشتباهات یک سال گذشته خود را بپذیرد و به آن اعتراف کند چیزی از صداقت و کارآمدی دولت نمیکاهد و خللی در رابطه میان دولت و ملت پیش نخواهد آمد. در یک سال گذشته هم، اشکالات بسیاری رخ داده و بهترین نمونه آن فشاری است که بر بخش مولد کشور وارد شده. نمود عینی آن هم پیشیگرفتن شاخص هزینههای تولیدکننده بر مصرفکننده است.
حمایت:مهندسی فرهنگی به مثابه قانون اساسی فرهنگ کشور
«مهندسی فرهنگی به مثابه قانون اساسی فرهنگ کشور»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم سید علی طاهری است که در آن میخوانید؛بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار ماه گذشته با نمایندگان مجلس شورای اسلامی حاکی از دغدغهها و مطالبات خاص ایشان از متولیان امر و مسئولان اجرایی، در حوزه فرهنگ بود. تعابیر مطرح شده در این دیدار و نیز دیدار اسفند سال گذشته با اعضای مجلس خبرگان رهبری و همچنین در دیدار آذر ماه با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی نشان میدهد برخی از دغدغهها و نگرانیهای ایشان، ناشی از شرایط خاص این مقطع زمانی است.
اینکه چه علتی دراین مقطع موجبات نگرانی رهبر انقلاب را پدیدآورده چندان امر مبهم و غیر قابل کشفی نیست، اما از حوصله این نوشته خارج است.در همین راستا بعد از دیدار نمایندگان مجلس با رهبر انقلاب، کمیسیون فرهنگی مجلس با دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی در خصوص تدوین بخش فرهنگ در برنامه ششم توسعه، جلسه ای برگزار کرد. در آن جلسه مقرر شد کارگروه مشترکی ایجاد شود تا مهمترین محورهای این برنامه تدوین گردد. یکی از محورهای مورد تأکید اعضای این کمیسیون مشترک، تدوین مطالبات و دغدغه های رهبر انقلاب است.
یکی از دغدغه های مهم رهبری در مقوله فرهنگ، بروز و ظهور رویکردهای غلط در مدیریت فرهنگی است. متأسفانه یکی از اشکالات مقوله فرهنگ در کشور این است که با تغییر دولتها نگاه به فرهنگ نیز تغییر می کند. در حالی که با توجه به زیر بنای فرهنگی انقلاب اسلامی، لازم است که قانونی مشابه قانون اساسی مصوب گردد که با تغییر دولت ها دچار تحول در نگرش به مسائل فرهنگی نشویم، چرا که لطمات و صدمات بسیاری از این جهت به بعد فرهنگی کشور وارد آمده است. امید است که بحث «مهندسی فرهنگی» که با تأکید رهبر انقلاب در شورای عالی انقلاب فرهنگی در دست تدوین است موجب شود تا بُعد فرهنگی نظام ثبات بیشتری پیدا کند و دستخوش سلیقه های شخصی مسولین قرار نگیرد.
در این راستا اگر خلاءهای قانونی نیز وجود دارد می بایست از طریق ارائه پیشنهادات در قابل طرح یا لوایح قانونی، رفع گردد. چنانچه این نقیصه رفع گردد هر دولتی که سر کار بیاید موظف خواهد بود در آن قالب حرکت کند. مجلس نیز خواهد توانست با نظارت کامل، دقیق و موشکافانه مانع از برخوردهای سلیقه ای مدیران با مسائل فرهنگی شود.یکی دیگر از دغدغه های رهبری نظام، حمایت از جریان ارزشی در عرصه فرهنگ است. نکته ای که در بیانات اخیر رهبر انقلاب در دیدار ایشان با کارگزاران و مسولین نظام برجسته و قابل تأمل به نظر میرسید، دغدغه حمایت از جریان اصیل و ارزشی انقلاب اسلامی و مطالبه از مسئولان امر در این خصوص بود. واقعیت آن است که حداقل کاری که قوه مجریه در امر فرهنگ باید انجام دهد آن است که شرایط را برای فعالیتهای جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی فراهم سازد و حمایتهای مادی و معنوی لازم را به عمل آورد. البته طبعا این مسئله حداقل انتظاری است که از دولت میرود.
در این خصوص برای تقویت این جریان اصیل فرهنگی بسترهای قانونی به قدر نیاز و کفایت موجود است اما آنچه جای نگرانی است برخورد سلیقه ای مجریان و مدیران است. هر چند مدیران اعم از رئیس جمهور که رئیس شورای عالی انقلاب فرهنگی است تا وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، وزیر ورزش و جوانان و رئیس صدا و سیما و سایر نهادهای فرهنگی دارای دغدغه های ارزشی در مسائل فرهنگی هستند اما اگر نظارت پیوسته و دقیق نداشته باشند ممکن است شاهد بروز خطاهایی در زیرمجموعه های ایشان باشیم. تأکید رهبر انقلاب بر فرهنگ ارزشی و انقلابی و تعریفی که ایشان از فرهنگ ارائه کردند مبنی بر اینکه فرهنگ، می بایست انقلابی اسلامی و دینی باشد، به این دلیل است که در سال های بعد از انقلاب اسلامی، گاهی آنچه در این زمینه توسعه یافته است، جنبه ارزشی و معنوی و مقدس را نداشته و از محتوای غنی دینی تهی بوده است. لذا می بایست مسولان در زیرمجموعه های شان دقت و نظارت بیشتر داشته باشند.
به همین دلیل عدم نظارت مسولین بر زیرمجموعه ها از دیگر معضلاتی است که پیچیدگی ها را در مباحث فرهنگی بیشتر کرده است. یکی دیگر از دغدغه های رهبری که در تدوین مطالبات ایشان مدنظر قرار گرفته است، نوع نگاه مسئولین اجرایی به مقولات فرهنگی است. گاه برخی از مدیران اجرایی به مسائل فرهنگی به مثابه مسائل سیاسی و اقتصادی می نگرند و تصور می کنند که میتوان در کوتاه مدت با ارائه راهکارهایی ساده آنها را حل کنند. درحالی که مقولات و مسائل فرهنگی حساسیت، عمق و ژرفای خاص خود را دارند.
به تعبیر دیگر در مقوله فرهنگ هم برنامه ریزی کوتاه مدت نیاز است و هم نگاه میان مدت و بلند مدت. لذا نباید در این زمینه از هیچ یک از این سطوح غفلت کرد. به عبارت بهتر مسئولان نباید به بهانه برنامه ریزی بلندمدت از نگاه کوتاه مدت و میان مدت غافل شوند و نه بالعکس. البته در نظام جمهوری اسلامی این موضوع پیش بینی شده است و با ترسیم برنامه بلند مدت سند چشم انداز 1404 و برنامههای میان مدت 5 ساله و بودجه های سالانه این سطوح تعریف شدهاند. لذا اگر سیاستگذاران و مدیران به این اسناد بالادستی کشور توجه داشته باشند، کمتر به مشکل بر خواهند خورد. اما گاهی در این زمینه کج سلیقگی هایی دیده می شود و در اجرای این برنامهها یکی قربانی دیگری می شود.
یکی دیگر از معضلات فرهنگی، وجود نهادهای موازی است که این مورد هم نیاز به بررسی و برنامه ریزی دارد. البته در خصوص ساماندهی فعالیتهای قرآنی این معضل با تهیه و تدوین منشور توسعه فرهنگ قرآنی حل شده است. در حال حاضر شورای توسعه فرهنگ قرآنی با ساماندهی همه نهادهای فعال در این زمینه، برنامه ریزی و سیاستگذاری آنها را عهده دار شده است. در مقوله فرهنگ هم ظاهرا این امر با تشکیل شورای عالی انقلاب فرهنگی تدبیر شده است. اما شاید نظارت های لازم و بایسته صورت نگرفته است. هر چند که اخیرا بُعد نظارتی این شورا ارتقا یافته است؛ اما همچنان جای کار بیشتر وجود دارد. به نظر می رسد یک راه حل موازی کاری در مقوله فرهنگ، ساماندهی مجموعه این فعالیت ها در قالب کمیته های زیر مجموعه شورای عالی انقلاب فرهنگی است.
البته شاید نتوان همه موازی کاری ها را غلط دانست و از آنجا که مخاطبان فعالیت های فرهنگی مختلف و متفاوت هستند شاید برخی موازی کاری ها لازم و مفید نیز باشند. اما اگر در امری می توان موازی کاری نشود و در کنار آن امکان صرفه جویی نیز وجود دارد می بایست موازی کاری را حذف نمود.به طور کلی داشتن نگاههای راهبردی و کلان و منطبق بر اصول ارزشها و آرمانهای انقلاب اسلامی در کنار وجود برنامهریزیهای میان مدت و بلندمدت و نیز داشتن روحیه مسئولانه و متعهدانه در مدیران ذیربط و نخبگان تصمیم ساز میتواند تا حد زیادی از آسیبهای احتمالی حوزه فرهنگ بکاهد.
مردم سالاری:ریشههای ادعای عربستان درباره میدان آرش
«ریشههای ادعای عربستان درباره میدان آرش»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم حمیدرضا شکوهی است که در آن میخوانید؛ادعای مطرح شده توسط عربستان درباره میدان نفتی و گازی آرش، مبنی بر اینکه ایران سهمی در این میدان ندارد هرچند با واکنش فوری ایران مواجه شد، و هرچند بر اساس اسناد و نقشههای موجود، محلی از اعراب ندارد چرا که اولین اکتشاف در آن توسط ایران انجام شده است، اما طرح چنین مسایلی ریشه در دو نکته دارد که توجه به آن را ضروری مینماید:
1-ضعف دیپلماتیک ایران در سالهای اخیر – به طور مشخص در دوره فعالیتهای دولتهای نهم و دهم – موجب شد روابط ایران با کشورهای مختلف جهان به سمت تیرگی پیش برود. مواضع غیردیپلماتیک و گاه دور از انتظار رییس دولت قبل و برخی دیگر از مسوولان به موازات برخی اقدامات ضعیف در عرصه سیاسی، نه تنها روابط ایران با کشورهای غربی را دچار خدشه کرد و قطعنامههای مکرر شورای امنیت سازمان ملل و به تبع آن تحریمهای گسترده بر ضد ایران را به همراه آورد، بلکه روابط ایران با کشورهای همسایه و کشورهای منطقه را نیز تحت تاثیر قرار داد. عربستان یکی از کشورهایی بود که در طول هشت سال حیات دولتهای نهم و دهم،بدترین روابط ممکن را با کشور ما داشت و حتی زمانی که تحریم نفتی ایران کلید خورد، صراحتا اعلام کرد که شیرهای نفت راباز میکند تا کمبود نفت ایران در بازارهای جهانی جبران شود. این درحالیست که پیش از آن و در دولت سید محمد خاتمی، روابط ایران و عربستان به بالاترین سطح ممکن رسیده بود و دنیا به این دو کشور به چشم دو قدرت بزرگ اسلامی مینگریست. حال، بازگشت به آن دوران درخشان، دشوار است و اتخاذ مواضعی شبیه آنچه در مورد میدان آرش توسط عربستان اعلام شده، حاصل هشت سال دشمن تراشی در عرصه بینالملل و هزینه تراشیهای فراوان بدون هیچگونه فایدهای بود.
2-نه فقط به دلیل تحریمها، بلکه بعضا به دلیل برخی سوءمدیریتها و بیبرنامگیها، ایران در برداشت از میادین مشترک نفتی و گازی با همسایگان همواره از رقبا عقب بوده است. شاه بیت این داستان تلخ در میدان گازی پارس جنوبی دیده میشود و در سایر میادین هم وضعیت چندان بهتری نداریم. در حقیقت به غیر از میدان هنگام که در آن با عمان مشترکیم و از این کشور پیش افتاده ایم، در سایر میادین یا عقبیم، یا اینکه اگر عقب نیستیم به خاطر آن است که هنوز برداشتی از آن توسط دو طرف صورت نگرفته است. ضعف ایران در برداشت از میادین مشترک در دولت قبل به واسطه تحریمها و کاهش حضور شرکتهای غربی و سرمایهگذاران به اوج خود رسید وعلیرغم ادعاها و وعدهها، هیچ گام بلند و تاثیرگذاری در توسعه میادین مشترک برداشته نشد. اگر گاهی برخی همسایگان ما در میادین مشترک که رقیب ما هم هستند به خود اجازه میدهند در مورد میادین مشترک با ایران ادعاهای جدیدی مطرح کنند، علاوه بر پیش زمینه سیاسی و دیپلماتیک، به دلیل شناخت همین ضعف است که باید برای رفع آن چارهای بیندیشیم. البته دولت تدبیر و امید، هم به دلیل بهبود تعاملات دیپلماتیک و هم به دلیل برنامهریزی برای توسعه میادین نفت و گاز از طریق بهبود تعامل با شرکتهای پیشرو بینالمللی، گامهای بلندی در جهت بهبود فعالیتها در حوزه انرژی و جبران عقب ماندگیها برداشته، اما باید بپذیریم که حجم مشکلات به حدی است که در کوتاه مدت، حداقل نمیتوان انتظار رفع پیش زمینههای ذهنی منفی علیه کشور را داشت.
آرمان:احزاب قانونی و تحزب قانونمند
«احزاب قانونی و تحزب قانونمند»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم حسین کاشفی است که در آن میخوانید؛فعالان حزبی در ایران همواره از قانونمند شدن فعالیتهای خود استقبال کردهاند و خواستار قانونی بودند که مشکلات سابق احزاب را برطرف کند. فعالیت حزبی یا کار سیاسی در ایران همراه با هزینه است و باید این فعالیت به شکلی باشد که هزینه فعالیت در احزاب کاهش یابد یا حتی هزینه نداشته باشد. به هر حال اگر بخواهیم کار حزبی سامان بگیرد، باید به دنبال تغییر در سیستم مدیریتی فعلی و جایگزین کردن کار جمعی باشیم و افرادی را در ساختارها مشارکت دهیم که برنامه داشته باشند و تصمیماتشان پشتوانه کارشناسی داشته باشد. اگر این اتفاق رخ دهد سطح کاری و تصمیم گیری ارتقا پیدا میکند.
برای این کار نیاز به قوانینی است که مرز میان فعالیت قانونی و غیرقانونی را مشخص کند. مثلا تعریف جرم سیاسی مشخص خواهد کرد که هر انتقادی از وضعیت موجود چه وضعیتی خواهد داشت و این جرم باید در محاکم عمومی و هیاتمنصفه مطرح شود یا وقتی اتهامی در رابطه با فعالیت یک حزب مطرح میشود این حزب باید بتواند از عملکرد خود دفاع کند.
در قانون قبلی در کمیسیون ماده10 احزاب دفاع احزاب پیشبینی نشده بود و کمیسیون بدون شنیدن نظرات حزب تصمیم گیری میکرد. پیشنهاد دیگری که مطرح است، حضورنمایندگان خانه احزاب در کمیسیون است که در فرآیند رای گیری فقط نیروهای دولتی صاحب نظر نباشند و خانه احزاب به عنوان یک نهاد صنفی و مدنی در فرآیند تصمیمگیری حضور داشته باشد.
از طرفی هر حزبی برای تبیین برنامههای خود باید بتواند با مردم رابطه داشته باشد و برای برقراری این رابطه باید از رسانه برخوردار شود. داشتن رسانه حق طبیعی و مسلم احزاب است که رئیس جمهور نیز بارها به این مسئله اشاره کردهاند. حتی در حالت پیشرفتهتر میتوان قانون را به شکلی تنظیم کرد که نمایندگان احزاب بتوانند از رسانههای ملی برای انتشار نظرات خود برخوردار شوند. مشکل دیگر احزاب، درباره فعالیت اقتصادی آنهاست که چون از فعالیت اقتصادی منع شدهاند، در این زمینه با مشکلات فراوانی روبهرو هستند و دلیل غیرفعال بودن بسیاری از احزاب همین است.
درست است که حق عضویت میتواند تا حدی جای به عنوان منبع مالی احزاب قرار بگیرد اما دریافت حق عضویت نیز با محدودیتها و مسائل خاص خود همراه خواهد بود. در دوره اصلاحات «یارانه احزاب» تا اندازهای توانست به این ضعف غلبه کند که بعدها این طرح متوقف شد. از سویی دیگر باید برنامهریزیهایی صورت بگیرد که دولت بتواند در صدا و سیما و کتابهای درسی، فرهنگ حزبی را آموزش دهد. اگر واقعا به قانون اساسی اعتقاد داریم باید سعی کنیم در تصمیمات و فعالیتها از فردمحوری خارج شویم و برنامه محوری مطرح شود و آموزش کار جمعی را باید از ابتدایی و دبیرستان آغاز کنیم. باید ارتباط خوب بین خانه احزاب و آموزش و پرورش به وجود بیاید تا برای بالابردن فرهنگ جمعی در میان اقشار تلاش شود.
وزارت کشور در این زمینه بعضی انتظارات را فراهم نکرده و باید بعد از این به بحث احزاب و نهادهای مدنی توجه بیشتری داشته باشد و سعی کند در وزارتخانه مسئولانی را قرار ندهد که اعتقاد چندانی به برنامههای دولت نداشته باشند. «روحانی» نشان داده به وجود نهادهای حزبی معتقد است و به فرهنگ کار جمعی تاکید داشته است و رویهای برخلاف دولت قبل که حزب گریز بود را در دستور کار قرار داده است اما هنوز بستر مناسب برای فعالیت احزاب در کشور فراهم نیست. گرچه این امید وجود دارد که با فعالیت بیشتر دولت در این زمینه مشکلات پیش روی احزاب به مرور مرتفع شود.
ابتکار:اگر دوربین نبود
«اگر دوربین نبود»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم سیدعلی محقق است که در ان میخوانید؛چند روزی است که فیلم آزار کودک معصوم یکی دو ساله ای در یک مهدکودک، در شبکه های اجتماعی دست به دست می شود. مسئولان انتظامی مربی و مدیر خاطی مهد را بازداشت کرده اند و مسئولان قضایی شهر هم قول برخورد داده اند. یکی دو سال پیش فیلمی از زورگیری چند جوان خشن در شبکه های اجتماعی و و تلفن های همراه شهروندان دست به دست شد. به فاصله کوتاهی عاملان این خشونت عیان شناسایی، دستگیر، محاکمه و به سرعت حکم قانون درباره آنان اجرا شد. فیلم هایی از این دست در سالهای اخیر کم نبوده است و معمولا هر از گاهی که چنین حوادث، جرائم و تخلفهایی توسط دوربینهای شخصی یا عمومی شکار و دست به دست شده به صورت مصداقی برخوردهای انتظامی و قضایی نیز به سرعت انجام گرفته است.
پس از ماجرای زورگیری جنجالی سال گذشته تا مدتی وضع روانی عجیبی بر جامعه حاکم بود.هر کس که آن فیلم یا موارد متعدد شبیه به آن ویدیو را دیده بود، با قربانیان نگون بخت اراذل شهر همذات پندار شد و قمه و چاقوی جوانان خشن را بیخ گردن خود یا عزیزان خود احساس می کرد و به عنوان عضوی از این جامعه از ترس آنچه که زیر پوست شهر می گذرد بر خود میلرزید. دست به دست شدن آن فیلم و نمونه های مشابه، اگرچه برای مسئولان فقط تلنگری کوتاه مدت و مقطعی بود، اما این ماجرا حس ناامنی را در بلندمدت در کوچه پس کوچه های شهر پراکند و ترس دائمی از قربانی شدن به دست زورگیران، دامن گیر درصد زیادی از اهالی شهر شد.
حتی اعمال اشد مجازات برای فقط همان دو زورگیر فیلم معروف، هم نتوانست این هراس غالب را آنچنان که باید فرونشاند. چون حرف و حدیث ها درباره تداوم حوادثی از آن دست در بالا و پایین شهر همچنان کم نیست. دلیل این بی اعتمادی و تداوم حس نا امنی هم این است که صرفا یک اتفاق، یک فیلم یا یک عکس شانسی باعث ثبت این جرم شد و برخورد شدید با آنرا کلید زد، نه الزاما برخورد جدی و مستمر مجریان قانون و عمل متولیان امر به وظایف و مسئولیتها.
این روزها هم، به دنبال انتشار ماجرای تلخ مهدکودک اردبیل و یا حوادثی از جنسی دیگر در برخی مدارس، همه خانواده های ایرانی که کودکی در مهد یا مدرسه دارند، از تهران تا اصفهان و از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب دلنگرانند.آنها حق دارند که نگران باشند. نکند در مهدکودک یا مدرسه کودک دلبند خودشان هم چنین خبرهایی باشد و آنها از همه جا بی خبرباشند.
این که از سر اتفاق یا به واسطه یک تصمیم فردی و غیر سیستماتیک فیلمی از یک واقعیت تلخ اجتماعی سر از بدنه جامعه درآورد و دل مردمان شهر را به درد بیاورد و تلنگری به مردم و مسئولان بزند و حساسیت ها به قانون و قواعد زندگی اجتماعی را برانگیزد، اگر چه چندان بد نیست اما اصلا کافی نیست. حتی از نگاهی دیگر نگران کننده هم هست. چرا که در ذهن شهروندان قاعده کلی و در این موردِ خاص ترسناکِ « مشت نمونه خروار» را به ذهن متبادر می کند و ترکیبی از حس بی اعتمادی و ترس به خانوادهها دست میدهد. هیچ چیز هم جلودار ذهن نگران خانواده در باره چند و چون کیفیت مراقبت از کودکان در مهدها و مدارس و یا روند اتفاقات در کوچه پس کوچه های شهر نیست.
کودک آزاری مربی مهدکودک ستایش تا فیلم نشد و در شبکه های اجتماعی دست به دست نشد، اتفاقی نیفتاد. نه مدیر مهد، با مربی بی اخلاق و جنایتکار خود برخورد کرد، نه مسئولان بهزیستی به عنوان صادر کننده مجوز مهدکودک ها و ناظر بر فعالیت آنها، وظیفه نظارتی خود را به یاد آوردند و به آن عمل کردند و احتمالا نه آن خانواده متوجه حال و روز کودک معصوم خود شد. زورگیری آن جوان سرکش تهرانی هم تا فیلم نشد و به صورت مستند و عینی هراس به جان مردمان و مسئولان شهر نیفتاد، کسی این جرم سنگین و رعب انگیز را آنچنان که باید جدی نگرفت. اکنون و با گذشت یکی دو سالی از آن حادثه هم، باز نشان چندانی از آن جدیت به چشم نمیخورد.
در شرایطی که فقط هرگاه چنین حوادثی فیلم می شود، مسئولان دستگاههای اجرایی و نظارتی از خواب بیدار می شوند و خبر برخورد با متجاوزان و مجرمان رسانه ای می شود، به طور طبیعی اعتمادها به کیفیت مراقبت از کودکان در مهدکودکها و مدارس و نظارت بر کار مربیان، ناظمها، معلمان و مدیران خاطی هم رفته رفته رنگ میبازد. اعتماد هم که از دست برود، حتی اگر تعداد متخلفان یک در دههزار باشد، باز هم خانواده ها حق دارند که بیش از پیش نگران کودک خردسال یا پسر نوجوان و دختر جوان خود باشند، وقتی آنها را با هزار تردید نسبت به سیستم، راهی مهد و مدرسه و دانشگاه یا خیابان می کنند. کاش به جای دیده بانی تصادفی دوربین ها، مجریان و متولیان قانون و دستگاههای ناظر بر نهادهای اجتماعی وظیفه دیده بانی خود را به درستی انجام می دادند. دل نگرانی خانواده ها جدی است و آنها که دستشان می رسد باید کاری کنند و این نگرانی ها را جدی بگیرند...
دنیای اقتصاد:برنامه دولت برای خروج از رکود
«برنامه دولت برای خروج از رکود»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم حمید زمانزاده است که در آن میخوانید؛ستاد هماهنگی امور اقتصادی دولت، در گزارشی به تحلیل و بررسی عوامل بروز رکود تورمی پرداخته و جهتگیریهای اصلی برای خروجِ غیرتورمی از رکود را ارائه کرده است. خوشبختانه این گزارش حکایت از آن دارد که اولا تیم اقتصادی دولت تحلیلی واقعبینانه از عوامل بروز رکود تورمی اخیر دارد که خود پایه اصلی سیاستگذاری صحیح اقتصادی برای خروج از رکود تورمی را فراهم میآورد. این گزارش تحلیل و موشکافی دقیقی از عوامل اولیه، عوامل انتشار، عوامل زمینهساز و عوامل انتقالدهنده طی زمان را که به بروز پدیده رکود تورمی در اقتصاد کشور انجامیده، ارائه داده است. دوم اینکه دولت در راستای سیاستگذاری اقتصادی برای خروج از رکود تورمی، جهتگیریهای اصلی را بهخوبی انتخاب کرده است.
درنهایت اینکه تیم اقتصادی دولت هماهنگی قابلقبولی برای سیاستگذاریهای کلان اقتصادی از خود نشان داده است؛ چراکه هماهنگی تیم اقتصادی، عامل کلیدی موفقیت دولت در برنامهریزی اقتصادی و اجرای آن خواهد بود. با این همه ذکر برخی نکات درمورد برنامه دولت برای خروج از رکود، شاید خالی از لطف نباشد.
1. ترجیح خروج از رکود بر کاهش تورم
یک نکته مهم در شرایط فعلی این است که نرخ تورم در سایه ثبات نسبی بازار ارز، با کاهش قابل ملاحظهای مواجه شده است. نرخ تورم نقطهبهنقطه در پایان خرداد به کمتر از 15 درصد رسیده است و با وجود اینکه نرخ تورم میانگین 7/27 درصد است، اما روشن است که نرخ تورم میانگین نیز بهزودی به سطوح کمتر از 20 درصد خواهد رسید. اگرچه نرخ تورم در محدوده 15 درصد همچنان بالا است، اما با توجه به سابقه تاریخی اقتصاد ایران، چنین نرخ تورمی، نسبتا معمول و قابل پذیرش است. در واقع میتوان ادعا کرد که اقتصاد ایران عملا از فاز تورمی پدیده رکود تورمی خارج شده است؛ درحالیکه تورم به محدوده معمول خود در اقتصاد ایران بازگشته، اما رشد اقتصادی همچنان در وضعیت بحرانی است و رکود اقتصادی بزرگترین معضل فعلی اقتصاد ایران است. در چنین شرایطی سیاستگذاران اقتصادی میتوانند با اتخاذ سیاستهای پولی و مالی انقباضی، کاهش بیشتر نرخ تورم حتی به سطوحی تک رقمی را هدفگذاری کرده و تامین کنند؛ اما مشکل آن است که پیگیری هدف تورم تک رقمی به وسیله انقباض پولی و مالی، نهایتا از مسیر تعمیق و تشدید رکود اقتصادی در کوتاهمدت به دست خواهد آمد. با وجود اینکه هدفگذاری تورم تکرقمی در میانمدت و بلندمدت برای اقتصاد ایران یک ضرورت است؛ اما با توجه به اینکه اقتصاد ایران در حال حاضر یک دوره کاهش حدود 10 درصدی اقتصاد را تجربه کرده و رکود همچنان فراگیر است، درجه سیاستهای انقباضی پولی و مالی، نباید بیش از این تشدید شود؛ زیرا این اتفاق بهوضوح گزینه مناسبی در کوتاهمدت نیست. هرچند که سیاست تامین مالی نیز نباید بهگونهای اتخاذ شود که رشد پایه پولی تشدید شود یا اقتصاد مجددا گرفتار بیماری هلندی شود. در واقع در کوتاهمدت تقویت قدرت تسهیلاتدهی بانکها بهمنظور تامین سرمایه در گردش بنگاههای تولیدی میتواند اثرات قابلملاحظهای بر خروج از رکود اقتصادی داشته باشد، در مجموع اجرای سیاستهای تامین مالی از این مسیر به شرط حفظ ثبات بازار ارز، نگرانی از بابت تحریک مجدد تورم نیز به همراه ندارد.
2. پرهیز از سرکوب قیمتها
تلاش برای جلوگیری از افزایش قیمت کالاها در بازارهای مختلف از طریق کنترل رسمی قیمتها به هدف کمک به مهار تورم، نه تنها برای کاهش تورم مفید واقع نخواهد شد، بلکه فقط به تشدید رکود و ممانعت از ایجاد رونق اقتصادی منتهی خواهد شد. آزادسازی قیمتها در شرایطی که نرخ تورم از سیر نزولی برخوردار است، میتواند یک سیاست پایدار برای ایجاد رونق اقتصادی باشد که در عین حال نمیتواند نگرانی از بابت تحریک مجدد تورم ایجاد کند. آخرین نمونه سرکوب قیمتی را میتوان در مجادلات مربوط به بازار خودرو دید. با وجود اینکه شورای رقابت پس از کشوقوس بسیار، با افزایش قیمت خودرو در راستای کاهش اختلاف میان قیمت نمایندگی و قیمت بازار خودروها موافقت کرد، اما گمانهزنیها در مورد تجدیدنظر در مورد این تصمیم از سوی دولت، همچنان داغ است. این در حالی است که چنین افزایش قیمتهایی نه تنها به تحریک تورم در شرایط فعلی دامن نمیزند، بلکه میتواند به تحرک تولید و خروج صنایع از رکود کمک بزرگی کند. بر این اساس در شرایط فعلی باید از هرگونه سرکوب قیمتی در بازارهای کالا خودداری کرد و اجازه داد مکانیسم عرضه و تقاضا در بازار (حتی با وجود انحصار نسبی در برخی بازارها) نقش خود را در تعیین قیمت ایفا کند.
3. انعطافپذیری نرخ سود بانکی
به نظر میرسد تصمیمگیری برای نرخ سود بانکی برای یک دوره یکساله یا بیشتر با توجه به تحولات سریع اقتصادی، چندان بهینه نیست و ضرورت دارد دورههای تصمیمگیری برای نرخهای سود بانکی حداقل به بازه زمانی فصلی کاهش یابد؛ به نحوی که در هر فصل با توجه به تحولات اقتصادی بهویژه روند حرکت نرخ تورم، تصمیمات در مورد نرخ سود بانکی مورد بازنگری قرار گیرد و به این ترتیب با افزایش انعطافپذیر نرخهای سود بانکی، زمینه برای کارآیی بیشتر نظام پولی و اعتباری و به تبع آن بخش واقعی اقتصاد کشور فراهم شود. در شرایط فعلی و در حالی که نرخ تورم نقطه به نقطه به کمتر از 15 درصد رسیده است، بازار پول انعطافپذیری لازم در راستای کاهش نرخ سود بانکی را از خود نشان نداده است. این در حالی است که تنظیم نرخ سود بانکی متناسب با کاهش نرخ تورم در شرایط فعلی میتواند یک محرک قوی در کوتاهمدت برای خروج از رکود و ایجاد رونق تولید باشد.
4. تمرکز سیاست خارجی بر بهبود روابط خارجی
تجارت پایدار با کشورهای خارجی، یکی از دریچههای مهم رونق پایدار تولید در هر کشوری است. در شرایط فعلی که اختلال در روابط خارجی و اعمال تحریمهای اقتصادی، به اختلال در تجارت خارجی و تحمیل ریسکهای بزرگ اقتصادی انجامیده، یکی از مهمترین و موثرترین سیاستها برای خروج از رکود، اعمال اقدامات موثر در حوزه سیاست خارجی در راستای بهبود همهجانبه روابط خارجی و لغو تحریمها است. موفقیت سیاست خارجی در این راستا میتواند از مسیر افزایش درآمدهای نفتی، حفظ ثبات نرخ ارز و بازگشت به نظام تکنرخی ارز، تسهیل مبادلات مالی و کالایی با کشورهای خارجی، تقویت همکاریهای اقتصادی با شرکای خارجی، کاهش ریسک و نااطمینانی و افزایش امنیت اقتصادی، زمینه مناسب را برای خروج از رکود اقتصادی فراهم کند. بر این اساس تمرکز سیاست خارجی بر بهبود روابط خارجی کشور به صورت مداوم و پایدار، باید جزئی از بسته سیاستی دولت برای خروج از رکود و ایجاد رونق پایدار اقتصادی باشد.
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد