جام جم سرا:آخرین آنتونوف 140 ایران سقوط کرد و 38 نفر از 48 خدمه و سرنشینش را به کام مرگ برد، حادثهای که گرچه اطلاعرسانی مناسبی از سوی رسانهها درباره آن صورت گرفت اما قطعا هیچ قلمی نمیتواند حال نزدیکان آن 48 نفری را که در هواپیما بودند شرح دهد. زمانی که اعلام شد 10 نفر از این حادثه جان سالم به در برده و به بیمارستانهای امام و پیامبران اعزام شدهاند بستگان تمام این 48 نفر راهی این دو بیمارستان شدند تا شاید از زنده بودن عزیزشان مطمئن شوند، امیدی که برای نزدیکان 38 مسافر هواپیما لحظهبه لحظه به سوی ناامیدی میرفت تا اینکه چند ساعت بعد، خود را کیلومترها دورتر از بیمارستان امام و پیامبران در مقابل نگهبانی ساختمان دو طبقه یافتند؛ مرکز تشخیص و آزمایشگاه پزشکی قانونی استان تهران در کهریزک.
همه امیدها ناامید شده بود ، چند خانواده دو شبانه روز را مقابل در ورودی این مرکز سپری کردند و باقی خانواده ها نیز مدام مسیر تهران تا کهریزک را طی میکردند ، هیچکس نمیتواند بگوید در آن ساعتها به خانوادههای جانباختگان آنتونوف 140 چه گذشت.
سهشنبه 21 مرداد، ساعت 10 شب: 60 ساعت گذشته است، چند خانواده همچنان پشت در ورودی مرکز تشخیص و آزمایشگاه پزشکی قانونی استان تهران در کهریزک نشستهاند، برخی پای تلفن پیگیر اوضاع هستند و برخی دیگر در مسیر کهریزک. کار شناسایی هویت اجساد تمام شد و موژان جهانگیری، مژگان استاد، علیاصغر منافی، سید ماشاءالله شکیبی ،حسین اکبری علویجه، محسن دری، فرزاد آزاده ،رضا بدری (قدری) ،علیرضا مولاپسندی ، نظرعلی ایزدپناه ، امیر برقیان ، مهدی پناهی ، غلامرضا عدالت، فرزاد خندهستانی ، سعید محمدیآرا، فرانک شیروانی مقدم ، قاسم قفانوری، غلامحسین قاسمی، رحمتالله حیدری ، آرمیتا یزدانی ، مهدی یزدانی ، مهدیه هوایی، مجید کاظمی، آوینا کاظمی ، عادله نریمانی ، محمد کاشانی ثابت ، شروین خسروی، عصمت خسروی، شیرین خسروی ، زهرا خسروی ، خدابخش خسروی ، نسرین بیطرف ثانی ،زینبالسادات طالبی ،سید محمد طالبی ، امیرعباس ناهید ، هادی مکتوبیان، حسین رفیعزاده و عصمت عرب شیبانی اسامی کشتهشدگانی هستند که هویتشان به تایید پزشکی قانونی رسیده است.
قرار است صبح روز چهارشنبه 22 مرداد تحویل اجساد به خانوادههایشان آغاز شود، اما کسانی که در محل حاضرند اصرار میکنند که اجساد را تحویل بگیرند ، گروهی دیگر نیز خود را به محل میرسانند و با موافقت قوه قضاییه اجساد در همان ساعت به خانوادههایشان تحویل داده میشود.
شناسایی
چند نفر از بستگان هر جانباخته وارد سالن مرکز تشخیص و آزمایشگاه پزشکی قانونی استان تهران میشوند کارهای اداری و روال قانونی انجام میشود ، حالا نوبت آخرین مرحله است ، خانوادهها باید چهره اجساد را ببینند هرچند که جز صورتی سوخته و جزغاله شده چیز باقی نمانده بود.
روبهروی در خروجی سالن انتطار ، پلههایی سفید رنگ که به سالن تشریح میرسد، دری میلهای و سفید رنگ در ابتدای پلهها قرار دارد و از مراجعین خواسته میشود که برای بالارفتن با حراست هماهنگ باشند ، مردی از بالا نام اولین نفر را میخواند و نزدیکانش باید 25 پله را طی کنند ، تا برای اولین بار پس از حادثه چهره عزیزشان از نزدیک ببینند، اینکار سختترین کار دنیاست ، تردیدی که در بالارفتن از پلهها وجود دارد به خوبی حس میشود ، مردی که بیش از 30 کیلومتر را از تهران طی کرده تا به کهریزک برسد در این 25 پله آخر دچار تردید میشود، پاهایش میلرزد و شاید در دلش آرزو می کند کاش برادرش نباشد ، شاید در دلش آرزو میکند که پزشکی قانونی اشتباه کرده باشد و برادرش زنده باشد ، اصلا شاید برادرش مسافر آن هواپیما نبوده و تنها اسمش به اشتباه در لیست پرواز بود ...
تمام این افکار در عرض طی کردن 25 پله به ذهن میآید ، 25 پلهای که شاید طولانیترین پلههایی باشد که تا آن روز طی کرده، بالاخره به بالا میرسد ، آمبولانس آماده است تا جسد را به مجتمع "عروجیان" ببرد تا غسلش کند. زیپ کاور باز میشود و مرد برای بار آخر با برادرش چهره به چهره میشود ، در یک لحظه ، خاطرات یک عمر از مقابل چشمانش رژه میرود و بعد نمیفهمد چه شد ، دو نفر زیر بغلش را گرفتهاند و او را از پلهها به پایین میآورند... .
این اتفاق 30 بار دیگر هم تکرارمیشود ، پدری چهره سوخته دخترش را میبیند و پسری با صورت سوخته شده پدرش روبهرو میشود ، ساعت نزدیک 2 بامداد است و دیگر کسی برای تحویل جسد به پزشکی قانونی نمیآید.
چهارشنبه 7 صبح: هشت نفر ماندهاند ، خانوادههای آنان برای شناسایی به پزشکی قانونی می آیند و دوباره همان 25 پله را طی میکنند، آخرین امید هم ناامید میشود و آنها باید مرگ عزیزشان را قبول کنند.
پیرمردی با پیراهن مشکی روی یکی از صندلیها نشسته است ، گوشش سنگین است و با صدای بلند صحبت میکند ، می گوید:" پسرش مهندس بوده وجزو کشتهشدههای هواپیماست". گریه نمی کند اما اوضاع خوبی ندارد، تلاشش برای فرو بردن بغض حالش را بدتر کرده است، از پسرش میگوید "رضا بدری"؛«پسرم مهندس بود همین یک بچه را داشتم و خرج زندگیام را میداد. زن و دو بچه هم داشت اما اجل امانش نداد. 78 سال از خدا عمر گرفتم تا عصای دستم زودتر از من بمیرد؟ مهندس بود و برای کار به طبس میرفت حالا جنازهاش را من تحویل می گیرم.»
تلاش پیرمرد برای کنترل بغضش بالاخره شکست می خورد ، اندام نحیفش میلرزد و با گریه چیزهایی زیرلب زمزمه میکند ، برای پسرش مرثیه می خواند ... پس از شناسایی جسد، در حالی که دو مرد زیر بازوان نحیفش را گرفتهاند به سمت غسالخانه میرود تا جسد پسرش را برای دفن به کرج ببرد.
جواد شکیبی ، برادر ماشاالله شکیبی ؛ نماینده مجلس پنجم و ششم هم برای تحویل جسد برادرش آمده، پسر مرحوم شکیبی هم آمده، مردی با پوشهای که نوشته مجلس شورای اسلامی روی آن خودنمایی می کند به او نزدیک می شود و از هماهنگی برای تشیع پیکر ماشالله شکیبی از مقابل مجلس خبر میدهد. جواد شکیبی میگوید: «قرار بود برادرم را در حرم مطهر اما هشتم در کنار پدر و مادرمان به خاک بسپاریم ، اما متوجه شدیم که وصیت کرده در یکی از امامزادههای طبس خاک شود ، او را به طبس خواهیم برد و یکشنبه هفته آینده مجلسی ختمی در مسجد جامع شهرک غرب برایش خواهیم گرفت». او از اینکه گروهی از نمایندگان مجلس ، تعدادی از نزدیکان حسن روحانی و سید محمد خاتمی درگذشت برادرش را تسلیت گفتهاند قدردانی میکند و بعد به سمت همان 25 پله میرود تا برای آخرین بار برادرش را از نردیک ببیند...
خانواده علیرضا مولاپسند ، دیگر قربانی حادثه شوم سقوط هواپیما هم آنجا حضور دارند ، آنها هم منتظرند تا نامشان از لیست خوانده شود تا پس از عبور از 25 پله آخرین دیدارشان را با این مسافر آنتونوف140 داشته باشند ، شرایطشان برای صحبت مناسب نیست و تنها میگویند که علیرضا مهندس و مجرد بود که برای کار به طبس میرفت ... .
ساعت 11 پیش از ظهر چهارشنبه: بیش از 72 ساعت از سقوط گذشته است ، تمامی اجساد به خانوادههایشان تحویل داده شدند، قربانیان آخرین پرواز آنتونوف امروز دیگر در خاک آرامیدهاند، هیچ کدام هفته پیش گمان نمیکردند که یک هفته بعد قرار است در یکی از آرامستانهای طبس ، تهران ، کرج ، اصفهان و ... آرام بگیرند.(ایسنا)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
صورتم پر از اشك شده
چرا زندگی همش شده درد و غم و اندوه!!
چی باید بگم
فقط بدونید ما هم باهاتون هم دردیم
خدارحمتشون كنه...جاشون بهشتته