غضب، وقتی از مسیر اعتدال که نمود آن شجاعت است خارج شود و پا به حد تهور و توحش بگذارد به خشونت عیان تبدیل میشود. بهطور کلی وجود انسانی متشکل از سه نیروی اصلی باطنی است که عبارتند از غضب، شهوت، و وهم که هر یک از این سه قوه، سه حالت افراط، تفریط و اعتدال دارد. افراط در غضب به تهور میانجامد و تفریط در آن به جُبن (ترس) و حد اعتدال آن شجاعت است چنانکه افراط در شهوت به شَرَه (آزمندی) و تفریط در آن به خمود (بیتفاوتی) میانجامد و حد اعتدال آن عفت است. و نیز افراط در قوه وهمیه سفاهت را بهدنبال دارد و تفریط در آن بلاهت را موجب میشود و اعتدال در آن به حکمت میانجامد.
پس خشونت در واقع ریشه در قوای باطنی و غرایز وجودی انسان دارد و از نیرویی سرچشمه میگیرد که نه فقط برای بقا بلکه حتی برای رشد و ارتقا به درجات عالیه انسانی لازم و ضروری است اما چه میشود که افراط بر اعتدال تقدم مییابد و اخلاق به محاق میرود؟ ریشه را باید در عافیتطلبی انسان و میل او به سادهسازی گزارهها دانست. بهطور کلی حرکت در مسیر اعتدال نیازمند جهد و تلاش و خودنگهداری است و از اینرو نمیتواند با لذتطلبی که نیاز اول و آخر زندگی انگاشته میشود سازگاری تام و تمام داشته باشد. از طرف دیگر افراط و تفریط همواره آسانتر و دستیافتنیتر است و آثار و نتایج قابل مشاهدهتری به دنبال دارد. به عنوان نمونه برای اعمال قدرت در عرصه سیاست و اجتماع، خشونت همواره کاراتر از اعتدالگرایی است چنانکه زبونی و ترس هم با وجود انفعالی بودنش نتایج مشهودتری در پی دارد. با خشونت میتوان همه کشورهای جهان را دشمن خود ساخت و با ترس میتوان وامدار و نیازمند همه کشورهای جهان بود و در هر دو صورت با انتخاب آسانتری نسبت به حرکت در مسیر عدل و انصاف مواجهیم. در سیاست خارجی کشور خودمان نیز در دورههای مختلف تاریخی میتوان نمونههایی برای این هر سه مورد یافت و به مقایسه آثار و نتایج آنها با یکدیگر پرداخت.
اما جدا از اینکه همواره میلی درونی به اعمال خشونت در وجود آدمی هست و در مناسبات رفتاری او با دیگران نقش ایفا میکند، مسالهای که جای تأمل دارد تمایل به عیانسازی خشونت و تبدیل آن به ابزاری برای ایجاد رعب و وحشت و سلب امنیت عمومی است یعنی مرتبهای از خشونتطلبی که به ارضای نیاز درونی منحصر نمیشود و به دنبال تئوریزه کردن خشونت و تبدیل آن به آرمان و نماد و پرچم است که در دنیای امروز نمونه آشکار آن را در رفتارهای تروریستی گروهکهای تکفیری بوضوح مشاهده میکنیم. سر بریدنهای وحشیانه، مجازاتهای دلخراش و بهطور کلی شکنجه و اعدام در انظار عمومی یا در خفا ولی برنامهریزی شده برای انتشار در شبکههای تلویزیونی و اینترنتی، اینها دیگر مرتبهای از خشونتطلبی افسارگسیختهاند که در میان حیوانات و در قانون جنگل نیز بیسابقهاند. اما تظاهر به خشونت و تفاخر به آن محدود به اقدامات کثیف و تاریخگذشته گروهکهای تروریستی نمیشود. نوعی توحش مدرن هم وجود دارد که در ظاهر تر و تمیزتر و امروزیتر است اما در باطن بهدلیل ابتنایش بر ریاکاری و تزویر به مراتب پستتر از سر بریدنهای اینچنینی است. نمونه این نوع خشونت مدرن را میتوان در جنایات رژیم صهیونیستی یافت که با اصرار و پافشاری بر حقانیت نداشتهاش و با ادامه جنگ و خونریزی و کشتار در فلسطین و تبدیل آن به مسالهای تکراری و حل شده دقیقاً همان کاری را انجام میدهد که تروریستهای تکفیری در صدد انجام آن هستند با این تفاوت که آنها برای تظاهر به خشونت اقدام به ایجاد رعب و وحشت میکنند و رژیم صهیونیستی با قبحزدایی از قتل و غارت در مسیر گسترش خشونت و تفاخر به آن گام برمیدارد. و پیداست که این دومی تا چه اندازه غیرانسانیتر و ویرانگرتر است، چه اینکه وقتی دیگر دلی به درد نیاید و قساوت قلب جای ترس و وحشت و تأثر را بگیرد دیگر همهچیز علیالاطلاق ممکن خواهد بود و مانعی بر سر راه هیچگونه اعمال قدرت وحشیانهای وجود نخواهد داشت.
میتوان گفت فراتر رفتن از خشونت صرف و متوسل شدن به خشونت عیان و افسارگسیخته در واقع سوءاستفاده از هوش انسانی و استعدادهای ذهنی برای تنزل هرچه بیشتر از مرتبه نازل حیوانیت و امکانپذیرتر ساختن لذت نامحدود در زندگی است به شکلی که دیگر نه فقط اخلاقیات و اصول و قوانین انسانی بلکه محدودیتهای طبیعی هم نتواند مانع دستاندازی هرچه بیشتر آدمی به محیط پیرامون خود باشد. اینجاست که تنازع بقا به مسالهای قدیمی بدل میشود و انگیزه انسانها از قتل و غارت و اعمال خشونت دیگر نه فقط تلاش برای حفظ خویشتن بلکه تلاش برای فرو رفتن هرچه بیشتر در مغاک آمال و آرزوهای دور و دراز خواهد بود و انسان مصداق آشکار دزدی میشود که چون با چراغ آمده طبعاً گزیدهتر و موفقیتآمیزتر خواهد دزدید.
تظاهر به خشونت یا همان عیانسازی رفتارهای سبعانه نوعی مسخ مدرن انسان است منتها نه مسخی که آدمی را به حیوان تبدیل کند بلکه تبدیل و تبدلی هولناک که به موجب آن انسان پا به قلمرو شیاطین میگذارد و از تواناییها و استعدادهای وجودیاش بیشترین بهره را برای بیشترین سقوط به ورطه تاریکی میبرد. اما این ظلمت، دروازه نهمی است که نور انگاشته میشود و وصول به آن پایان انسانیت و آغاز زندگی در کسوت جنود شیاطین است. در فیلم «دروازه نهم» پولانسکی شخصیت اول فیلم یعنی «کورسو» دقیقاً به دلیل هوش و توان ذهنی بالایش است که برای بندگی خالصانه شیطان برگزیده میشود وگرنه دو شخصیت دیگر فیلم یعنی «بالکان» و «لیانا» در جهالت و خشونت و شهوت که از مهمترین خصایص شیطانی است به مراتب بالاتر از او هستند و برای وصول به قلمرو شیطان، لایقتر. اما اگر قرار بود شیطانیت با حیوانیت یکی باشد دیگر وسوسه معنا نداشت و شیطان به نیرویی مجهز نبود که با بهرهگیری از آن بتواند انسان را از صراط مستقیم هدایت منحرف و به بیراهه ضلالت بکشاند. از این رو میتوان خشونتهای عنانگسیختهای را که در دنیای امروز رو به شیوع و گسترش است، عصای دست قدرتهایی دانست که در مسیر پرستش عالمانه شیطان قدم برمیدارند و در این میان جهالتی اگر هست برای سرسپردگان است نه پیشوایان و گردانندگان پشت پردهای که مصداق بارز ائمه کفر هستند و قرآن کریم نیز مبارزه با آنان را توصیه فرموده است: «فقاتلوا ائمة الکفر» (توبه، 12)
جهان امروز دیگر دنیایی نیست که در آن انسان تنها با نفس و شیطانی که به وسوسه درونی میپردازد مواجه باشد. جنود شیطان و سرسپردگان انسانی او در جهان کنونی پیامآور شکلی دیگر از وسوسه و گمراهی هستند که گاه در لباس ایدئولوژی و دین نمود مییابد و گاه در لباس ناسیونالیسم و از این دو بدتر هنگامی است که در کسوت علم و تمدن و پیشرفت رخ مینماید و خود را به تزویری میآراید که باطل را جای حق نشانده و غبار ابهام و تردید در فضای فهم و شناخت و آگاهی میپراکند. به تعبیر دیگر جهان کنونی جهان جولان از همیشه بیشتر شیطان با بهرهگیری از همان نخستین و اصلیترین حربهاش یعنی زینت بخشیدن به گناه و عصیان است و خشونت افسارگسیخته در این بین تنها بهانهای است برای جلب توجه افکار عمومی و منحرف نمودن اذهان مردمان از پیشوایان کفری که سربازان جان برکف شیطان هستند.
آزاد جعفری / جامجم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
حجتالاسلام دکتر حسن رضاییمهر، استاد سطوح عالی حوزه علمیه قم از مهمترین نقش رئیس مکتب جعفری میگوید