مونیکا بایرن: برای آمریکایی‌ها، حافظ می‌خوانم: از پی جانان برو

روایت یک دختر آمریکایی از حیرت سفر به ایران

ارتباط احساسی نویسنده جوان آمریکایی با اشعار حافظ، مواجهه او با مردم ایران بدون در نظر گرفتن جبهه‌گیری‌های سیاسی و خاطرات شیرینش از این سفر ۳۰ روزه‌ مسائلی است که «مونیکا بایرن» در یادداشت پس از بازگشتش منتشر کرده است.
کد خبر: ۷۴۲۴۴۱
روایت یک دختر آمریکایی از حیرت سفر به ایران

جام جم سرا: «مونیکا بایرن» نویسنده آمریکایی است که چندی پیش به ایران آمد تا از نزدیک با ایرانیان آشنا شود و عطش دیرینش برای شناخت این سرزمین کهن فرو بنشاند. مونیکا پس از ترک ایران، یادداشتی را در «لوبلاگ» نوشته که در آن از عشقش به جاذبه‌های دیدنی، مردم و غذاهای ایرانی سخن گفته و آمریکایی‌ها را برای داشتن رویکردی چنین خصمانه شماتت کرده است. ترجمه این مطلب را در زیر می‌خوانید:

نمی‌خواستم قبل از سفر به ایران چیزی درباره‌اش بخوانم. البته در نشریات خبری آمریکایی که اغلب کاریکاتوری ابزورد از این کشور به تصویر می‌کشند هم درباره آن مطلبی نوشته نشده بود. می‌خواستم با قلبی باز پا به ایران بگذارم. اما می‌دانم که قلبی باز با ذهنی ناآگاه فرق می‌کند. تظاهر نمی‌کردم بیش از اطلاعات سطحی درباره رابطه ایرانی‌ها و آمریکایی‌ها می‌دانم. دوست نداشتم روی اشتباهات سرپوش بگذارم، من تنها نویسنده‌ای بودم که سفر کردن برای نوشتنم ضروری است و در آمریکا دوستانی ایرانی دارم که به میهن خود عشق می‌ورزند و این مرا کنجکاو کرد.

او با اشاره به این‌که نسل جدید از جمله من و دوستم که پس از ۱۹۷۹ متولد شدیم، از انقلاب یا تسخیر سفارت آمریکا در ایران خاطره‌ای ندارد، گفته است: سرسپردگی همزمان آمریکا به عربستان سعودی و اسرائیل، عجیب و مزدورانه است. وقتی ایران بودم از راهنمایم دلیل وجود تحریم‌ها را پرسیدم که واقعا نتوانست توضیحی بدهد. درباره این موضوع تحقیق کردم اما خودم هم نتوانستم برای آن توضیحی پیدا کنم. تحریم‌ها واقعا بی‌معنی و دلبخواهی هستند.

این نویسنده آمریکایی همچنین معتقد است: نسل گذشته به آنچه هست، رضایت داده‌اند اما نسل جوان‌تر از چرایی رویداد‌ها می‌پرسند. خب از کجا شروع کنیم؟ منظورم از «ما» دولت نیست، بلکه تک‌تک افراد جامعه است.... ما نسبت به ایرانی‌ها خیلی ناآگاه‌تر و خصمانه‌تریم، تا آن‌ها نسبت به ما. خیلی شرم‌آور است... آمریکایی‌هایی هستند که حتی نمی‌دانند ایران کجای نقشه جهان است؟ بله، من هر روز می‌بینمشان.

مونیکا بایرن - جام جم سرابایرن در بخش دیگری افزوده است: سرزمین من خانه مردمی با‌ نژاد و ریشه ایرانی شده، آن‌ها در آمریکا بزرگ شده‌اند و یا به این کشور مهاجرت کرده‌اند و با افرادی مثل من دوست شدند. این دوستی‌ها الهام‌بخش من برای سفر به ایران بود. وقتی نزدیک شهر تاریخی پاسارگاد آرامگاه ابدی کوروش بزرگ اقامت داشتم، تجربه فوق‌العاده بازی در نقش یک گردشگر آمریکایی را در فیلم مستندی داشتم که نزدیک اقامتگاه من فیلمبرداری می‌شد. دست‌اندرکاران فیلم، مصرعی از حافظ شاعر بزرگ پارسی را به من یاد دادند که می‌گوید: «درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد».

حتی الان که دو هفته‌ای است ایران را ترک کرده‌ام، این شعر در من طنین‌ می‌اندازد. من سیاستمدار نیستم و آشنای قدرتمندی ندارم. به مذاکرات مربوط به برنامه‌های انرژی هسته‌ای ایران هم دسترسی ندارم. اما سفر و دوستی: این‌ها ابزار در دسترس من هستند. این وسیله‌ها در اختیار میلیون‌ها آمریکایی دیگر هم هست، بویژه از یک سال پیش که «حسن روحانی» که در ایران به‌عنوان روحانی میانه‌رو با اهداف اصلاح‌طلبانه شناخته می‌شود، به‌عنوان رییس‌جمهور ایران بر سر کار آمد.

این نویسنده می‌نویسد: منظورم از سفر، پیوستن به یک تور خسته‌کننده بزرگ نیست که اعضایش جز از طریق لنز دوربین‌هایشان با کسی ارتباط برقرار نمی‌کنند. منظورم سفر به معنای حرکتی باتوجه و همه‌جانبه در پی یافتن ارتباطی یک‌به‌یک و سازشی دوطرفه میان «خود» و «دیگری» است؛ دگرگونی دوجانبه‌ای که پس از آن هر دو طرف خود را بیشتر از شروع این رابطه، کامل می‌یابند. دولت‌ها در سطح خودشان فعالیت می‌کنند، چه وین باشد یا جای دیگر. اما اشخاص می‌توانند در سطح فردی در خاک ایران یا آمریکا عمل کنند: دیدن و دیده شدن، شنیدن و شنیده شدن، شناختن و شناخته شدن.

در آخرین شب اقامتم در ایران به مزار حافظ برگشتم. اولین‌بار که به آن‌جا رفتم، روز بود، زمان رفت‌وآمد توریست‌ها. ایرانی‌ها عصر‌ها به حافظیه می‌روند. هوا خنک و هیجان‌انگیز بود. در گوشهٔ شمال‌شرقی محوطه چند گلیم برای خواندن نماز مغرب پهن شده بود. دانشجویان، هنرمندان، استادان دانشگاه، گروه‌های زنان، مردان، والدین با کودکان نوجوان و خردسالشان روی پله‌های آرامگاه ایستاده بودند. زوجی جوان - دختر شالی پوشیده که مطابق با مد، بالای سرش قرار گرفته و پسر که تماما سیاه پوشیده، زنجیری طلا در گردن دارد، به سمت قبر قدم برمی‌دارند و همان‌جا ناآرام می‌ایستند، انگار مطمئن نیستند چگونه باید رفتار کنند. بعضی‌ها انگشت روی قبر می‌گذارند و لب‌هایشان تکان می‌خورد. برخی موبایلشان را چک می‌کنند یا عکس سلفی می‌گیرند.

مردی با کت خاکستری‌رنگ در کنار یکی از ستون‌ها ایستاده و برای هرکس که گوش دهد، حافظ می‌خواند... همچنین مردی که نمازش را خوانده بود آمد تا عکسی دسته‌جمعی روی پله‌های آرامگاه بگیرد. از من پرسیدند اهل کجایم و مثل همه که از شنیدن آمریکایی بودنم خوشحال می‌شوند، خیلی مهربانانه با من برخورد کردند. خیلی کم می‌توانستیم ارتباط برقرار کنیم اما توانستند به من بفهمانند که اهل شهری در نزدیکی استهبان - شهری که انجیر‌هایش معروف است - هستند. مکالمه ما تماشاچی‌هایی پیدا کرد. خیلی زود جمعیتی ۲۰ نفره یا بیشتر جمع شدند. یک نفر پرسید آیا فارسی بلدم؟ خیلی هیجان‌زده شدم چون مصرعی را که در مستند تاکستان یاد گرفته بودم، یادم آمد. شروع به خواندن کردم: «درخت دوستی بنشان»... و تمام جمعیت آن را با من تمام کردند، گویی ترانه‌ای است که مدت‌ها آن را تمرین کرده‌ایم: «که کام دل به بار آرد!»

مرد کت‌ خاکستری که پشت سر ما حافظ می‌خواند، گفت: «بله! بله! متشکرم!» و به سرعت جلو آمد تا بادام و کشمش در دست من بریزد.

نشریات خبری آمریکا اغلب ایران را جایی شبیه به «موردور» تصویر می‌کنند، سرزمین ویران عجیب و ناشناخته‌ای در «میان‌زمین» رمان‌های «تالکین». عامه مردم آمریکا این مسیر را دنبال می‌کنند. حالا که من در ایران بودن را تجربه کرده‌ام، چه جوابی به این دیدگاه خواهم داد؟ اصلا از کجا شروع کنم؟

آنچه من دیدم کشوری گسترده، زیبا و درخشان در تقاطع جاده‌های فرهنگی جهان کهن بود که مردمانی از شمال، جنوب، شرق و غرب همچون امواج ۳۰۰۰ ساله در خاک پارسی‌اش سکنی گزیده‌اند. من عاشق حافظ شدم و احترامی که در ایران به هنرمندان می‌گذارند و تجلیل حافظ نمودی از آن بود. من عاشق غذاهای ایرانی شدم (باقی‌مانده نبات‌های زعفرانی‌ام را مثل شمش‌های طلا جیره‌بندی کرده‌ام). عاشق مناظر ایرانی شدم؛ الموت، ابیانه، پرسپولیس و گرمه. من عاشق مکان‌های معروف ایرانی شدم، زورخانه یزد، خانه‌ای در فرحزاد و آن باغ کاشانی و مردم ایران هم همواره با من مهربان بودند. چگونه مردم ما هنوز با این کشور بیگانه هستند؟ این حرف اصلا معنی ندارد.

شب گذشته را روی پله‌های آرامگاه حافظ به حرف زدن با زنان، مردان، مادران، پدران، نوجوانان، دختران، پسران و کودکانی سپری کردم که همگی مشتاق گفت‌وگو بودند. دختری ترجمه می‌کرد و پدری از این مصاحبه‌ فی‌البداهه فیلم می‌گرفت. پسری ترجمه کرد و معنی اسم تمام اعضای خانواده‌اش را برایم گفت. چند صفحه از دفترچه‌ام را پاره کردم و اطلاعات تماسم را برای پنج، ده یا دوازده نفر نوشتم و در عوض مال آن‌ها را گرفتم. ما در وبلاگ، ایمیل، توییتر، فیسبوک، وایبر، واتس‌اپ و اینستاگرام همدیگر را پیدا خواهیم کرد.

مرد استهبانی با مشتی انجیر برگشت و آن‌ها را روی بادام و کشمش‌های توی دستم ریخت. قلبم لبریز شد... نمی‌خواستم از آن‌جا بروم. تنها در ۳۰ روز، ایران برایم عزیز شده بود.

ان‌شاالله زود برمی‌گردم. تا آن موقع برای هر آمریکایی که توانایی سفر را دارد، مصرع حافظ را می‌خوانم: از پی جانان برو.

*

«مونیکا بایرن» رمان و نمایشنامه‌نویس اهل دورهم نیویورک است. «دختری در جاده» اولین رمان او در ماه می‌۲۰۱۴ از سوی انتشارات «پنگوئن رندم‌هاوس» منتشر شده است.(ایسنا)

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۸
زهرا از همدان
Iran, Islamic Republic of
۱۹:۴۱ - ۱۳۹۳/۰۹/۰۴
۰
۰
هر كی میاد ایران عاشق غذاهای ایرانی می شه. برام جالب بود علاقه ش به اشعار حافظ و ارتباطی كه با مردم ایران برقرار كرده و البته این جمله ش: «ما نسبت به ایرانی‌ها خیلی ناآگاه‌تر و خصمانه‌تریم، تا آن‌ها نسبت به ما. خیلی شرم‌آور است... آمریكایی‌هایی هستند كه حتی نمی‌دانند ایران كجای نقشه جهان است؟».
میلاد
Iran, Islamic Republic of
۱۰:۰۳ - ۱۳۹۳/۰۹/۰۵
۰
۰
مگه كسی میتونه بیاد ایران و ناراضی برگرده؟؟؟
امیر
Iran, Islamic Republic of
۱۰:۴۹ - ۱۳۹۳/۰۹/۰۵
۰
۰
با كشمكش های بیهوده سیاسی مردم سایر كشورها را از خودمان دور كرده ایم وشاید كشورهای در پیت را به ایران كهن ترجیح دهند
م ج
Iran, Islamic Republic of
۱۲:۰۷ - ۱۳۹۳/۰۹/۰۵
۰
۰
ایران سرزمین خوبی است اما حیف كه ؟
عادل
Iran, Islamic Republic of
۱۲:۴۱ - ۱۳۹۳/۰۹/۰۵
۰
۰
ای كاش در این 36 سال گذشته سازمان میراث فرهنگی و گردشگری و در كل دولت نسبت به جذب گردشگر برنامه مناسب داشتند و مردم جهان ایران را می شناختند ، تا اینقدر حسرت به دل نمی ماندیم.
امام فرمودند ما انقلابمان را به جهان صادر می كنیم : فك كنم بهترین راه جذب گردشگر باشد برای صدور انقلاب، كه در این مدت از اون غافل بوده ایم!
ارش
Iran, Islamic Republic of
۱۳:۰۴ - ۱۳۹۳/۰۹/۰۵
۰
۰
این جا ایرانه یه گربه 7000 ساله تا وقتی زندست تا وقتی كه نفت خام داره
س ا م
Iran, Islamic Republic of
۰۷:۵۹ - ۱۳۹۳/۰۹/۰۶
۰
۰
باسلام این خبر شاید جزئی از كل اخباری باشد كه روزانه در دنیا منتشر میشود(البته در رسانه های بیغرض و مردمی) لیكن آنچه كه به ما مربوط میشود 1 - برای شناساندن این همه زیبائی به ملل مختلف دنیا چه كرده ایم ؟(شاید منتظریم خودشان بیایند و كشف كنند) 2- برای جذب گردشگر و در مقابل باشیطنتهای دشمنان خصوصا رسانه های وابسته به جهانخواران . صهیونیستها . ضدانقلاب . بیوطنهای خود فروخته . مرتجعین شرق و غرب و ....... چه كرده ایم ؟ 3 - برای اینكه نشان دهیم تحریمها هیچ تاثیری بر اراده سیاسی ملت نكرده چه كرده ایم؟ 4 - برای معرفی اندیشمندان و فرهیختگان و شعرا و جفرافیای اقلیمی و اقتصادی و تاریخی و فرهنگی این مرز و بوم چه كرده ایم ؟ 5- هرچند كه فرهنگ مهمان نوازی در ملت ما مورد تائید همه ملل دنیاست ولی ما برای آگاهی دادن بیشر به ملتمان در برخورد با جهانگردان كشورهای مختلف چه كردیم ؟ 6- درمعرفی دین و مذهب و منشمان سمینارهای جهانی برگزارنموده ایم اما فكر نمیكنید این مواردمتذكره وبسیاری از مواردی كه جای تحریرشان نیست قصور و كوتاهی بیش از حد شده است ؟ اگر مسئولین ذی ربط بیدار شدند به آنها بگوئید كه تركیه بدون داشتن قطره ای نفت و گاز و پتروشیمی بودجه كلان اقتصادیش را فقط با درآمد از راه توریسم میبندد . شما اگر فیلمهای كره ای و تركی و تا اندازه هندی و چند كشور دیگررا ببینید به راحتی میتوانید تشخیص دهید حوادث خوب و زیبای اینگونه فیلمها در معدود مناظر دلنشینشان اتفاق می افتد و صحنه های دلخراش و زشت و خشن آن یا در محلات ناشناخته و یا در بلاد دیگر اتفاقاتشان را به تصویر میكشند برای نشان دادن معدود اماكنشان از قصرهای تاریخی و هتلهای گرانقیمت و سواحل دریاهای بسته و كوهستانهای درمه فرو رفته شان و خیلی جاهائی كه مردمشان باآنجاها اصلا یا خیلی كم رابطه دارند استفاده میكنند اما ما چه میكنیم ؟ پاسخ با شماست به امید آنروزی باشیم كه با همت عالی و جهادی همه نگوئیم دختر خانمی بلكه بگوئیم همه ملل جهان پس اززیارت كشور ایران از زیبائی در همه جوانب عاشقانه شگفت زده شده اند وكتابها و یادداشتهای آنان ازصفحات كتب درسیشان فزونی گرفته است . انشا الله

نیازمندی ها