این زن وقتی روبهروی قاضی عموزادی رئیس شعبه 268 دادگاه خانواده تهران در میدان ونک مینشیند درخصوص علت درخواست طلاقش میگوید: آقای قاضی من و کریم 40 سال است که داریم با هم زندگی میکنیم، ما با همه سختیها و مشکلات هم کنار آمدیم و در کنار هم ماندیم. اما حالا در این دوران پیری و تنهایی کریم با من لجبازی میکند و حاضر شده تا به دادگاه خانواده بیاییم و از هم جدا شویم ولی تن به خواسته من ندهد.
قاضی میپرسد: مگر خواسته تو چیست؟
محبوبه پاسخ میدهد: خیلی وقت است که فرزندانمان برای زندگی به خارج از کشور رفتهاند و آنجا زندگی میکنند. آنها در آلمان زندگی خیلی خوبی دارند و وضع مالیشان هم خوب است. در عوض من و کریم در ایران تنها ماندهایم و از صبح تا شب در خانهایم. به او میگویم که خانهمان را بفروشیم و پیش دخترها و پسرهایمان برویم و در کنار آنها زندگی کنیم. ما دیگر در ایران کسی را نداریم. از طرفی دوری از فرزندان و نوههایم مرا خیلی ناراحت و افسرده کرده و مجبورم برای دیدن آنها هر روز به کافینت بروم و با آنها صحبت کنم یا عکسشان را برایم بفرستند و ببینم. نتوانستم به دنیا آمدن نوههایم را ببینم و در کنار بچههایم باشم. برای همین دیگر از این وضع خسته شده و دوست دارم در کنار آنها زندگی کنم. ما میتوانیم به خارج از کشور برویم و در کنار فرزندانمان زندگی خوب و راحتی داشته باشیم. ولی کریم از وقتی این پیشنهاد را شنیده با من لجبازی میکند و میگوید تحت هیچ شرایطی حاضر نیست به خارج از کشور برود و در آنجا زندگی کند. حتی با وساطت فرزندانمان هم راضی به این کار نمیشود و میگوید میخواهد در ایران بماند. من برای کریم از خیلی چیزها گذشتم و با تمام مشکلاتش ساختم. حالا نوبت اوست که برای من فداکاری کند. اما دعوا و درگیری ما سر این موضوع آنقدر زیاد شده که ما را راهی دادگاه خانواده کرده است. من حاضرم از شوهرم جدا شوم ولی در کنار فرزندانم باشم.
در این لحظه کریم به قاضی میگوید: آقای قاضی من دوست ندارم در خارج از کشور زندگی کنم. من نه زبان آنها را بلدم و نه فرهنگشان را میدانم. دوست دارم در کشور و وطن خودم بمانم، این خواسته زیادی نیست. به محبوبه هم میگویم که اگر میخواهد فرزندانش را ببیند هرازگاهی به آنجا برود و مدتی پیش آنها بماند. ولی او قبول نمیکند و مرتب میگوید که باید کل زندگیمان را بفروشیم و به خارج از کشور برویم و در آنجا زندگی کنیم. آقای قاضی من دوست ندارم آخر عمری در کشور غریب زندگی کنم و در آنجا بمیرم. دوست دارم در خاک وطن خودم بمانم و همین جا بمیرم. خانه و زندگی من اینجاست، دوستان و آشنایانم اینجا هستند من در آنجا کسی را نمیشناسم و از تنهایی دق میکنم. اما محبوبه پایش را در یک کفش کرده و میخواهد در آنجا زندگی کند. برای همین حالا که او آنقدر اصرار دارد برود و در کنار بچههایش بماند، من با طلاق هیچ مخالفتی ندارم و او را طلاق میدهم تا در کنار بچه و نوه هایش بماند. اما من به آنجا نمیروم و میخواهم در ایران بمانم.
وقتی صحبتهای این زوج به پایان میرسد قاضی برای منصرف کردن آنها از طلاق تلاش میکند، ولی هیچکدام حاضر نمیشوند از خواسته خود صرفنظر کنند و در نهایت حکم طلاق توافقی صادر میشود.
سیما فراهانی
نگاه کارشناس
عدم درک صحیح
دکتر حسن عشایری/ روانشناس: به نظر من آنچه که در اینگونه پروندههای دادگاه خانواده دخیل است و زوجهای جوان و میانسال را به دادگاه خانواده میکشاند نبود بینش در زوجهاست.
معمولا زن و شوهر به آن بینش عمیق نسبت به یکدیگر نرسیدهاند و با یک تلنگر از کوره در میروند. تا جایی که چشم روی سالها زندگی مشترک میبندند و راهی دادگاه خانواده میشوند. آنها باید بدانند که زن و شوهر نباید در همه موضوعات با هم تفاهم داشته باشند. معمولا زن و شوهر به خیلی از موضوعات و اتفاقات بهطور متفاوت نگاه میکنند و با هم اختلاف دارند ولی آنها به یک چیز عشق میورزند و یک هدف مشترک به اسم زندگی مشترک دارند. اگر زوجین این درک و بینش را نسبت به زندگی مشترکشان داشته باشند کمتر دچار اختلاف میشوند.
در این پرونده نیز این زوج میانسال به درک عمیق بین خودشان نرسیده بودند. آنها با مشکلاتی در زندگی مشترک چند ساله خود روبهرو بودهاند که با کوچکترین اختلاف نظر این مشکلات سر باز کرده و به جدایی آنها منجر شده است.
به نظر میرسد که این لج و لجبازیها ریشه در اختلافات چند ساله و حل نشده دارد. دلیل اصلی طلاقهایی که با علتهای ناچیز و بیاهمیت رخ میدهد و درواقع لج و لجبازی زوجین آنها را به دادگاه خانواده میکشاند این است که این زوج به جای حل مشکل خود، تصمیم میگیرند از هم جدا شوند تا در آینده بدون سدی در برابر خواستههای خود زندگی کنند.
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد