فاطمه سادات رسولی، بانوی 60 ساله ساکن استان یزد که در روزگار جوانی رخت عزای همسر به تن کرد، هنوز به تنهایی زندگی را مدیریت میکند و به قول خودش از تپیدن قلبش برای گره گشایی از کار نیازمندان، نیرویی مضاعف برای پیمودن مسیر پر فراز و نشیب زندگی میگیرد.
سیاهی زود هنگام
دوران کودکیام در یکی از محلههای تهران سپری شد. آن زمان که 7 خواهر و برادر قد و نیم قد بودیم، وقتی میخواستیم جایی برویم همه به صف سوار اتوبوس میشدیم پدر شروع به شمردن ما میکرد تا نکند یکی از ما جامانده باشد، اما آن حادثه تصادف خاطرات نقش بسته در ذهنم را با خود برد.
فاطمه سادات رسولی، به یادآوری آن روزها ادامه داد: 17 سال داشتم که ازدواج کردم و همراه همسرم که 3 سال از من بزرگتر بود به شهرکرد رفتیم و زندگی مشترک، ساده و کارمندی مان را آغاز کردیم. من کارمند دادگستری و همسرم کارمند جهاد کشاورزی بود، اما از آنجا که بچه دار نمیشدیم فرزند برادر همسرم را به خانه خود آورده بودیم تا از او که پدر و مادرش از هم جدا شده بودند، مراقبت کنیم.
زندگی خوبی داشتیم و با وجود گذشت 6 سال از زندگی مشترک، اجازه ندادیم موضوع بچه دار نشدن خللی در روابط ما ایجاد کند تا اینکه در کمال ناباوری خبر شهادت دو برادرم به ما رسید. به یزد رفتیم تا در مراسم حضور داشته و تسلی بخش دل پدر و مادرم باشیم. زمانی که میخواستیم به شهر کرد برگردیم فرزندان برادر شهیدم با ما همراه شدند تا برای مدتی با ما زندگی کنند، اما آن اتفاق تلخ همه چیز را خراب کرد.
در مسیر بازگشت و در اثر تصادف همسر 27 ساله و یکی از برادرزاده هایم دچار ضربه مغزی شده و در دم فوت شدند. در این بین من هم به دلیل ضربه سختی که به سرم وارد شده بود 48 ساعت بیهوش بودم، وقتی به هوش آمدم خود را زنی دیدم که در اوج جوانی و در ابتدای زندگی مشترک، مرگ شریک زندگیاش را تجربه میکرد و باید به تنهایی کودکانی که نگهداری شان را تقبل کرده بودیم زیر پرو بال میگرفتم.
مادر 5 کودک تنها
از اینکه حرفهای نامربوط پشت سرش باشد بیزار بود، اما هیچ گاه نمیخواست ازدواج مجدد داشته باشد. با خود عهد بست برای ساختن یک زندگی بیحاشیه همه توانش را به کار گیرد و به قول خودش اول مرد باشد سپس یک زن.
میگوید: «از همان ابتدا شمه اقتصادی خوبی داشتم و با وجود حقوق کارمندی اتفاقهای مالی خوبی را رقم زدم. به اصرار خانوادهام به یزد آمدم تا با حضور خانوادهام در شهر یزد، تنها نباشم. از طریق یکی از برادرهایم با دو کودکی که در سازمان بهزیستی نگهداری میشدند، آشنا شدم، آنها را برای نگهداری نزد خود آوردم و به این ترتیب پس از مرگ همسرم نگهداری از 5 کودک را بر عهده گرفتم حالا که آن روزها را مرور میکنم خوشحالم که در پرورش آنها کوتاهی نکردهام و با موفقیتهایی که به دست آوردهاند، احساس مادری تأثیرگذار را در وجودم زنده کردهاند.
فاطمه سادات خود مادر نشد، اما کودکانی را سر سفرهاش نشاند که حالا به عرصه رسیده و باعث سربلندی او شدهاند. آنها را مانند فرزندان خود میداند و از هیچ تلاشی برای موفقیت شان دریغ نکرده است.
تصمیم سپید
وقتی همسرش با آن همه ویژگیهای اخلاقی مثبت، در کمال ناباوری به ایستگاه پایانی زندگی رسید با خود گفت تقدیر نشان داد تکاپو برای مال دنیا هیچ ارزشی ندارد و مال اندوزی کار بیهودهای است. نیکو است ببخشم تا از شادی دیگران شاد شوم و تا زمانی که فرصت زیستن دارم خاطرهای جز چهرههای خندان از سر رضایت و شادمانی در ذهنم حک نشود.
«برای اینکه تا زمان زنده بودنم وجدانی آرام و خاطری آسوده داشته باشم شروع به وقف اموالم کردم. نمیگویم این روحیه را از روزهای کودکی دارم، اما شاید پدربزرگم به عنوان یک واقف بزرگ در ایجاد این روحیه بیتأثیر نبوده باشد.
از میراث پدری و آنچه از همسرم به من رسیده بود، برای وقف و انجام کارهای نیک استفاده کردم. علاوه بر این در وصیتنامهام نوشتهام پس از مرگم هر بخش از داراییام صرف امور خیریه خاصی شود ضمن اینکه خانهام را وقف امور عام المنفعه کردهام، اما در حال حاضر سه واحد از خانهای که در آن زندگی میکنم، متعلق به افرادی است که درآمد شان کفاف تأمین هزینههای زندگی را نمیدهد با این حال مبلغ اندکی را به عنوان اجاره بها از آنها میگیرم، اما خودشان نمیدانند این مبلغ را برای آنها پسانداز میکنم و قرار است زمان تخلیه خانه به آنها بازگردانم.»
میگوید: «این کار را انجام میدهم تا آنها دست از تلاش بر ندارند و گمان نکنند میتوانند بدون تلاش و همکاری زندگی کنند. یکی از مغازه هایم را نیز اجاره دادهام و اجاره بهای آن صرف امور خیریه میشود. علاوه بر این هر کار خیری که از دستم بر بیاید انجام میدهم و در تهیه جهیزیه و سیسمونی نوزادان هم مشارکت میکنم زیرا دوست ندارم فرصتی که برای زندگی کردن هدیه گرفتهام را به بطالت بگذرانم.»ف
اطمه سادات یکی از مغازه هایش را به مزون عروس، تزئین سفره عقد و مواردی از این قبیل اختصاص داده است و از این کار به عنوان یک عشق یاد میکند. علاوه بر این هنر دیگری که این بانوی خیرخواه به انجام آن عشق میورزد هنر آشپزی است.
او که بسیار پر انرژی و فعال است بهترین خصوصیت خود را دل رحمی و اراده قوی میداند. تا کاری را به نتیجه نرساند، از پا نمینشیند و در کمال صداقت بدترین خصوصیت رفتاری خود را زود از کوره در رفتن در مقابل حرف زور میداند. میگوید: اگر در صورت عصبانیت حرف دلم را بزنم، چند دقیقه بعد دلخوریها را فراموش میکنم، اما اگر سکوت کنم حرفهای نگفته مانند خورهای به جانم میافتند و امکان دارد اطرافیانم را هم ناراحت کنم و از آنجا که میدانم این خصوصیت ناپسندی است امیدوارم بتوانم برآن مسلط شوم. (سهیلا نوری/روزنامه ایران)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
گفت وگوی اختصاصی تپش با سرپرست دادسرای اطفال و نوجوانان تهران:
بهروز عطایی در گفت و گو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با حجتالاسلام محمدزمان بزاز از پیشکسوتان دفاع مقدس در استان خوزستان