امین فقیری هنگام مصاحبه خوشبرخورد است و لهجه شیرین شیرازیاش به عبارتهایی که در کتابهای او درباره شیراز نوشته، جانی نو میبخشد. تازگیها مجموعه داستان «من و محمد فری» از سوی نشر ققنوس (هیلا) از فقیری منتشر شده است. چاپ این کتاب موجب شد درباره فضای داستانهایش با او به گفتوگو بنشینم و از او بپرسم چرا خودش را به قهرمان یکی از داستانهایش تبدیل کرده و گاهی به روزگار دشوار نویسندگان کنایه میزند.
شما در داستانهای آخرین کتابتان با نام من و محمد فری بسیار زیاد به کتاب و کتابخوانی اشاره کردهاید. در واقع سوژه اصلی خود شما و کتاب هستید.
یک نویسنده وقتی داستان مینویسد، کنجکاوانه به جامعه اطرافش نگاه میکند ،بعد موضوعاتی را انتخاب میکند و در اثر خود به آنها شاخ و برگ میدهد. من خودخواسته و آگاهانه در داستانهای این مجموعه سراغ کتاب و کتابخوانی رفتهام. وقتی شخصیتهای داستان من فرهیخته هستند، پس ناچار باید از کتاب هم سخن بگویم تا نوشتهام باورپذیر شود. اشاره به کتاب، به فراخور شرایط شخصیتهایی است که طی یک داستان شکل میگیرند.
نگران نبودید بعدها دیگران به شما اشکال بگیرند که داستان را دستمایه تبلیغ تقریبا مستقیم برای کتابخوانی کردهاید؟
به این کار اشکالی وارد نیست، بلکه یک حُسن برای داستان به حساب میآید. همه مکافات مملکت ما این است که مردم کم کتاب میخوانند. من در داستان «هیچکس آوازش را نشنید» اسم کتابهایی را که خود خواندهام و از آنها خوشم آمده است، به نحوی بیان کردهام. البته دقت کردهام از کتابهایی که تأثیری بر احوال من نگذاشتهاند، سخنی نگویم.
توصیف کتابهای دیگر در داستانهای مختلف یک مجموعه، در ادبیات خارج از ایران نیز رواج دارد؟ این کار ایده خودتان بود یا از جایی الهام گرفتید؟
در آثاری که من مطالعه کردهام تاکنون به معرفی کتاب آن هم به این سبک در داستان برنخوردهام. این کار برای بیان داستانم ضروری بود. شاید شما آن را یک سبک یا طریقه نو بدانید. من هم تائید میکنم که این کار را از هیچ جا تقلید نکردهام. من متناسب با ایدهای که در ذهن داشتم و فضایی که در جامعهام حاکم بود، دست به این کار زدم.
در داستان «بیمارستانهای من» شما از ماجرای واقعی خودتان در بیمارستان و عکسالعمل مردم نسبت به نویسنده شهرشان سخن گفتهاید و این حرکت عجیبی است.
نویسنده سراغ مطالبی میرود که روی او اثر گذاشتهاند. ماجرای بیمارستانها نیز آنقدر برایم تأثیرگذار بود که تصمیم گرفتم آن را بنویسم. این در اصل یک مستند داستانی است که شرایط خاصی از زندگی من را گزارش میدهد. من در داستان بیمارستانهای من تصمیم گرفتم سه هدف گزارش، داستان و مستند را با یکدیگر تلفیق کنم. حاصل تلاشم، این ترکیب داستانی است که در کتابم گنجاندهام.
چرا تصمیم نگرفتید آن را به شکل خاطرهنویسی مطرح کنید و به جای آن سراغ داستاننویسی با پیچیدگیهای خاص خودش رفتید؟
طرز بیان این اتفاقها میتوانست در قالب خاطره یا اتوبیوگرافی مطرح شود. البته من نیز ابتدا آن را در خاطرات خودم نوشتم. ولی وقتی دیدم حالت داستانی آن بر خاطرهگوییاش غلبه دارد، با کمی شاخ و برگ دادن، صورت داستانیاش را نوشتم. بیشتر بخشهای داستان بیمارستانهای من عین واقعیت است و خودم آنها را تجربه کردهام.
احتمال نقدهای ادیبان و منتقدان مانع نشد از انتشار داستان بیمارستانهای من صرفنظر کنید؟
اگر کسی بخواهد به خاطر محتوای این داستان یا موضوعات مطرحشده در آن از من نقد یا شکایت کند، در دادگاهی منصفانه از خود دفاع میکنم. ضمن این که، من برای منتقدان نمینویسم. البته منتقدان حق دارند نظر خودشان را مطرح کنند. من نیز اگر از نقد یک منتقد خوشم بیاید، به آن توجه میکنم و در غیر این صورت، آن را از ذهنم دور میریزم. البته این روزها با کمتر منتقد جدی مواجه هستم؛ زیرا آنها معمولا به جای نقد اثر، به معرفی کتاب میپردازند. گویا این روزها کسی به خود جرأت نمیدهد نقد جدی بر آثار داستانی داشته باشد.
فضای داستانهای من و محمد فری در شیراز میگذرد. ولی امروز یا داستانها در فضایی برگرفته از پایتخت رخ میدهند یا معمولا شهر خاصی از کشور را در ذهن تداعی نمیکنند. چرا شما همچنان در فضای شیراز مینویسید؟
من شیرازی هستم و شیراز را دوست دارم. نوشتن از شیراز برای خودم و دیگر شیرازیها نیز جذابیت دارد. خوشحالم که اسم شیراز بین مردم بد جا نیفتاده است. شیرازیها صفاتی دارند که با آن میتوانند مردم مختلف را جذب خود کنند.
ولی از لهجه شیرازی یا کلمات و اصطلاحات شیرازی کمترین استفاده را بردهاید.
من ترجیح میدهم کتابم همهخوان باشد و هر کس در هر کجای کشورم، براحتی بتواند با داستانهایم ارتباط برقرار کند. به همین دلیل بود که از لهجه استفاده نکردم. البته الان در حال نوشتن رمانی هستم که در آن لهجه شیرازی را به شکل چشمگیری وارد کردهام. تا جایی که گاهی اوقات صورت آوانویسیشده لغت را با حروف لاتین در متن آوردهام. این کار موجب میشود واژههای جدیدی وارد ادبیات شده و زبان گسترده شود. به نظرم اشکالی بر نشان دادن لهجه در متن داستان وارد نیست. اشکال زمانی ایجاد میشود که نویسنده کلمات خاص محلی را بیان کند و هیچ توضیحی ارائه ندهد. زیرا خواهناخواه موجب سرگردانی مخاطب و قطع ارتباط او با اثر میشود.
حورا نژادصداقت / جامجم
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد