روایت زندگی: فرشته‌های مسافر

جام جم سرا- دو فرشته از این شهر به آن شهر مسافرت می‌کردند تا وظایفشان را در مناطق مختلف انجام دهند. آن دو هر شب در یک منطقه اتراق می‌کردند. یک شب فرشته‌ها به منزل زن و مرد ثروتمندی رسیدند و از آنها خواهش کردند اتاقی برای همان شب به آنها بدهند.
کد خبر: ۷۹۷۱۵۴
روایت زندگی: فرشته‌های مسافر

زوج ثروتمند با اکراه پذیرفتند دو فرشته آن شب را در زیرزمین سرد و نمورشان سپری کنند و صبح اول وقت هم از آنجا بروند.

وقتی فرشته‌ها بستر خوابشان را روی زمین پهن می‌کردند، فرشته بزرگ‌تر شکافی را در دیوار دید. او به سمت دیوار رفت و آن شکاف را پرکرد. فرشته جوان‌تر از این کار او تعجب کرد و با لحنی گله‌آمیز گفت: مگر نمی‌بینی این زن و شوهر پولدار چه رفتاری با ما کردند؟ پس چرا چنین لطفی در حق‌شان می‌کنی‌؟

فرشته مسن‌تر پاسخ داد: در پس هر مساله‌ای، حکمتی نهفته است!

آن شب گذشت و صبح روز بعد، دو فرشته آنجا را ترک کردند. چند شب بعد، آنها به خانه زن و مردی فقیر، اما در عوض مهمان‌نواز رسیدند و از آنها خواهش کردند شب را به آنها پناه دهند. زوج مهربان با کمال میل پذیرفتند و اتاق خواب گرم خود را به فرشته‌ها تقدیم کردند و در عوض خودشان در زیرزمین خوابیدند. صبحدم، گاو آن خانواده که ممر درآمدشان بود، مرد. زن و مرد بسیار ناراحت بودند. با این حال از دو فرشته بخوبی پذیرایی کردند تا این که فرشته‌ها، خانه فقیرانه اما پرمهر آن زوج را ترک گفتند.

‌فرشته جوان‌تر از اتفاقات آن چند روز متعجب و ناراحت بود. او تا بخشی از مسیر، هیچ حرفی به دوست خود نزد، تا این که برای لحظه‌ای استراحت به جایی رسیدند و آن وقت بود که زبان به گله گشود و گفت: من می‌دانم تو فرشته‌ای بسیار توانا هستی که اگر بخواهی، قدرت انجام خیلی کارها را داری. اما دلیل اتفاقات این چند روز را متوجه نمی‌شوم. شبی به خانه آن زوج ثروتمند خودخواه می‌رسیم که از سر اکراه در پست‌ترین جای خانه‌شان به ما پناه می‌دهند؛ آن وقت تو می‌روی و شکاف دیوارشان را تعمیر می‌کنی تا دستمزد خودخواهی و بی‌ادبی‌شان را داده باشی. دیشب هم به خانه این زوج بی پول اما مهربان و بزرگوار می‌رسیم و چیزی جز محبت از آنها نمی‌بینیم، بعد تو اجازه می‌دهی گاوشان که برایشان درآمدزایی می‌کند بمیرد و آنها را با خاطره‌ای تلخ ترک می‌کنی. ممکن است دلیل این اتفاقات را برایم توضیح دهی‌؟

فرشته بزرگ‌تر صبورانه به غرغرهای دوستش گوش داد و گفت: در پس هر مساله‌ای، حکمتی نهفته است‌! آن شب که ما به خانه آن زوج ثروتمند رفتیم، من متوجه شدم در شکاف دیوارشان، گنجی نهفته شده و چون این زن و مرد لیاقت داشتن آن را نداشتند، دیوار را تعمیر کردم تا گنج به دست آنها نیفتد و اما ماجرای دیشب با آن زن و شوهر فقیر و مهربان و مردن گاو در صبحگاه. عمر زن به سر رسیده بود و فرشته مرگ به خانه آنها آمده بود که من او را دیدم و از وی خواهش کردم به زن مهلتی دوباره بدهد و در عوض سراغ گاو خانه برود. حال تو بگو، آیا من جزا و پاداش نامناسبی برای دو خانواده فرستادم‌؟

فرشته جوان پاسخی برای گفتن نداشت.

اکنون چه اتفاقاتی در زندگی شما در جریان است و چه شرایطی به‌وجود آمده که از آن ناراضی هستید و دلیل موجهی برای آن نمی‌یابید‌؟ افرادی که ایمان دارند، سختی‌ها را تحمل می‌کنند و حکمت الهی را با آغوش باز می‌پذیرند، حتی اگر در دوره‌هایی از زندگی بسیار سخت شود. آنها می‌دانند که اساس نظامی که خداوند برای بنده‌هایش گذاشته، عدالت و لطف است؛ اما در این نظام، پیچیدگی‌هایی نهفته که ما انسان‌ها از درک آن عاجزیم و باید به داشته‌های خود شاکر باشیم، زیرا پروردگار مهربان‌مان همواره بهترین‌ها را برایمان خواسته و می‌خواهد. هرگز راجع به سختی‌ها و دشواری‌های زندگی قضاوت نکنید و همواره به خاطر داشته باشید که در پس هر مساله‌ای، حکمتی نهفته است!

‌مترجم: لیلا رعیت

منبع: inspirationalstories‌

چاردیواری (ضمیمه دوشنبه روزنامه جام جم)

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها