اما دائما، حتی از دوران یونان باستان، عدهای در حقانیت دیانت شک داشتهاند. البته توده مردم، تابع هر دینی که بودهاند، در حقانیت آن هیچ تردیدی نداشتهاند. یعنی یک مسیحی شکی به دل راه نمیدهد که آیا مسیحیت بحق است یا خیر، همانطور که یک یهودی یا یک مسلمان یا کسانی که پیرو مذاهب مختلف هستند، هیچگاه چنین تردیدهایی را به دل راه نمیدهند. یقین مردم و تسلیم بیقید و شرط مردم در طول تاریخ باعث شد، 2 گروه از دین استفاده ابزاری کنند؛ یکی حاکمان جور (که کاری به حقانیت دین نداشتند و حتی اگر هم به دین اعتقاد داشتند، پایبندی خاصی به آن نداشتند) و دیگری آن دسته از متولیان دین که طالبجاه و مقام بودند. گروه دوم نیز به حقانیت دینها کاری نداشتند. زیرا رجوع مردم به آنها و دریافت پول از ایشان، برایشان کافی بود.
تا این که در دورهای، پیامبری میآید و به مردم اعلام میکند که: پس از من دیگر هیچ پیامبری نخواهد آمد.
این مساله شاید از بعضی جهات، چندان خوشحالکننده نباشد؛ زیرا انسانها همواره مایلند راهنمایی داشته باشند، خصوصا در مسائل معنوی. هر یک از ما کسی را دارد که به جای او فکر و مسیر را برایش مشخص کند. این نشاندهنده تابع بودن مردم است. همین امر، بیانگر نیاز و میل مردم به وجود پیامبران است.
راز ختم نبوت
به نظر من در ختم نبوت یک راز نهفته است و آن این که: انسان میتواند خود را اداره کند. یعنی انسان میتواند از دوره گلهای که نیازمند چوپان است، بیرون بیاید و به مرحلهای برسد که خود و جامعهاش را اداره کند. ظهور حضرت رسول(ص)، آغاز دورانی است که انسان به این مرحله متفاوت وارد میشود. این جریان روز به روز پیشرفت و تکامل یافت.
دینی که حضرت محمد(ص)، پیامآور آن است، به انسان اعتبار زیادی میدهد، در حالی که در دیگر ادیان، انسان را سرکوب میکنند و حتی در برخی ادیان، انسان را از همان زمان تولد گناهکار میپندارند و تطهیر را لازمه پاک شدن او میدانند. این نوعی تحقیر برای آدمی به حساب میآید. البته با رد چنین اندیشههایی از سوی اسلام، درمییابیم که شاید این نگاه به مرور و در طول زمان از سوی متولیان دینی ایجاد شده باشد.
ختم دین، آغاز مسئولیت بزرگ انسان است، زیرا دیگر انسان برای سرپرستی خود به پیغمبر نیاز ندارد. پس از نبی اکرم(ص)، ایمان عقلانی میشود. یعنی باید ادیان را در مقابل انسانهای بالغ قرار دهند و بگویند: تو با شعور خود انتخاب کن که چه چیز لایق پذیرش و تبعیت است.
چنین اندیشهای صرفا در اسلام وجود دارد. حتی در مسیحیت، انسان به محض خروج از چارچوب ایمان، نجس و ناپاک به حساب میآید. چنین اندیشهای فرصتی برای انتخاب به انسان نمیدهد. ولی اسلام معتقد است که هر فردی خود باید دین خویش، را انتخاب کند. انتخاب دینداری بر اساس تقلید نیست.
شک و تفکر راه عبور به دینداری
غربیها معتقدند که دکارت برای اعتبار انسان فرصت دوبارهای ایجاد کرد، زیرا معتقد بود ما باید همه چیز را از ذهنمان دور کنیم و آنچه را که میخواهیم، از نو، در آن جای دهیم. این یکی از درستترین نظریههای دکارت است.
جالب است که بدانید، تقریبا تمام نظریههای دکارت در حوزه فلسفه، طب و ستارهشناسی حدود 20 سال پس از او نقض شد. اگر او به جای 54 سال، حدود 90 سال زندگی میکرد، خود شاهد باقینماندن بافتههایش میشد. اما نظر مذکور، یکی از درستترین سخنان دکارت است که اتفاقا، این اندیشه از الفبای اسلام به حساب میآید. غربیها این نظر را پذیرفتند و بر اساس آن حرکت کردند ولی ما، ابتدا این اندیشه را پذیرفتیم و اندکی نیز با آن حرکت کردیم، ولی در میان راه، حوصله نکردیم و کار را رها کردیم.
در میان علمای عقاید، مانند اهل کلام، در قرن سوم این نظریه پیدا شد که اولین واجب بر انسان «شک» است. تا پیش از آن همواره صحبت بر سر این بود که اولین واجب بر انسان بالغ باورها و اعمالی شبیه شکر خدا، اطاعت خدا و... است. ولی این گروه معتقد بودند اولین واجب بر انسان «شک» است. چرا؟ زیرا تا انسان شک نکند، امکان فکر کردن برایش فراهم نمیشود.
هر انسانی تا دوران بلوغ، ذهنش با ذهنیات پدر و مادرش ساخته و پرورده میشود. اسلام از هر انسان بالغی دعوت کرده، تا یک بار محتویات ذهنش را زیر ذرهبین قرار دهد و تمام افکار را بر مبنای هماهنگی با عقل، رد یا تائید کند. اسلام به فکر و انتخاب و فهم انسان اصالت میدهد. خلاصه، خاتمیت دوران جدیدی است برای انسان.
دکتر سیدیحیی یثربی / استاد فلسفه و عضو هیات علمی دانشگاه
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد