در گفتگو با آقای شریفیان استاد حوزه که به بحث های تاریخی و تفسیری قرآن علاقه و تسلط خوبی دارند، سعی کرده ایم، به تحلیلی مناسب از حیات پیامبر و حضرت علی با محوریت جناب سلمان فارسی، دست یابیم.
در اکثر منابعی که در مورد حضرت سلمان آمده است، بیشتر به روحیه جستجو گری آن جناب پرداخته شده است. این که سلمان فارسی سال ها به دنبال حقیقت بوده است و در این راه سفرهای زیادی کرده است و شاید این کار 200 یا 300 سال طول کشیده است.
ولی دو مطلب خیلی روشن نیست. یکی این که ایشان در زمان پیامبر چه نقشی داشته است؟ و اکثر روایت ها و حکایت ها به نقش ایشان در جنگ خندق محدود شده است.
مطلب دیگر این است که ایشان در زمان حضرت علی علیه السلام و در دفاع از ولایت ایشان چه نقشی داشته اند؟
البته مطلب جالبی که در تاریخ آمده است، این است که ایشان در مدائن با استفاده از قدرت فرمانروایی که داشته اند، در شیعه کردن مردم ایران و انتقال معارف اهل بیت علیهم السلام به مردم نقش داشته اند.
و البته از این ها هم ظاهرا تاریخ دقیقی در دست نیست. می خواهم که در این موارد شما تحلیلی از تاریخ به ما بدهید که فهم زندگی حضرت سلمان در زمان مسلمانی ایشان برای ما روشن تر شود.
عرض کنم در باب شخصیت سلمان از جهات مختلفی می شود این شخصیت را بررسی کرد. مثلا کتاب بحارالانوار (از کتب بزرگ حدیثی شیعیان نوشته مرحوم علامه مجلسی) یک باب در باب شخصیت سلمان دارد. یا مطالبی که رجالیین در باب شخصیت سلمان جمع کرده اند. یکسری کتب را هم متاخرین نوشته اند. البته خیلی دسته بندی فنی محتوایی نشده است. بیشتر همین دسته بندی ها به همین شکلی است که شما گفتید.
به نظرم چند نکته در باب شخصیت سلمان جای توجه دارد و جای پرداختن جدی هم دارد.
این هم تعارف نیست و واقعا سلمان محمدی شخصیتی است که جا دارد این حرف ها در موردش زده شود.
من چند روایت انتخاب کرده ام که این روایات معنای ویژه ای دارد و جای فکر کردن زیاد دارد.
یک روایت در کتاب احتجاج مرحوم طبرسی به شکل های مختلفی نقل شده است. یک عده از شیعیان خدمت امام رضا آمدند. خواستند اذن بگیرند و بر آن حضرت وارد شوند. به دربان حضرت گفتند که به امام پیغام بدهید که ما از شیعیان حضرت هستیم. (این دربان داشتن امام هم یا به خاطر جایگاه ویژه ایشان بوده است یا به خاطر مسائل امنیتی) پیغام می دهند که ما از شیعیان حضرت امیرالمومنین هستیم. حضرت چند مدتی آن ها را راه ندادند. دوباره پیغام می دهند که ما از موالیان حضرت هستیم یا از محبین شما هستیم و پیغام را عوض می کنند. در این هنگام حضرت آن ها را می پذیرند. وقتی که بر حضرت وارد می شوند، امام رضا می فرمایند: وای بر شما! (این تعبیر تندی نیست خیلی از جاها اهل بیت این تعبیر را به کار برده اند. منظور این است که از شما انتظار دقیق تر حرف زدن بود) می دانید که شیعیان امیرالمومنین چه کسانی هستند؟ (و شما چه ادعای بزرگی می کنید؟) الحسن و الحسین و سلمان و مقداد و ابوذر و عمار و محمد بن ابی بکر هستند.
اول امام حسن و امام حسین را نام می برند. این ترتیب اسامی خودش نکته دارد. حضرت در ادامه میفرمایند این ها کسانی هستند که در هیچ امری از اوامر امیرالمومنین تخلف نداشته است. این روایت چند نکته دارد. یکی این که شیعه امیرالمومنین خیلی تعبیر بلندی است. (البته تشیع یک جاهایی برای عموم شیعیان هم استفاده شده است.) ولی این تعبیر نشان می دهد که مراقب باشید، شیعه بودن خیلی ادعای بزرگی است.
نکته بعدی این است که سلمان را عطف بر امام حسن و امام حسین علیه السلام کرده است. این خیلی نکته عجیبی است.
نکته سوم این که در هیچ امری از اوامر امیرالمومنین تخلف نداشتند. در این روایت اولین کسی که بعد از امام حسن و امام حسین علیه السلام، که گفته شده است، جناب سلمان است. و همان طور که در بعضی از روایات ما آمده است که از بین یاران امام بالاترین مقام را در بین آن ها سلمان داشته است. در روایات داریم که اگر ایمان ده مقام دارد، سلمان در مقام دهم (بالاترین مقام) است.
این کلام که در هیچ امری از اوامر تخلف نداشته اند، اگر کسی بخواهد بر روی آن تفکر کند و ببیند این چقدر بار دارد، خیلی جای بحث جدی قرآنی نسبت به مقام تسلیم دارد. مخالفت نمی کردند این معنی را نمیدهد که هر جایی بودند، به ضرب و زور حرف را گوش می کردند. بلکه به این معنی بوده است که با همه وجودشان حرف حضرت را گوش می دادند. تعبیری که در سوره نساء داریم همین تعبیر است و اگر بخواهیم که شان و شئون حضرت سلمان را حس کنیم، این آیات را باید بخوانیم. این اطاعت از روی اکراه نبوده است. این کاملا از روی اختیار بوده است. (سوره مبارکه نساء آیات 65) قبل و بعد از این آیه همهاش بحث ولایت است. آیه 59 به بعد سوره نساء هم که می فرماید ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ ۖ تا می رسد به این آیات که انسان که می خواهد پشت سر نبی اکرم حرکت کند، سنگینی وجود دارد. و در ادامه می فرماید حتی اگر زمین خوردید، حضرت برای شما جبران می کند. و نسبت به حکمی که تو می کنی، ذره ای برایشان سختی به وجود نیاید و تسلیم باشند. این تسلیم فقط تسلیم نیست. واقعا در قلب، رضایت و تبعیت وجود داشته است. قلب انسان باید تسلیم باشد که در عمل هم انسان نسبت به حضرات تبعیت داشته باشد. در جاهایی که می بیند تبعیت لازم است، تبعیت می کند. بعضی ها می پرسند، سکوت سلمان به خاطر چیست؟ سکوت سلمان به خاطر امیرالمومنین است. او می فهمد که صحنه، صحنه ای است که باید ساکت باشد. وقتی که امیرالمومنین را دست بسته در کوچه می بردند وی با خود زمزمه می کرد که مولایم می داند که در چه صحنه ای است. سلمان و ابوذر و مقداد و زبیر کسانی بودند که در موقعی که در را شکستند، در خانه امیرالمومنین بوده اند. این یک نکته در مورد جناب سلمان که انقدر تسلیم امیرالمومنین بوده اند.
این جور این ها نسبت به امیرالمومنین خاضع بودند و تسلیم بودند.
آیا روایات دیگری هست که این تبعیت سلمان از پیامبر و امیرالمومنین را ثابت کند؟
بله. یکی از یاران امام صادق نقل می کنند که به امام صادق گفتم که شما چقدر یاد سلمان می کنید. زیرا امام صادق خیلی یاد سلمان می کرد.
امام صادق فرمودند نگو سلمان فارسی، بگو سلمان محمدی (این خودش یک بار معنایی داشته است که وقتی می گفتند سلمان فارسی، اختلاف بین عرب و عجم را زنده می کردند.)
امام علیه السلام فرمودند: می دانی من چرا انقدر ذکر سلمان فارسی را می کنم؟ به دلیل سه ویژگی که در وجود ایشان بوده است. یک ویژگی که داشت.
1) تمایلات امیرالمومنین را بر همه تمایلات خودش ترجیح می دهد. فقط دستور امام نیست. این بالاتر از دستورات است. امام چی را دوست دارد؟ به چی گرایش دارد؟ یعنی همه گرایشات و خواهش ها و تمایلات امیرالمومنین را بر خواسته خود ترجیح می دهد. (این روایت ذیل روایت امام رضا علیه السلام است، که امام فرمایند با شادی ما شاد باش، با غصه ما غصه بخور، اگر کسی با یک سنگی پیوند بخورد، خدا او را با این سنگ در همه عوالم محشور می کند)
2) این که فقرا را کسانی که از دنیا بهره ای ندارند، در مقابل اهل ثروت انتخاب می کرد. یعنی ذره ای این که کسی در این دنیا چیزی داشته باشد، برایش مطرح نبود. یک نامه خلیفه دوم به سلمان نوشته است وقتی که حاکم مدائن است (در بحار و احتجاج مرحوم طبرسی آمده است) سلمان را به خاطر شکل حکومت داری، سرزنش می کند. این نامه نشان می دهد که سلمان چقدر در حکومت داری، وارد بوده است. بعضی ها فکر می کنند که سلمان یک پیرمرد نورانی بوده است و اصلا حکومت داری بلد نبوده است. این نامه نشان میدهد که خیلی آدم دقیقی بوده است و کاملا حکومت داری می فهمیده است. آدرس نامه: احتجاج مرحوم طبرسی، جلد 1 صفحه 131 و بحار جلد 22 صفحه 360 در باب کیفیت اسلام و سلمان) عمر او را در مورد چیزهایی سرزنش می کند که تو شکل حکومتت ایراد دارد و بعد سلمان به همه این ایرادها جواب می دهد. عمر اعتراض می کند که تو دارالعماره نداری و جوری برخورد می کنی که انگار نه انگار که سلطانی و جایگاه امیر و سلطان را خراب می کنی. ایشان حاکمی بوده است که وقتی یک آدم فقیر، پیش والی مدائن و در دستگاه حکومت می آمده است، سلمان جوری با او برخورد میکرده است که اغنیا نمی پسندیده اند.
3) ویژگی سوم، دوستدار علم و علما است. این علم، منظور معارف الهی است. سپس حضرت فرمودند سلمان صالح و حنیف است و تمام کارهایش مبتنی بر موازین است. تسلیم است و از مشرکان نیست. تعابیری که در مورد حضرت ابراهیم گفته شده است. علم سلمان در واقع سلمان باب علم امیرالمومنین است و این در روایات ما روشن هست. در مورد سلمان این نکته کاملا برجسته است که جناب سلمان نسبت به معارف و اخذ علم با هیچ کدام از یاران امیرالمومنین قابل مقایسه نیستند.
یک روزی خدمت امام سجاد بودم. در باب تقیه از حضرت پرسیدم. حضرت فرمودند اگر آن چیزی که در قلب سلمان می گذشت را ابوذر می دانست او را می کشت. در حالی که رسول خدا بین این دو پیمان اخوت بسته است. (پیامبر بین افراد متناسب پیمان اخوت می بست.) ابوذر با این که برادر عقد اخوتی از جانب رسول خدا با سلمان بود، سلمان در مقابل او تقیه می کرد.
ما فکر می کنیم که تقیه فقط برای دشمن است. در صورتی که تقیه در برابر دوست هم هست. جایی که افراد تحمل چیزی را ندارند و در صورت گفتن، فرد آن را تکذیب می کنند و آسیب می بیند. من نباید در اینجا چنین چیزی را به حضرت بگویم. این حقیقت علم که در بستر تقیه ایجاد می شود، هر کس تحمل این معارف را ندارد و نمی تواند این را تحمل کند. این علمی که در قلب علما می نشیند، امر سنگینی است که هر کس تحمل آن را ندارد، مگر نبی مرسل یا ملک مقرب یا عبدی که خدا قلب او را برای ایمان به امتحان کشیده است. این تحمل بار از جانب امام معصوم بر روی دوش انسان است.
این مقام همه انبیا هم نیست. مقام ملک مقرب است. در ادامه روایت می گوید که سلمان از علما شده بود زیرا او فردی از اهل بیت شده بود. این مقام "منا" است. این طور سلمان عالم بوده است. در قرآن هم آمده است در سوره حجرات ، که ای کسانی که ایمان آورده اید، ذره ای از خدا و رسول جلو نزنید. صدایتان را بالاتر از صدای رسول خدا نبرید و جوهر صدایتان هم با صدای نبی اکرم یکی نباشد. که اگر این طور باشد، همه اعمال شما پوچ و نابود می شود. بعضی این آیات را آداب معنا می کنند، در صورتی که منظور این است که ما نباید صدایمان بالاتر باشد. یعنی نباید ما گوینده باشیم و نبی اکرم شنونده. نباید بلندگوهای ما بلندتر از رسول خدا باشد. آن هایی که صدایشان خاضع هست در مقابل رسول اکرم، آنها کسانی هستند که خدا قلب آن ها را با تقوا امتحان کرده است و برای آن ها اجر عظیم است.
حالا سوال این جاست که ما در زمان پیامبر و در زمان امیرالمومنین، چه نکته ای را می توانیم برجسته ببینیم؟ و چه عملکردی از ایشان قابل توجه بوده است؟
جناب سلمان چه در زمان پیامبر و چه در زمان امیرالمومنین از نظر علمی، یک مسئولیت علمی داشته است. یکی از برجسته ترین جنبه های زندگی ایشان حامل بودن علم اهل بیت بوده است. در روایات داریم که اصحاب داشته اند، شاگرد داشته است. حلقه داشته است. در عین تقیه معارف اهل بیت را منتشر می کرده است. و این یکی از مهمترین ماموریت هایی بوده است که در همان دوره ای که خلفا از نشر احادیثجلوگیری می کرده اند، چه در خلوت و چه به صورت آشکار، معارف اهل بیت را منتشر می کرده اند. این ها نیاز به تحقیق جدی دارد. ولی این مقدار قابل انتصاب به جناب سلمان است.
نکته دوم حیث اجتماعی و حضور اجتماعی جناب سلمان است که ایشان ماموریت فرمانروایی مدائن را قبول کرده است. و با یک مشی و طریقه دیگری روشی از حاکمیت را ارائه می دهد، با این حرف ها که تا حالا زدیم، معلوم می شود از جانب امیرالمومنین مامور بوده است. البته نه به این معنی که امام به ایشان امر کرده باشند. بلکه یک چارچوبی امام به ایشان داده اند. در حقیقت بازوی علمی حضرت است برای آن کاری که امیرالمومنین نمی تواند یا صلاح نمی داند در این برهه انجام دهد. این مطلب هم که ایشان تشیع را بسط و گسترش دادند، بعید نیست. هم نکته علمی اش است و هم اون بسط حاکمیتی که به دستش بوده است. زیرا خلیفه نمی توانسته است بر کارهای او سیطره داشته باشد. شخصی که این جور با فقرا و قشر متوسط رو به پایین جامعه نشست و برخاست می کند و ادای یک حاکم جابر را در نمی آورد، با این توشه علمی که دارد، حتما تبدیل می شود به نشر معارفی که معارف اهل بیت داشته است و این ها از تحلیل در می آید. یک فضا وجود داشته است که در این فضا این مسائل امکان داشته است.
علت کمی نقل هم این است که این دوره، دوره نقل احادیث نیست و دوره تقیه است. این کارها اهمیتی نداشته است و بیشتر جنگ ها اهمیت داشته است. فضای منبر رفتن و بیان عمومی نبوده است. ولی همین که در بین مردم، همچین فردی به عنوان عالم اهل بیت معرفی می شده است، همین خیلی ارزشمند بوده است.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد