به گزارش
جام جم آنلاین به نقل از روزنامه جام جم، در این گفتوگو که خاطره بازی با عکسهای قدیمی است، او خاطراتی شیرین را بازگو میکند. از ماجرای جدایی از تیم ملی در زمان مربیگری علی پروین تا ماجرای جداییاش از تیم بلاژویچ.
با بلاژ دست دادم
در دوره آقای بلاژویچ ما خیلی دوستانه جدا شدیم. به نظر خود من به آقای بلاژویچ گفته بودند که شماره ۱۱ تیمملی شر درست میکند. به نظرم تصویر بدی از من در ذهن او ساخته بودند. وقتی روز اول شمارهها را بین همه تقسیم کردند، ۱۱ را دادند به رحمان رضایی. یادم هست آن روز حتی لباس هم به من ندادند.
بلاژویچ گفت برایت لباس میدوزیم که من گفتم لباس خودم را میخواهم. همان روز بازی داشتیم با تیم علم و صنعت. من نیمه دوم بازی کردم. بعد از شام به آقای چلنگر گفتم که صحبتی با بلاژ دارم. به ایشان گفتم میخواهم بروم که گفت نه تو باید بمانی و دست آخر وقتی دید تصمیم گرفتهام، دست داد و برایم آرزوی موفقیت کرد.
یعنی ما دوستانه جدا شدیم. بعدها خیلیها پادرمیانی کردند مشکل حل شود ولی کلا بلاژویچ از من ذهنیت داشت و چیزهای خوبی به او نگفته بودند. این شد که نشد برگردم.
با علی هم اتاق بودیم
این هم که تمرین تیمملی است. درباره من و علی دایی کلا زیاد داستان میساختند که مشکل داریم ولی اتفاقا ما همیشه هم اتاق بودیم. رابطه خوبی هم داشتیم. این عکس مربوط به دوران آقای برانکوست. ایشان هم کلا درباره من ذهنیت خوبی نداشت. نمیدانم، شاید از من خوشش نمیآمد. سال ۸۲ که بهترین بازیکن لیگ شدم، جایی در لیست تیمملی نداشتم. رسانهها خیلی فشار آوردند که باید خداداد دعوت شود.
در نهایت من و وحید هاشمیان با هم به تیمملی برگشتیم. برانکو به نظرم من را اجباری دعوت کرد. یکی از خاطرهانگیزترین اتفاقات در آن زمان بازی با قطر بود در مرحله اول مقدماتی. مساوی هم میکردیم حذف میشدیم که من دقیقه ۸۶ به زمین رفتم و یک پاس دادم که وحید آن را تبدیل به گل کرد و به مرحله بعدی رفتیم.
به علی آقا گفتم بروم
خیلیها میپرسند چرا وقتی علی آقا من را دعوت کرد تیمملی، نماندم و از اردو رفتم. داستان داشت. من و علی آقا با هم نشستیم و من به ایشان گفتم در حد و اندازه بازیکنان دیگر نیستم. کلی مهاجم خوب در تیمملی داشتیم. از فرشاد پیوس تا مرفاوی و... به علی آقا گفتم با حضور این مهاجمها اگر اجازه بدهید من برم.
علی آقا به من گفت بچه نرو. گفتم میروم و یک روز برمیگردم. البته از رفتار من برداشت اشتباه شد. من فقط شرایط را دیدم و رفتم اما ۴ سال دعوت نشدم و یکسری بحث راه انداختند که خداداد برای پیراهن تیمملی ارزش قائل نیست. در حالی که اینطور نبود.
آمریکا گفته بود خداداد باشد
آقای جلال طالبی. راستش بعد از جامجهانی ۹۸ بود که آقای پورحیدری سرمربی تیمملی شدند و من را برای یک بازی دوستانه دعوت کردند تیمملی. بعد از آن هم ۲۰ ماه دعوت نشدم. حرفهای عجیبی میزدند که مثلا خداداد با دمپایی یا شلوارک به لابی هتل آمده! همهاش بهانه بود. فقط میخواستند من را کنار بگذارند و دنبال بهانه بودند. این هم بهانهای شد برای آقایان. بعد رسیدیم به بازی دوستانه ایران و آمریکا. قرار شد تیمملی به آنجا سفر کند. یکهو یاد من افتادند. آقای طالبی هم برگشته بود تیمملی. نگو فدراسیون فوتبال آمریکا گفته بود خداداد عزیزی باید جزو دعوت شدهها باشد. این شد که من را دعوت کردند.
بعد از جام ملتهای ۹۶
پدرم. نوکر او هستم و دوستش دارم. این عکس مربوط به بعد از جام ملتهای ۹۶ است که سوم شدیم. من سال ۶۹ مادرم را از دست دادم. آنموقع زندگی سختی داشتیم. تازه فوتبالم داشت جان میگرفت که مادرم را از دست دادم و ای کاش او هنوز کنارم بود. پدرم ابتدا موافق فوتبال نبود ولی وقتی دید دارم پول در میآورم، مخالفت نکرد. این تصویر در روزی گرفته شد که خاطرات زیادی دارم. در فرودگاه همه منتظر ما بودند. یادم هست مردم پدرم را روی دستشان بلند کرده بودند. کلی از او تشکر کردند. یادش بخیر.
مدل شدیم
یادش بخیر. این عکس برای بیست و دو سه سال قبل است. آن روز را یادم هست. این لباسها را تازه برای تیمملی زده بودند. لباس های یکدست سفید و یکدست سبز بود. علی سفید پوشید، من هم سبز. قرار بود چند ماه بعد به جام جهانی فرانسه برویم. تازه تیم ملی داشت صاحب لباسهای یکدست میشد. یادم هست که آن روز کلی خبرنگار و عکاس هم آمده بودند. این عکس را هم یکی از دوستان زحمتکش شما گرفت. من و علی دایی یکجورهایی مدل شده بودیم.
میخواستم فوتبال بازی کنم
بعد از جام ملتهای ۹۶ که سوم شدیم. خب من در آن مسابقات به عنوان بهترین بازیکن انتخاب شدم. هر بازیکنی هم که در جام ملتها بهترین میشود، چنین عنوانی را به دست میآورد. راستش را بگویم خودم فکر نمیکردم این جایزه به من برسد. تازه اول فوتبالم بود. به این چیزها فکر نمیکردم. فقط میخواستم به زمین بروم و فوتبال بازی کنم. این جایزه را مدیون آقای مایلی کهن و همینطور همبازیانم بودم. آنها به من کمک زیادی کردند.