واقعیت این است که ما هر روز، به اجبار، در گروههایی که نمیخواهیم دستهبندی میشویم. پیش از آنکه توانایی و علاقهمندیهایمان شناختهشود در گروهی بدون انتخاب خودمان قرار میگیریم و حتی صفات، وظایف و محدودیتهایی به ما نسبت داده میشود که ربطی به ما و انتخابمان برای زندگی ندارد.
گاهی این گروهبندی براساس شرایطی است که ما دستی در انتخاب آنها نداشتهایم، مانند محل تولد و جنسیتمان. اما این مدل دستهبندی و قضاوت که بر پایه تفکر قالبی است، چه تاثیر مخربی میتواند در زندگی ما یا فرزندانمان بگذارد؟
Stereotype ، تفکر قالبی یا کلیشه ذهنی مدلی از تفکر و پیشداروی گروهی از افراد نسبت به گروهی دیگر است که تنها بر پایه ظاهر آن افراد بنا شدهاست و به همین علت احتمال خطای بالایی دارد. تفکر قالبی یا کلیشههای مثبت نسبت به فرد یا گروهی، مثلا نسبت به افراد زیبا، تنها مدلی از احترام و علاقه پوشالی بر پایه تفکری بیاساس است و احساس و انتخابی ریشهدار نیست.
بر همین اساس کلیشههای آزاردهنده منفی مانند حس منفی نسبت به سیاهپوستان هم احساسی بیپایه و اساس است؛ اما رفتاری که از این احساس نشات میگیرد در بسیاری مواد باعث بروز خشونت و حوادثی میشود که ضررهای جبران ناپذیری به هر دو گروه وارد میکند. اما کدام کلیشهها باعث به وجود آمدن چنین تفکری میشود؟
از کلیشههای رایجی که وجود دارد، میتوان به کلیشههای نژادی مرتبط با نژاد، کشور، محل تولد و رنگ پوست است اشارهکرد، مانند گفتن اینکه تمام سیاهپوستان در ورزش موفقند که کلیشهای در ظاهر مثبت است، اما همین دستهبندی مانع از پرداختن به وجوه دیگر شخصیت یک فرد سیاهپوست میشود و همچنین به اجبار برچسبی روی این افراد و کودکان سیاهپوست زده میشود که در صورت موفق نبودن در ورزش، گویا نقصی در آنها وجود دارد.
کلیشههای جنسیتی یکی از قدیمیترین و ریشهدارترین کلیشههای ذهنی است. به نظر میآید نوک پیکان آن به سمت زنان است؛ اما این نکته مهم را نباید فراموش کرد که حتی کلیشههایی که ظاهر مثبت دارند باز هم فشاری بر افراد وارد میکند که این فشار انتخاب آنها نبوده و به اجبار در آن شرایط قرارگرفتهاند، گاهی این اجبار همسو با خواستههای فرد است؛ اما در بسیاری از موارد فرد برای رهایی از سرزنش عمومی، نگاه مردم و ترس و نگرانی بابت شنا کردن در خلاف جهت جریان آب، برخلاف میل خود عمل کرده و شرایط را میپذیرد. برخی کلیشههای رایج را احتمالا شنیدهاید مانند: مردان قوی هستند، دختران در ورزش مهارت ندارند، مردان آدرس نمیپرسند، رانندگی خانمها خوب نیست و....
در گذشته فیلمها و سریالهایی ساخته شد که شخصیت منفی فیلم لباس بلوچ به تن داشت. ذهنیتی که نسبت به این قوم شکل گرفت، مردمی خشن، اهل قاچاق در زیستگاهی خشک و کویری بود. اما در سالهای اخیر ورود گردشگران و معرفی بهتر این اقلیم باعث روشنگری و تغییر ذهنیت بسیاری از افراد نسبت به این استان زیبا و مردمان خونگرم آنجا شد.
کلیشههایی در مورد فرهنگها به عنوان یک کشور وجوددارد. نمونههای کلیشهای این نوع شامل این است که سفیدپوستان آمریکایی چاق و تنبل هستند.
هومر سیمپسون در مجموعه تلویزیونی سیمپسونها شخصیت این کلیشه است. اینکه مکزیکیها تنبلاند و غیرقانونی وارد آمریکا شدهاند، سیاهپوستان فقیرند، مردم ایتالیا یا فرانسه هنردوست هستند و اعراب از دنیای مدرن دور بوده و افرادی خشن هستند هم نمونه دیگری از این کلیشههاست.
نوع متفاوت کلیشه از گروهبندی افراد میآید. اسکیتبازها، گانگسترها و متولدین یک ماه خاص، قدبلندها، ساکنان یک محله ، منطقه شهری یا روستایی، در کشور ما به طور مثال چادری ها، مانتوییها، مردانی با ریش بلند یا ریش کوتاه و بسیاری مثالهای دیگر که قابل حدس است.
بیشتر این کلیشهها در مدارس و شبکههای اجتماعی در حال شکلگیری است. مثلا: سیاستمداران فقط به منافع شخصی فکر میکنند، دختران فقط نگران ظاهرشان هستند، فروردینیها مغرور و تنبل هستند، دختران زیبا کمهوش هستند، زنان مسن رنگ روشن نمیپوشند، مردِ خانهدار وجود ندارد و بسیاری موارد دیگر.
تصاویر زنان و مردان در رسانهها اغلب براساس نقشهای کلیشهای زن و مرد در جامعه ما ساخته میشود.
از آنجا که کلیشهسازی میتواند بر احساس کودکان در مورد خود و ارتباط آنها با دیگران تأثیر بگذارد، مهم است یاد بگیرند کلیشههای جنسیتی را در رسانههای مختلف تشخیص دهند و مستقل از آنها تصمیم گرفته و رفتار کنند.
سواد رسانه تلاش میکند فرد بر ورودیهای ذهن خود مسلط شود و تنها بر مبنای پیامهای بیرونی، انتخاب نکند. بلکه هر پیام را با توجه به ارزشهای درونی خود سنجیده و سپس انتخابی مستقل انجام دهد. درباره کلیشههای ذهنی نیز تلاش بر این است که کودک بر کلیشههایی که از سمت رسانه میآید مسلط شود.
والدین در این مسیر باید پیش از کودک بر این کلیشهها مسلطشوند، ذهن کودک نسبت به کلیشهها پاکتر از ماست و باید حواسمان باشد کلیشهای را ناخواسته وارد ذهن فرزندمان نکنیم. درواقع اجازه ندهیم کلیشههای ذهنیمان پیش از ما عمل کنند و تصمیم بگیرند.
آیا ما واقعا معتقد هستیم که دختران و پسران هر کدام اسباببازی خاص خود را دارند یا این تفکر از پیشزمینه خانوادگی، اجتماعی ما میآید؟ مهمترین ضربهای که اعمال یک کلیشهذهنی به کودک میزند، نادیده گرفتهشدن است.
توانایی، علاقهمندی، مهارت و انتخابهای یک فرد نادیده گرفته میشود و پیش از آنکه او بخواهد در دستهای قرار میگیرد. این فشار ممکن است او را به سمت تنفر از گروهی که در آن قرار دارد سوق دهد. به حس منفی بسیاری از دختران از جنسیت خود توجه کنید.
تغییرات کلیشههای ذهنی ناگهانی اتفاق نمیافتد، چرا که روند شکلگیری این تفکر، طولانی و ریشهدار است. اولین قدم برای خنثی کردن نارنجکهای عمل نکرده کوچکی که هر لحظه ممکن است منفجر شود، شناخت آنهاست.
کلیشهها گاهی آنچنان در تاروپود تفکر ما پنهان شده که به سختی آنها را میبینیم، اگرچه کودکان و نوجوانان بهترین مسیریاب هستند.
فرزندان تمام باورها و کلیشههای والدین را زیر سوال میبرند و زیرورو میکنند و این دقیقا فرصتی دوباره برای والدین است، برای بازنگری و قدم گذاشتن در مسیر رشدی جدید.
در این هفته فهرستی از کلیشههایی را که در ذهن و زندگی خود دارید، پیدا کنید و بنویسید. در هفتههای آینده به بررسی انواع کلیشههای موجود در رسانه و نحوه برخورد و مدیریت آنها میپردازیم.
زهرا صالحی نیا - گارشناس سواد رسانه / ضمیمه چاردیواری روزنامه جام جم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد