اگر پای حرف پدرانمان نیز بنشینیم آنها با تفاخر، دیپلم اخذشده خود را معادل فوقلیسانسهای امروزی میدانند. هرچند این مقایسه مبتنی بر هیچ دادهکاوی مستندی نیست اما از سطح سواد آنها و البته جامعیت سوادشان میتوان به این نکته پی برد که هرچه پیشرفته ما در این زمینه افول کردهایم.
بهتازگی اما نتایج پژوهشی که در خبرنامه بخش آموزش زبان و ادبیات فارسی فرهنگستان زبان و ادب فارسی برای تحلیل وضعیت مهارتهای زبانی و ادبی نظام متوسطه کشور، شامل دانشآموختگان پایه دوازدهم انجام شده که نتایج آن به نوعی تکاندهنده است.
در این پژوهش، چهار مهارت زبانی در میان دانشآموزان این پایه از مدارس دولتی و غیردولتی مورد بررسی قرار گرفته است.
این تحقیق به مهارتهای خواندن، نوشتن، شنیدن و سخنگفتن دانشآموختگان پرداخته است. در این تحقیق عملکرد 282 دانشآموز پسر و 327 دانشآموز دختر در سه رشته تحصیلی انسانی، تجربی و ریاضی مورد بررسی قرار گرفته؛ دانشآموزانی که در مدارس استانهای آذربایجانشرقی، کردستان، کهگیلویه و بویراحمد، مازندران، فارس، یزد و مرکزی در سال تحصیلی 97-96 مشغول به تحصیل بودهاند.
واکاوی نتایج این ارزشیابی بیانگر آن است که دستیابی، حتی به کمترین سطح تسلط در مهارتهای زبانی و ادبی برای دانشآموختگان ممکن نشده است.
به گواه نتایج این تحقیق، دانشآموختگان در هیچیک از مهارتها به امتیاز لازم برای دستیابی به سطح تسلط بر مهارتهای زبانی دست نیافتهاند و بدتر اینکه دستکم در سه مهارت نوشتن، شنیدن و سخنگفتن فقط موفق به دریافت امتیاز کمینه و عبور از سطح ناتوانی و بیسوادی شدهاند. اما چه اتفاقی افتاده که سطح کیفیت آموزشی ما به چنین حدی تنزل پیدا کرده است؟ سیاستهای نظام آموزشی در این چند دهه چقدر به بیراهه رفته است که دانشآموزان از کسب حداقل مهارتهای معمول زبان فارسی هم عاجز هستند؟ آنچه مهم به نظر میآید بررسی متغیرهایی است که باعث نتایج این پژوهش شده؛ متغیرهایی که در این پژوهش عجیب جایش خالی است.
برای بررسی چرایی این اتفاق یا درک مولفهها و متغیرهایی که باعث نتایج این تحقیق شده ابتدا باید نگاهی گذرا به نتایج این تحقیق انداخت. این تحقیق نشان داده «مهارت خواندن» به نوعی پاشنه آشیل دانشآموزان ایرانی است.
درحالیکه بیشترین توجه ساختار آموزشی ایران بر مهارت خواندن است، نتایج نشان میدهد در تمامی رشتههای تحصیلی پایینترین امتیاز مربوط به مهارت خواندن بوده است و در مقابل بهترین نتیجه به مهارت نوشتن تعلق دارد.
از سوی دیگر دختران در تمامی مهارتهای چهارگانه امتیاز بالاتری کسب کردهاند و تفاوت امتیاز آنها با گروه پسران معنادار است. در مقایسه اما ضعیفترین امتیاز در هر دو گروه دختران و پسران همچنان متعلق به مهارت خواندن است.
گفتنی است وقتی از برتری دختران حرف میزنیم به این معناست که آنها هم فقط توانستهاند کمینه نمره قبولی (10 از 20) برای عبور از مرز بیسوادی را دریافت کنند و آنها هم به حد تسلط بر مهارت خواندن نرسیدهاند.
از نظر رشتههای تحصیلی، گروه تجربی در بهترین وضعیت و با فاصله اندکی رشته ریاضی قرار گرفته است. دانشآموزان گروه علوم انسانی با فاصله نسبتا زیادی از این دو قرار دارند و در تمامی مهارتها ضعیفتر از سایر رشتهها عمل کردهاند البته لازم به یادآوری است که دانشآموزان رشته انسانی در تمامی مهارتها ضعیفتر از سایر رشتهها عمل کرده است و چون در تمام شاخههای علوم انسانی توان زبانی مهمترین ابزار بحث، تحلیل و ارائه نظر است، ضعف دانشآموختگان علوم انسانی را در مهارتهای زبانی باید جدی گرفت.
دریافت دلایل این افت تحصیلی شامل مجموعه عواملی است که پرداختن به آنها در حجم این گزارش جمعوجور ممکن نیست.
ناکارآمدی کتابهای درسی آن هم در شرایطی که ضریب نفوذ اینترنت در ایران بسیار بالاست و به نوعی کتابهای درسی در کنار این شبکه جهانی عقب افتاده است، تمرکز ساختار آموزشی در کشور بهخصوص در پایههای یازدهم و دوازدهم بر موفقیت در کنکور به جای ارتقای مهارتهای زبانی و حتی دلایل مهم کلیتر همچون نقش خانواده و هنجارهای جامعه درکنار مشکلات ساختاری همچون تراکم کلاسها و عدم تحقق عدالت آموزشی همه از جمله متغیرهای مهم در این پژوهش هستند که باید به آن توجه داشت اما در دستهبندی کلی و مهم میتوان در رابطه با مهمترین مؤلفه در پیدایی این آمارها به سیاستهای نظام آموزشی ایران اشاره کرد.
پیش از اشاره به برخی از این مؤلفهها باید به این نکته هم اشاره کنیم که چنین پژوهشهایی سالهاست در مقیاسی جهانی میان 50کشور تحت عنوان آزمون «پرلز» صورت میگیرد.
این آزمون اساسا با محوریت مهارتهای چهارگانهای صورت میگیرد که در تحقیق اخیر هم مورد استناد است. نکته این که ایران در این آزمون هم جایگاه نامناسبی دارد.
به عنوان مثال در سال 2001 ایران در بین 35کشور در رتبه 32قرار گرفته و در سال 2016 هم از 50کشور حاضر در این آزمون در رتبه35 بوده است. حتی سال گذشته نتایج این آزمون نشان میداد حدود 35درصد دانشآموزان ایرانی پایه چهارم سواد خواندن و نوشتن ندارند.
ابراهیم سحرخیز، معاون پیشین دوره متوسطه وزارت آموزش و پرورش معتقد است نتایج این آزمون و البته پژوهش صورت گرفته در این خصوص از این حکایت دارد که نظام ارزشیابی در ایران دچار معایب بسیاری است.
براساس نتایج آزمون پرلز، 35درصد دانشآموزان پایه چهارم سواد خواندن و نوشتن ندارند. به این مفهوم که نتوانستهاند به مهارتهای حداقلی دست یابند.
ابراهیم سحرخیز به جامجم میگوید:« این موضوع نشان میدهد ما در زمینه ارزشیابی توصیفی با مشکلات بسیاری روبهرو هستیم در حالی که خاستگاه و محل رشد این مهارتهای چهارگانه در دوره ابتدایی است و ضعف در آن باعث میشود این عیب تا دوره دیپلم تسری یابد.»
به باور بسیاری از کارشناسان حوزه آموزش حذف برخی روشهای سنتی همچون مشق شب نه تنها نتوانسته در ارتقای سطح سواد دانشآموزان کمک کننده باشد بلکه ضربههای جبرانناپذیری در این زمینه به آنها وارد کرده است.
معاون پیشین متوسطه وزارت آموزش و پرورش میگوید: «نتیجه ارزشیابی فلهای همین است: دانشآموزی وارد پایه هفتم میشود که سواد خواندن و نوشتن ندارد! وقتی از ارزشیابی توصیفی حرف میزنیم، میدانیم در دل آن همچنان از روشهای جدید یادگیری و یاددهی استفاده نمیشود و تکیه بر همان روشهای سنتی است. هر چند باید اشاره کرد برخی از این روشهای سنتی همچون مشق شب یا درس انشا بسیار در شیوه یاددهی به دانشآموزان مؤثر است و حتی در بسیاری از کشورهایی که رتبه بالایی در آزمون پرلز مثل سنگاپور دارند همچنان اعمال میشود.»
یکی دیگر از مؤلفههای قابل توجه که در نتایج این پژوهش میتوان آن را مؤثر دانست، تعدد و حجم بالای کتابهای درسی در دوره ابتدایی است. مسالهای که باعث شده خلاقیت و نوآوری دانشآموزان به نوعی سرکوب شود و معلمان هم نگران به پایان رساندن تدریس کتابها باشند،با این حساب جایی برای خلاقیت و مهارت دانشآموزان نمیماند.
ابراهیم سحرخیز میگوید:«تمرکز کشورهایی همچون تاجیکستان در دوره ابتدایی فقط بر چند درس فارسی، ریاضی و تا حدودی علوم است. در حالی که ما چند کتاب با حجمهای بسیاری داریم و معلمان همواره واهمه دارند این کتاب را تا پایان سال و تا آخرین صفحه با وجود کلاسهای 40نفره درس بدهند.»
به اعتقاد این کارشناس حوزه آموزش، وجود کتابهای قطور متعدد به معلمان اجازه مانور نمیدهد و اصلا زمانی برای مطالعه کتابهای غیردرسی باقی نمیگذارد در حالی که در سند تحول آموزشی آمده است نظام ارزشیابی ما باید پژوهشمحور باشد، این موضوع وقتی قابل اجراست که دست معلمان ما باز باشد.
روشهای موفقیت در کنکور باعث تغییر در نظام آموزشی ایران شده است. بدیهی است که این تغییر باید به شکل دیگری اتفاق میافتاد.
به این مفهوم که باید بر اساس نظام آموزشی متداول در کشور آزمون برگزار شود، در حالی که حالا چشم نظام آموزشی ایران به روشها و تکنیکهایی است که ضریب قبولی در کنکور را بالاتر میبرد.
نتیجه این رویه دانشآموزانی متبحر در تستزنی و خالی از هر نوع خلاقیت و مهارت و سواد است. مسالهای که ابراهیم سحرخیز، کارشناس حوزه آموزش از آن با عنوان «سایه شوم کنکور بر نظام تحصیلی ایران» یاد میکند.
او معتقد است کنکور پیامدهای منفی دیگری هم بر کیفیت آموزشی داشته است، پیامدهایی که باعث شکلگرفتن تعریف اشتباه خانوادهها در موفقیت تحصیلی شده است.
سحرخیز عنوان میکند: «در نظامهای آموزشی پیشرفته جهان نخبهترین دانش آموزان به علوم انسانی گرایش دارند چراکه مورد توجهترین رشته در آن کشورها رشتههای علوم انسانی است. این در حالی است سرریزهای رشته های علوم ریاضی و تجربی در ایران به سمت علوم انسانی میروند. همین نکته هم از پیامدهای ناگوار کنکور است.»
چراکه بسیاری از خانواده به دلیل امنیت شغلی و درآمد مناسب فرزندانشان در آینده ترجیح میدهند آنها را به سمت رشتههای پزشکی و ریاضی سوق دهند.
میثم اسماعیلی - جامعه / روزنامه جام جم
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد