گفتگو با هاشمیه متقیان برنده مدال طلای پارالمپیک در رشته پرتاب نیزه

بغضی که فریاد پیروزی شد

روایتی از رکوردهای خارق‌العاده و لحظات شگفت‌انگیزی که ورزشکاران پارالمپیکی ایران خلق کردند

نقطه‌ای که آن نیزه گذاشت

وقتی در مورد ورزش معلولان مطالعه می‌کنید یک بند میان اهداف آن وجود دارد که برداشت سطحی از یک ورزش همگانی است: بالابردن امید به زندگی در معلولان! بله، همه ما می‌دانیم معلولی که به صورت عمومی از رخوت آسایشگاه و عزلت خانه بیرون می‌آید و ورزش می‌کند به‌جز ترشح هورمون‌های امیدبخش و انگیزه‌های رو به جلویی که دارد، وقتی می‌بیند می‌تواند ضعف جسمی خود در برخی حرکات را با توانمندی در حرکات دیگر جبران کند، می‌فهمد زندگی به نقطه پایان نرسیده است، اما این تمام ماجرا نیست.
کد خبر: ۱۳۳۵۷۶۰

ورزش معلولان وقتی از سطح ورزش عمومی و همگانی به دنیای حرفه‌ای وارد می‌شود باید یک گزینه دیگر به جزوه‌های درسی دانشگاه برای اهداف ورزش معلولان اضافه کرد.

عبور از ابرها

استادیوم در سکوت بود. سکوهای خالی با ۶۵هزار صندلی رنگ‌به‌رنگ نشسته بودند به تماشای زنی که داشت برای نوشتن تاریخی جدید دست‌هایش را با حوله سفید خشک می‌کرد.

عجله داشت انگار، هی به بطری آبی که از توی سبد برداشته بود نوک می‌زد اما آب نمی‌خورد. فقط داشت دهانش را برای حرف‌های جدیدی که برای گفتن داشت تر می‌کرد.

نیزه را گرفت، کلاهش را مرتب کرد و درست مثل یک اسطوره‌ای که می‌خواهد قلب یک مهاجم را هدف بگیرد، نیزه را یکی‌دو بار سبک و سنگین کرد و بعد با نعره‌ای زنانه، نیزه را مثل یک پر سبکبال روی مولکول‌های بی‌خبر هوا رها کرد.

تاریخ در آن لحظه نیزه‌ای را دید که مثل یک خودکار بنفش کمرنگ در آسمان پرواز کرد، رفت و در خاک حاصلخیز ژاپن، نقطه‌ای روی چمن‌های سبز استادیوم المپیک توکیو گذاشت که از تمام نقطه‌های جهان دورتر بود؛ نقطه‌ای که پایان یک جمله بود: من می‌توانم. و درست بعد از این جمله، وقتی تابلوی امتیازات دو حرف WR یعنی رکورد جهان را بعد از امتیاز او ثبت کرد، زنی در تصویر تمام دوربین‌های دیده شد که لباسی به رنگ پرچم ایران به تن داشت و به زبان مشترک تمامی مردم جهان خوشحالی می‌کرد، آنقدر که حتی نمی‌توانست آن نیم قلوپ آب را که در دهانش بود، قورت بدهد.

خوشحالی بی‌حد و حصری که کلمه توی خودش ندارد، جیغ است، گریه است، فریاد است و هر کسی آن را ببیند می‌فهمد یک‌نفر دارد از ابرها عبور می‌کند، یک نفر دارد سقف آسمان را می‌شکافد و یک نفر دارد از مرزهای تصور آدم‌های معمولی عبور می‌کند.

آن لحظه، تمام ایران هاشمیه متقیان بودند، همان‌طور که پیش از این هم زهرا نعمتی بودیم، مهدی اولاد بودیم، وحید نوری و ساره جوانمردی بودیم.

همان‌طور که یک روز با سیامند رحمان نفس‌مان بند آمد و امروز با روح‌ا... رستمی نفس کشیدیم. ما مردم ایران بارها با اسم‌های مختلف روی سکوی قهرمانی رفته‌ایم.

ورزش، زندگی است

ورزش، چیزی است بزرگ‌تر از آنچه در زمین‌های ورزشی می‌بینیم. ورزش، زندگی است. یک نفر با یک مدال می‌تواند یک رمان عاشقانه باشد، مثل آن وزنه‌برداری که هنگام مرگ همسرش، به او قول داد مدال طلای المپیک بگیرد و گرفت و وقتی با عکس همسرش روی سکو رفت یک درام غم‌انگیز از یک شادی بزرگ رقم زد یا آن دونده سیاهپوستی که می‌گفت در محله هارلم نیویورک برای زنده ماندن همیشه باید دوید و اینقدر دوید تا قهرمان دوی المپیک شد.

ورزش حتی در شکست هم معناهای بزرگی دارد. به یاد بیاورید جان استیون آکواری تانزانیایی را که در المپیک مکزیک با یک ‌ساعت‌و‌۴ دقیقه اختلاف نسبت به نفر اول از خط پایان عبور کرد و وقتی تماشاچیان حاضر در استادیوم آزتکا فهمیدند او در کیلومتر بیستم مصدوم شده، ولی هنوز به مسیر ادامه می‌دهد روی صندلی‌های خود ماندند تا او لنگان‌لنگان خودش را به خط پایان برساند و استقبالی باشکوه از یک بازنده امیدوار ترتیب دادند.

شاید این زیباترین شکست تاریخ نباشد، اما یکی از به‌یاد ماندنی‌ترین‌های آنهاست. ورزش، چیزی است بزرگ‌تر از آنچه در دوربین‌های خبری می‌بینیم. ورزش، زندگی است.

ورزش، داستان همان دختری است که از ملاشیه اهواز، از آنجا که در نقشه‌ها به آن زیر پونز می‌گوییم نیزه‌اش را پرت می‌کند روی آسمان گران‌ترین شهر جهان! می‌شود بانوی اول پرتاب نیزه در دنیا. ورزش، داستان نان‌های پخت مادر است و عصایی که پدر جوشکارش درست کرد، عصایی که هاشمیه او را شکست تا روی پاهای خودش بایستد. ورزش، زندگی است.

زندگی تمام آنها که مسافران کاروان حاج قاسم سلیمانی در المپیک توکیو بودند و یکی‌شان هاشمیه بود، فقط یکی‌شان.

آن دو کلمه آخر

برای ما که توی رخوت شهر گیر کرده‌ایم، برای ما که در طبقه‌بندی بقا، مهر مصرف‌کننده روی پیشانی‌مان خورده است، برای ما که یک پیچ و مهره کوچک از یک ماشین فلزی بزرگ هستیم، هاشمیه‌ها تولیدکنندگانی هستند که امید به جامعه می‌ریزند.

طوری می‌جنگند که آن (به‌اصطلاح) سالم‌ها خیره می‌مانند. طوری انگیزه دارند که آدم را یاد شقایق‌های وحشی می‌اندازند که از خاک ترک خورده کویر بیرون زده‌اند.

به ابتدای یادداشت برگردیم. به همان جایی که توضیح دادیم در بین اهداف ورزش معلولان یک بند وجود دارد که یک برداشت سطحی از یک ورزش همگانی است: بالابردن امید به زندگی در معلولان. بیایید دو کلمه پایانی این بند را حذف کنیم. بیایید از آن همه مدال‌آوری که حال‌مان را خوب کردند، به ما امید دادند و سرود کشورمان را بارها و بارها(حتی بیش از ورزشکاران المپیک) برای‌مان پخش کردند جوری تشکر کنیم که تا به حال از هیچ‌کس تشکر نکرده‌ایم. بیایید مواظب باشیم بعد از این که از پله‌های فرودگاه پایین آمدند با آن حلقه‌های گل توی شهر بی‌رحم ما رها نشوند. قبول، گلی که در بیابان بروید مقاوم‌تر است، اما روزگار بی‌رحم‌تر از این حرف‌هاست. آقایان، آنها به ما امید داده‌اند، ناامیدشان نکنیم.

مرتضی درخشان - روزنامه‌ نگار  / روزنامه جام جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها