بعضا دیدهایم هنرمندان سرشناسی که به حوزههایی غیر از حوزه تخصصیشان ورود میکنند و این پا کردن در کفش دیگران، کار هم دستشان میدهد.در همین خصوص، نمایشگاه نقاشیهای مسعود کیمیایی، عصر جمعه ۵ آذر میان استقبال علاقهمندان او در گالری گلستان افتتاح شد. نمایشگاهی با ۲۱ تابلو که گویی راوی خود کیمیایی هستند و از جنس فیلمهایش. به این معنا که عنصر «چاقو» در تمامی تابلوهایش دیده میشود و جالبتر آنکه کیمیایی چاقوی واقعی را روی بوم چسبانده است.
آثار نقاشی مسعود کیمیایی که با تکنیک رنگ روغن کشیده شده از ۹۰ تا ۳۲۰ میلیون تومان قیمتگذاری شدهاند و نکته جالبتر اینکه کاتالوگ نمایشگاه کیمیایی نیز که حاوی تصاویر چاپشده نقاشیهای حاضر در نمایشگاه است با قیمت ۲۰۰هزار تومان به فروش میرسد.کیمیایی در این نمایشگاه همان جهان ذهنی فیلمها و رمانهایش را به نمایش گذاشته، همان دنیای تاریک در دل قصههایش با همان مردانی که کلاه شاپو بر سر میگذارند و بارانی بر تن میکنند و راهحل فرار از مشکلاتشان به چاقو ختم میشود. حرفی نیست، کیمیایی، دنیا را سالهاست اینگونه میبیند. دنیایی که او این روزها با رنگ، آن را روی بوم آورده و در معرض دید مخاطبانش به نمایش گذاشته.
البته آثار آماده شده برای این نمایشگاه ظاهرا بیشتر از این حرفها بوده. چرا که لیلی گلستان، مدیر گالری گلستان میگوید: «از بین ۳۴ اثری که آقای کیمیایی طراحی کردند و تمایل داشتند در نمایشگاه قرار بگیرد، ۲۱ اثر را با سختگیری کامل برای نمایشگاه انتخاب کردم».
او همچنین در جواب به انتقاداتی درباره اینکه این نقاشیها، به دلیل غیرحرفهای بودنش باید در محافل خصوصی نمایش داده شود، نه اینکه به معرض عموم درآید، میگوید: «کن لوچ، داریوش مهرجویی و بسیاری از فیلمسازان بزرگ دنیا هم فیلم میسازند و هم نقاشی میکشند و نمایشگاه برپا میکنند. عباس کیارستمی هم فیلم میساخت هم عکس میگرفت و هم نقاشی میکشید. برای من این نظرات اهمیتی ندارد. مسعود کیمیایی کارگردان بزرگ و شناختهشده سینمای ایران است. چرا نباید نگاه او در معرض عموم قرار بگیرد؟ احمدرضا احمدی هم شاعر است و هم نقاشی میکشد».
استعدادهای جوانی که دیده نمیشوند
خب مساله همین جاست. چرا برای خانم گلستان انتقاد به اینکه جای نقاشیهای ضعیف کیمیایی در محافل خصوصی است، اهمیتی ندارد؛ یعنی خانم گلستان خبر از استعدادهایی که کارهایشان روی سیدیها به گالری برده و دیده نمیشود، ندارد؟ جامعه جوان هنری که پوستشان کنده میشود و صدایشان به هیچ گالریداری نمیرسد، برای ایشان اهمیتی ندارد؟!
تمام اینها به کنار، مساله اینجاست که چرا شهرت سلبریتیها باعث میشود در هر رشتهای بدون اینکه صلاحیت و تخصص لازم را داشته باشند، گام بگذارند و آثارشان را در آن رشته در معرض دید عموم قرار دهند؟ البته مسعود کیمیایی از چهرههای مطرح و صاحبنام هنر هفتم است و حقی که بر گردن سینمای ایران دارد بر کسی پوشیده نیست، اما وقتی در فیلمهای سالهای اخیرش نزول و افول را بهوضوح میتوان دید چطور میتوان توقع داشت در هنرهای تجسمی خوب ظاهر شود.
هر حوزهای، محترم است. هر بومی که بر آن خط و رنگی کشیده شود تابلوی نقاشی نیست. هر کسی میتواند روی بوم طرحی بزند و بعد با این عنوان که ادعایی در نقاشی ندارم(!) آن را به قیمت ۳۲۰میلیون تومان بفروشد. کجای این ادعا با این قیمت همخوانی دارد؟ اگر ادعایی در نقاشی نیست، پس این قیمتها برای امضای پای آثار در نظر گرفته شده، نه برای خود اثر هنری. گالریدار از برگزاری چنین نمایشگاهی چقدر سود میبرد؟
بر این اساس، قطبالدین صادقی نویسنده، کارگردان و عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی در مصاحبهای که چندی پیش با روزنامه خراسان کرده است، درباره ورود بازیگران به حوزههای مختلف ادبی میگوید: «شاید یکی واقعا شاعر بود؛ مثلا سهراب سپهری نقاش بود که شاعر شد یا محمدعلی سپانلو قصهنویس پژوهشگر شاعر شد و بازیگری هم کرد. ما باید امکان شکوفایی را به آدمهایی که علاقه خاصی به بعضی از رشتهها دارند، بدهیم تا دست و پنجهای نرم کنند. ولی حقیقتش را بخواهید جهان امروز بهشدت تخصصی است. هرکسی نمیتواند نویسنده و شاعر باشد. هرکسی نمیتواند فیلمساز یا کارگردان تئاتر باشد. بهتر است انسان همه انرژیاش را در یک رشته بهکار بگیرد و در آن غور کند. این گرایشهایی که میبینید بیشتر جاهطلبی و دغدغه پول در آوردن است».
نمونه خوب درباره هنرمندی که در حوزههای سینما، تئاتر و شعر ورود کرد و در همه حوزهها هم خوب و ماندگار ظاهر شد، زندهیاد حسین پناهی است. او در این حوزهها، تنها به اعتبار اینکه چهره سینمایی و آشنایی برای مردم است، ورود نکرد بلکه آموخت، اصول را فراگرفت و گزیدهکار بود و در شعر هم مانند سینما، درخشان بود.
این کار خوب است یا بد؟
القصه مسعود کیمیایی، اولین هنرمندی نیست که وارد حوزه دیگری غیر از تخصصش شده و آخرین آن هم نخواهد بود. پیش از این هنرمندانی بودهاند که داستان و مجموعه شعر منتشر کردهاند، نمایشگاه عکس داشتهاند، بازیگری و خوانندگی کردهاند و....عباس کیارستمی، رضا کیانیان، نیکی کریمی، شهاب حسینی، حامد بهداد، هدیه تهرانی، تهمینه میلانی، الهام پاوهنژاد، بهنوش بختیاری، امیر آقایی، لیلا اوتادی و... از کسانی بودند که وارد حوزههای دیگر هم شدند و شانسشان را امتحان کردند. تجربهای که در مورد بعضیها بر غنای فرهنگ و هنر این مملکت افزوده و در مورد بعضیها حتی شهرت و مهارت قبلی هنرمند را زیر سوال برده؛ مثلا نمایشگاه عکس زندهیاد عباس کیارستمی را به یاد بیاورید. عکسهای لانگشات کیارستمی از طبیعت کمنظیر بود. او در عکاسی هم مانند سینما شناخت کافی روی فرم، حرکت و سکون داشت، بنابراین گاهی یک فریم عکسی که از فیلمش ارائه میداد، کاملا نماینده خود فیلم و نگاه او به عنوان کارگردان اثر بود. حالا این نگاه وزین را مقایسه کنید با نظرات بازیگر نویسنده شاعر ابوالمشاغلی که با توهم تئوریسین اجتماعی، مردم زحمتکش را بیدست و پا قلمداد میکند. یا نمایشگاه انفرادی نقاشیهای فیلمسازی که شهریور سال گذشته برپا شد و به واسطه ابهام در کپیبرداری او از برخی آثار هنرمندان دیگر، جنجالی راه انداخت که هنوز آرام نگرفته.
کاش همه ما یاد بگیریم هرچند هنر مفهومی بسیار گسترده دارد و دنیای هنر، با همین آمدورفتهاست که میتپد و جان میگیرد، اما بایدها باید رعایت شود، باید اصول هر رشته را آموخت و باید بدون پز و غرور «من منم» وارد حوزهای دیگر شد. اگر این بایدها رعایت شود میتوان کتاب گلاره عباسی را بارها خواند، از برگزاری نمایشگاه عکس رضا کیانیان حظ برد، اشعار لیلا بلوکات را حفظ کرد، به شیوه اجرای حامد بهداد افتخار کرد و.... در غیر اینصورت همان بهتر که به مثل قدیمی «از این شاخه به آن شاخه پریدن درست نیست»، وفادار ماند.
قیمتهای نجومی آثار استاد
پرسشی که با دیدن فهرست قیمت تعیین شده برای آثار، مطرح میشود این است که چرا و بر اساس چه متر و معیاری نقاشیهای کیمیایی بین ۹۰ تا ۳۲۰ میلیون تومان قیمتگذاری و ارزشگذاری شدهاند؟ یا کاتالوگی از آثار نمایشگاهشان بر چه اساس به قیمت ۲۰۰هزار تومان به فروش میرسد؟ آیا نظارتی بر ارزشگذاریهای این آثار وجود دارد؟ مسلم است که نه به حرف، بلکه در عمل و به قول خود آقای کیمیایی «شریف زندگی کردن سخت است»؛ حالا شرافتا قیمت واقعی این آثار چند است؟
قطعا نمیتوان خرده گرفت که مثلا چرا فلان سینماگر در قلمروی هنرهای تجسمی ورود میکند. اصلا قلمرویی در کار نیست و هر انسانی میتواند در هر رشته که بخواهد فعالیت کند اما خطر این ورود کردنهای بیقاعده و سرک کشیدن بیضابطه در حوزههای مختلف، در یاد نگرفتن اصول کار است. چرا که حداقل لازم برای ورود به هر حوزهای، یادگرفتن اصولش است. وقتی اصول یاد گرفته شود، افراد صاحبنام نه با شهرتشان بلکه با آگاهی وارد کاری میشوند و بعد با ذوق و درکشان بر غنای آن میافزایند.
گروه فرهنگ و هنر / روزنامه جام جم