و این پایان ماجرا نبود. خیلی قبلتر از این فکر میکردیم کسبوکارهای «حلال، درست و مطلوب» خرد و کلان جامعه ما، حالا امکان این را پیدا کردهاند که از طریق فضای مجازی کار خود را توسعه بدهند و نان حلال دربیاورند.
کسبوکارهای خانگی خرد رشد و توسعه پیدا کردند و از طریق فضای مجازی امکان دیدهشدن، خلاقیت و نوآوری داشتن و رشد کردن دارند؛ بعدش فهمیدیم که از این پدیده هم هر کسی استفاده خودش را دارد، درست مثل فضای واقعی عدهای زحمت میکشند برای کسب روزی حلال و عده دیگری هم هستند که راهها یا بهتر بگوییم در آن بیراهههای خودشان را میجویند، نمونهاش همین افرادی که با نمایش زندگی نمایشی خود به دنبال درآوردن پول هستند و برخیشان برای این کار از هیچ تلاشی هم فروگذاری نمیکنند.
ما هیچ، ما نگاه
شغل بعضیها این است: نمایش سبکهایی از زندگی برای اینکه بتوانند دنبالکنندگان بیشتر برای گرفتن و پول بیشتر بهدست آورند. ما، فقط استوریها و پستهای آنها را میبینیم و در طول روز دنبالشان میکنیم، گویی آنها بهترین دوست و راهنمای ما باشند، در زمینههای مختلف با آنها همراهی میکنیم، غافل از اینکه مای نوعی، مای کاربر فضای مجازی هدفی شدیم برای رساندن آنها به پول. به طوری که حتی یادمان میرفت ما در حال حاضر به فلان محصول تبلیغ شده فلان سلبریتی نیازی نداشتیم، اما به واسطه همان تبلیغ و همان فرد تبلیغگر خریدیمش! معادله ساده است؛ پول از جیب ما رفت و در جیب آنها نشست.
این اتفاقات و مسائل اجتماعی و فرهنگی در فضای مجازی شکل گرفت و دوره رشد و اوج گرفتن را هم دیدیم، گذرش را هم داریم میبینیم، به این معنا که کاربر و مخاطب آگاه دیگر اسیر و گرفتار این نمایشهای توخالی نمیشود. او با انتخاب گزینه «دنبال نکردن» تصمیم میگیرد خودش برای مصرف، نیاز و سبک زندگیاش تصمیم بگیرد.
رفاقت هم خریدنی شد؟
فاجعه ارتباطات و تعاملات مجازی تجاری به اینجا که فقط مصرفگرایی، تبلیغات، زندگی نمایشی و توخالی را به خورد ما بدهد، ختم نشد.
جدیدا با فاجعهای از سمت برخی سلبریتیها و اینفلوئنسرهای فضای مجازی مواجه هستیم که بعد از درآمدزایی از نمایش خانههای بازطراحی شده چند ده میلیاردی، خرید از برندهای خارجی، مصارف وسایل و ابزار مختلف، سفرهای خارجی، خوراکهای رنگارنگ، جشنهای عجیب و غریب به مناسبتهای مختلف و نمایش سیرکگونه کودکانشان در تمام احوالات، طمع پول آنها را به قیمت زدن روی خودشان رساندهاست.
اصل حرف این پدیده جدید این است: پول بده و با من دوست باش!
آنها که حالا دنبالکنندگانشان را دارند، از شما به عنوان یک کاربر معمولی پول میگیرند تا با شما رفتوآمد کنند، شام و ناهار به منزل شما بیایند، یک صبحانه جذاب را در یکی از کافهها با شما بگذرانند، با همدیگر به یک نمایشگاه یا مزون لباس بروید و در ازای آن، عکس شما و خودشان را در پیجشان بگذارند و شما را به عنوان رفیق صمیمی خود معرفی کنند تا مثلا دنبالکنندگان شما هم بیشتر شود و در واقع شما هم «کمی» از آنها شوید! شمایی که در واقع آگاه بودن را پیش از این انتخاب کردهاید و اصلا نمیخواهید آنها را دنبال کنید، چه برسد به اینکه بخواهید در سناریوی پوشالی رفاقت اما پولمحور، فردگرا، منفعتگرایانه و در یک کلام غیرانسانی آنها بازی کنید و تازه بشوید کسی «شبیه» آنها.
اگر این اسمش قیمت زدن روی خود، روی ارتباطات انسانی که حالا تبدیل به ارتباطات پولی شده، روی رفاقت که فقط پوستهای از آن به نمایش درمیآید، نیست، پس چه میتواند باشد؟
فارغ از این، مناسبات و ارتباطات انسانی، رفتارها و کنشها، صداقت و صمیمیت ارتباطات، همه و همه متاثر از فرد، نفع و پول میشود و از شما سؤال میکنم، کدامتان دوست دارید برای یک فرد که هیچ ارتباط، رفاقت و آشنایی پیش از آن با او نداشتهاید، نه حتی زمان و پول و زحمت که فقط در یک عکس، یک لبخند زمانی که کنار این فرد دور میز ناهار نشستهاید، به تصنع و کاملا نمایشی خلق کنید تا بقیه فکر کنند شما با هم دوست صمیمی هستید؟!
ارزش و قدر ارتباطات، رفتار و شخصیت انسانی، بالاتر از این است که انسان آگاه عصر ارتباطات وارد این بازی شود. خودمحوری، منفعت و پول، تنها چیزی است که در این نوع تعاملات نمایشی دیده میشود، چیزی که اتفاقا در ارتباطات انسانی راستین، واقعی و اصیل جایگاهی ندارد.
منبع: ضمیمه چاردیواری روزنامه جامجم
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد