به نظرم میتوانیم چند ممیز زبر و زرنگ پیدا کنیم که با کمی هوشمندی و کمی هم تسلط به فرمولنویسی در اکسل، درآمد واقعی هر مودی را کشف کنند. همان اول به درگاه امور مالیاتی در سایت، چند بند دیگر را هم اضافه کنیم. مثلا بهجز تاریخ تولد و نام پدر، مذهب را هم از مودی بپرسیم و اگر شیعه بود، اجازه بدهیم از میان گزینههای موجود مرجع تقلید را هم انتخاب کند. حالا با این کشف درآمد واقعی توسط اکسل ممیزان، چه ایرادی دارد اگر با توجه به مشخصات ثبتی مودی، همانجا به صورت آنلاین خمس درآمد آن دسته از مودیان شیعه به دفتر مرجع ثبتشده کارت به کارت شود و رسید هم جهت قبر و قیامت به رویت مودی برسد؟ آیا حکومت دینی نباید چنین کند؟ آیا نباید این مهم از فروع دین را احیا کند؟ یقین بدانیم اگر این طرح بالا را در همین دولت رئیسی اجرا کنیم، تعداد مقالات فقهی که دربارهی وجوب پرداخت خمس و آثار اجتماعی آن نوشته میشود، دهها برابر آثار اجتماعی حجاب است. دلیلش هم بر عقلا روشن است! بهراحتی میتوانم تصور کنم یک سخنران جاافتاده را که توضیح میدهد «اختلاط مال مخمس با غیرمخمس لقمهی شبهه میبرد سر سفرهی مسلمانان!ای نامسلمان غیرمتدینی که میگویی من به این موضوع خمس اعتقاد ندارم، چرا این همه مسلمان باید سفرهشان خراب شود با این تصمیم تو! از حکومت اسلامی انتظار میرفت که خیلی زودتر از اینها موضوع خمس را قانونی میکرد که سفرهها طیب و طاهر شوند...».
من طرفدار خمس هستم. همانگونه که طرفدار حجاب هستم، اما نیک میدانم که هیچ مرجعی با فهم درست از مقبولیت خود نمیتواند خمس اجباری از من بگیرد...، اما اگر حکومت اسلامی را پیش بیاندازیم حتما همه پشتش خواهند ایستاد! قم خرج میکند و فاکتور را تهران پرداخت میکند... (از نزدیکانم یکی میگفت که این را منتشر نکن. باور کن خمس را اجباری میکنند یکهو؟! بیراه نمیگفت.)»
بیاطلاعی سوالبرانگیز!
در باب بخش اول اظهارات و در واقع طعنههای آقای امیرخانی باید دانست که خمس و حجاب اگرچه هر دو واجب هستند، اما مسأله خمس «تشریع حکومتی» ندارد. یعنی حکومت اسلامی در عصری که مردم مالیات میپردازند؛ نیازی به تشریع و قانونگذاری در بحث خمس نمیبینید و آن را یک عمل عبادی ــ اقتصادی فردی میداند. عملی که گرچه حکومت برای تعمیق و فرهنگسازی پیرامون آن وظایفی دارد، اما معالوصف آن را یک عبادت فردی و در حیطه اختیارات افراد میداند، ولی حجاب اینگونه نیست. بلکه حکومت اسلامی از آنجا که رعایت حجاب امری اجتماعی است و ظاهر حکومت را تعریف میکند؛ مکلف است که بر رعایت حدود آن در میان زنان و مردان جامعه نظارت کند و برای آن اجبارهای قانونی را نیز در نظر بگیرد. اجبارهایی که حتی شامل غیرمسلمانان حاضر در جامعه اسلامی نیز میشود.
میشود بحث حجاب را با مسأله حرمت شرابفروشی بهتر توضیح داد. شرب خمر گرچه یک بحث فردی است و حکومت وظیفه دارد نسبت به آسیبها و حرمت آن جامعه را آگاه کند، اما هیچ وظیفهای ندارد که برای نظارت بر ممنوعیت این قضیه در خلوت افراد سرک بکشد معالوصف خرید و فروش خمر یا شرب خمر علنی از آنجا که همچون حجاب به ظاهر و شاکله حکومت اسلامی مربوط است؛ در حکومت اسلامی ممنوع میشود و نظام موظف است همانند جرم بدحجابی با مصادیق جرایم آشکار مربوط به مسکرات نیز برخورد کند. اینکه چرا آقای امیرخانی چنین بدیهیاتی که بارها در کتابها نوشته شده را نخوانده یا به آنها فکر نکردهاند جای تعجب و البته سؤال دارد!
او همچنین در بخش دیگری از یادداشت خود خطاب به معترضان و اغتشاشگران خیابانی مینویسد: «از اینجا به بعد را برای تو مینویسم که در خیابانی و نمیخوانی نوشتهی مرا... به خلاف تصور رسمی، تو را انقلابی و حقطلب میبینم. دمت گرم و سرت خوش باد... حضور تو در خیابان، (در حیاط مدرسه، پشت چراغ قرمز با فشردن بوق، دور میز کافه و حتا در خانه) از سر سیری نیست. از سر هیجانطلبی نیز. تو سهمت را از کشورت و از سرنوشتت میخواهی و سوگمندانه باید اقرار کنم که هیچ سهمی در حکمرانی کشورت نداری... شاید برای من در دورهای مثلا سورنا ستاری میتوانست اثری از همدورهایهام در حکمرانی باشد، اما تو هیچ سهمی در حکمرانی نداری. حق تعیین سرنوشت تو از نظر من محترم است... شاید وقت تاریخ خواندن نداشته باشی. خیلی بد است، اما یادت باشد همین که تو امروز در خیابان هستی و تغییر ایجاد میکنی، (کما این که بیشک راجع به گشت ارشاد تغییر ایجاد کردهای) مرهون ۱۲۸۵ و مشروطیت است، مرهون ۱۳۳۲ و ملی شدن صنعت نفت است و اتفاقا از همه بیشتر مرهون ۱۳۵۷ و خود انقلاب اسلامی است. این هر سه پیآمد یکدیگر بودند. (بگذریم که جمهوری اسلامی به اشتباه و برای ناموارهسازی و تشخص از مشروطیت شیخ فضلا... و از ملی شدن سید کاشانی را برگزید که هر دو نسبتی با اصل انقلاب نداشتند و تلختر این که نسل اصیل پیش از خود را فراموش کرد.)
گول سیاسی نخور! تو موضوعت ایران، پیشرفت ایران و حق تعیین سرنوشت است. تو دولت حداقلی میخواهی. رئیسی باشد یا نباشد اهمیتی ندارد... از قانون اساسی فرانسه میشود ولایتفقیه درآورد و از جوچهی کرهی شمالی میشود دموکراسی بیرون کشید. به مصوبات اعتنا نکن. مطالباتت را واضح بیان کن و بگیر... هیچ بیگانهای دوستدار کشور من و تو نیست. ایرانی شاید پلوی سفارت خورده باشد، اما ننگ سفارتی بودن و بعدتر مستعمره بودن را نپذیرفته است. ایالات متحده در هیچ کشوری شادی مردمی را در این پنجاه سال تحمل نکرده است. یقین داشته باش اگر تو در معرض تشکیل دولت مردمی باشی، تو را به رسمیت نخواهد شناخت و برای مقابله با تو با همین احمد خاتمی و علمالهدی وا میبندد! خیابان تهران و خیابان ایران تعیینکننده است نه هیچ خیابان دیگری در جهان و پول توجیبی توست که تغییر مثبت ایجاد میکند نه هیچ ارز فرامرزی جهانی. یادت باشد که تو زاییدهی نسل ارتباطات اتمیزه هستی و مدیون همین فنآوری ارتباطات مجازی هستی. آزادی تو امروز وابسته به سرعت نت توست. جمهوری اسلامی به دلیل تربیت فقهی صفر و یکی به موضوعات نگاه کرده است. عقبنشینی را هیچوقت نیاموخته است؛ بنابراین خط را نگه میداشت تا آخرین قطرهی خون و بعد مجبور میشد کیلومترها عقب بنشیند. حال آنکه میتوانست پشت خط، خطی دیگر تعیبه کند و به صد متر عقبتر و خط مستحکم پشتی عقبنشینی کند و تلفات ندهد... در مسائل اجتماعی هم همهی خطوط برای او خطوط قرمز و نهایی هستند... تو از این ایراد جمهوری اسلامی بیاموز و به موقع عقبنشینی کن تا تلفات ندهی. من تمام تلاشم این است که به آن که تو را میزند یاد بدهم که نزند...».
دوستی خاله خرسه
و، اما صحبتهای از سر دلسوزی امیرخانی با جماعت به خیابان آمده! ما متوجه دلسوزی و نیت خیر آقای امیرخانی هستیم و معتقدیم که در این زمینه باید خوشبین بود. منهای توجه دادن امیرخانی به سمت توطئه اجنبی، اما آقای امیرخانی باید بداند که فرق است بین اصالت دادن به اعتراض با اصالت دادن به خیابان! «معترض اصیل» بدون مجوز به خیابان نمیآید و عاقبت خیابان نیز جز «حمام خون» نیست. اکنون امیرخانی در کدام سمت این ماجرای فلسفی ایستاده است؟
چرا امیرخانی این حقیقت ساده را نمیداند که در مابهازای تشویقهای عدهای برای به خیابان کشاندن کسانی از مردم، هزاران نفر کشته و زخمی میشوند و البته بر بار مشکلات نیز افزوده میشود! همانطور که در اغتشاشات اخیر دیدیم... اگر کسی با تشویقهای امثال امیرخانی به خیابان رفت و در بلبشوی جنگ پلیس با اراذل و اوباش کشته شد؛ آیا چیزی هم بر ذمه رضا امیرخانی خواهد بود؟ پاسخ مشخص است...
طرفه آنکه «دوستی و دلسوزی» میتواند صادقانه باشد، اما اثری مثل داستاندوستی خاله خرسه داشته باشد. داستان خرسی که مرد جنگلبان به خواب رفته را دوست داشت و برای اینکه مگس را از روی صورت مرد غنوده بپراند، سنگ بزرگی را برداشت و به سمت مگس پرتاب کرد، اما این سر مرد جنگلبان بود که له شد. «تشویق به اعتراض و خیابان» اگر بدون پیوستهای لازم باشد، یقینا جز دوستی خالهخرسه چیز دیگری نیست و این پیوستهای لازم در پشت هیچ نمایش اعتدالی و ژست با حکومت نبودن نیز پنهان نمیشوند... تیتر این یادداشت تحلیلی در اشاره به سن ۵۰ سالگی آقای امیرخانی و نیز یکی از آثار ایشان به نام «منِ او» نگاشته شده است.
روزنامه جام جم