گروه‌های فرصت طلب هیچ نقشی در پیروزی انقلاب نداشتند
یک کارشناس حوزه تاریخ معاصر در گفتگو با جام جم آنلاین:

گروه‌های فرصت طلب هیچ نقشی در پیروزی انقلاب نداشتند

روایتی از انقلاب اسلامی در گفت‌وگو با قاسم تبریزی، استاد تاریخ‌ معاصر

هنوز در مرحله استعمارزدایی هستیم

اکنون درگیر جنگ رسانه‌ای هستیم و روایت موثری که بتواند به گستره مخاطبان، ذهنیت و رویکرد بدهد و سویه نگاه‌شان را به تحولات تنظیم کند، همان روایت اول وتاثیرگذاری است که بایستی ازآن ما باشد. درفضای مجازی و رسانه‌ها جنگ روایت‌ها کولاک می‌کند و بلندگوهایی با بهره‌گیری ازشگردهای اقناع مخاطبان، روش‌های جلب نظروتکنیک‌های روزآمد رسانه‌ای، می‌کوشند با تاریخ‌سازی جعلی برای نسل نوی انقلاب، به گونه‌ای روند تاریخ معاصررا روایت کنند که انگار انقلاب اسلامی ازسر شکم‌سیری بوده،کشور ما دردوران پهلوی به نوعی گل‌وبلبل و همه‌چیزتمام بوده و این انقلاب جهانگیر چندان دستاوردی نداشته!
اکنون درگیر جنگ رسانه‌ای هستیم و روایت موثری که بتواند به گستره مخاطبان، ذهنیت و رویکرد بدهد و سویه نگاه‌شان را به تحولات تنظیم کند، همان روایت اول وتاثیرگذاری است که بایستی ازآن ما باشد. درفضای مجازی و رسانه‌ها جنگ روایت‌ها کولاک می‌کند و بلندگوهایی با بهره‌گیری ازشگردهای اقناع مخاطبان، روش‌های جلب نظروتکنیک‌های روزآمد رسانه‌ای، می‌کوشند با تاریخ‌سازی جعلی برای نسل نوی انقلاب، به گونه‌ای روند تاریخ معاصررا روایت کنند که انگار انقلاب اسلامی ازسر شکم‌سیری بوده،کشور ما دردوران پهلوی به نوعی گل‌وبلبل و همه‌چیزتمام بوده و این انقلاب جهانگیر چندان دستاوردی نداشته!
کد خبر: ۱۴۹۰۳۷۵
 
در این جنگ روایت‌ها از یک‌سو با سفیدشویی آن دوران استبدادی که مستعمرگی ایران واضح‌ بود و از دیگر سو با جعل تاریخ رویارو هستیم. استاد تاریخ‌پروژه، قاسم تبریزی به روزنامه جام‌جم آمد تا از ریشه‌های انقلاب بگوید و چرایی این مهم را روشن‌ کند که آن‌همه سترگی وعظمت روح انقلاب،آن آرمان‌ها وارز‌ش‌های والا،چرا درطیف‌هایی ازنسل جوان به‌گونه‌ای که باید و شاید نرسیده و در رویکردهای‌شان متجلی به نظر نمی‌رسد. آنچه می‌خوانید مشروح این گفت‌وگو است.

 چرا در این رویارویی رسانه‌ای نتوانسته‌ایم به گونه‌ای عمل کنیم که مخاطبان‌مان چنین دروغ‌های بزرگی را راست نپندارند و تا این اندازه بدون نقد داده‌ها از آنها تاثیر نپذیرند. آیا با رسانه روزآمد غریبه‌ایم یا ابزارهایی که در دست داریم چه سخت و چه نرم، کارایی بایسته ندارد یا خودمان و دیدگاه‌مان به رسانه، جهان و رویکرد نسل‌ نو روزآمد نیست؛ چرا نتوانسته‌ایم مخاطبان‌مان را با آگاهی‌بخشی و در گستره جهاد تبیین و روشنگری به گونه‌ای آگاه و مطلع کنیم که دستِ ازپیش‌مشخصِ دشمن را به برد تبدیل نکنند؟ یا شاید روایت ما با وجود استناد و استواری، دارای ویژگی‌هایی نیست که مخاطب‌پذیر باشد یا نکند فاصله‌مان را با نسل نو باید بازتنظیم و بازتعریف کنیم؟ 
ابزار آنها تاریخ است و با شیوه‌های هنرمندانه‌ای سعی دارند مطالب ناراست‌شان را راست و درست جلوه دهند و به خورد مخاطب عام بدهند و می‌کوشند چنین طیف گسترده‌ای را به چنین باوری‌ برسانند که انگار همه مشکلات با بازآمدن این وابستگان رفع و رجوع می‌شود.تاریخ درحقیقت، راهنما و معلم انسان، ابزار و زمینه انتقال تجربه و نهایتا عبرت است. جامعه‌ای که حافظه تاریخی ندارد، همانند کودک نارس می‌ماند. سیاستمدارانش خطاها را تکرار می‌کنند، روشنفکرانش ناکارآمدند و توده مردم نیز سرگردان هستند. تاریخ برای این است که انسان با آگاهی، بینش و روشنی، گذشته را چراغ راه آینده قرار بدهد.علم تاریخ و سیاست به قول شهید مدرس، لازم و ملزوم یکدیگر است. سیاستمدار بدون علم تاریخ، فریب‌ می‌خورد، اشتباهاتش مکرر است و ناکارآمدی دارد. مورخ بدون دانش سیاست، نمی‌تواند به تحلیل تاریخ بپردازد.در راستای دغدغه‌های شما باید گفت سه مشکل داریم؛ یکی فرهنگ متضادی است که استعمار در دو سه سده اخیر برای ما ساخت و پرداخت؛ ما نه فرهنگ ایرانی، نه فرهنگ اسلامی، نه فرهنگ غربی داریم؛ برخلاف سطحی‌نگرهایی که می‌اندیشیدند می‌توان این سه فرهنگ را تلفیق کرد، باید تاکید کرد این سه فرهنگ واقعا متضادند و همین تضاد و ناهمگرایی عمیق، در زندگی و زیست ما ریشه دوانده است.
   
که البته می‌توان این فرهنگ را استعماری نامید؟
استعمار به تحقیر ما دامن زد و خودمان تحقیر را پذیرفتیم. ما را عقب نگه داشتند و پذیرفتیم که عقب‌ مانده‌ایم. القا کردند ما جهان سومی یا جهان جنوب هستیم و قبول کردیم؛ زیرا پذیرفته بودیم که غربی‌ها بهتر می‌فهمند.انسان تحقیرشده واقعا برای خودش و جامعه، خطرناک و مضر است. به قول دکتر شریعتی با کشتن کسی، به قتل دست‌ زده‌ای اما با تحقیر کسی، مرتکب بزرگ‌ترین جنایت شده‌ای. مثلا آن شخص که در مقایسه ما و انگلستان گفته بود: انگلستان به مثابه یک استخر پر از آب زلال است و ما همانند خزه‌ها و جلبک‌هایی هستیم که... تحقیر تا کجا! یا آن کسی که نخستین بمب تقلید را منفجر می‌کند و حکم‌ می‌فرستد که برای مترقی ‌شدن از فرق سر تا نوک پا عملا، فکرا، ظاهرا و باطنا بدون انتخاب و گزینش بایستی غربی بشویم؛ استعمار و عواملش این‌گونه‌اند.
ازسوی دیگرحکومت استبدادی بر ما حکم می‌راند، قانون‌شکنی و بی‌قانونی وستم حاکمیت جوررابه عادت خودما یعنی پیروی‌نکردن از قانون و قانون‌گریزی بیفزایید؛ درحالی که پیشرفت مملکت وامنیت واقتدارش درقانون‌گرایی خلاصه می‌شود که تنها راه‌حل ما‌ست. میراث استبداد درهمه جوانب و ابعاد برای ما همین تربیت وعادت به قانون‌گریزی است.ریشه اصلی مسائل ومشکلات ماهمین است. 
 
درچنین وضعیت و فضایی با انقلاب اسلامی بر آن شدیم تاآرمان‌های قرآن، اسلام و انقلاب را کاربردی و عملی کنیم؛ از راهبردهای این مهم؟
 بخش طاغوت‌زدایی واستعمارزدایی از اهم مسائلی است که درگیرش هستیم ودگرگون‌کردن چنین فرهنگی به قول دکتر شریعتی دست‌کم بازه‌ای ۱۰۰ساله نیاز دارد. دیگر بزرگان نیزچنین اعتقادی دارند و خود حضرت امام‌(ره) نیز فرمودند اگر ما خوب کار بکنیم، مملکت پس از ۱۰۰ سال، تازه! حالت عادی پیدا می‌کند. اما یا نمی‌دانیم یا سرسری می‌گیریم یا وعده بیهوده به مردم می‌دهیم و مطالبات‌شان را افزایش می‌دهیم.   البته حق و حقوق مردم به جای خود درست و بجاست اما چگونگی برخورد و تعامل ما با مردم نیاز به بازنگری خردمندانه دارد!
از ابزار وزمینه‌های آگاهی‌افزایی جامعه همین روزنامه‌نگاری و رسانه است اما دررسانه به‌جای آگاه‌ کردن متاسفانه مردم را تحریک ‌کرده و برمی‌انگیزیم. به‌جای بالا بردن فهم سیاسی جامعه به تحریک سیاسی می‌پردازیم و دعواهای سیاسی‌مان را به جامعه تزریق می‌کنیم؛ مثلا برای اثبات خودمان به نفی دیگری می‌پردازیم. کم آسیب ندیدیم از این رسانه‌ها که علیه سنت به انتشار مطلب پرداختند.
 در این میان یاد کنیم از ملا عبدالرسول کاشانی که در رساله انصافیه به علل ناکارآمدی مشروطه پرداخت. او عالمانه درباره ناکارآمدی مشروطه از‌جمله می‌نویسد: خود رجال مشروطه که قانون اساسی نوشتند، به قانون عمل نکردند؛ مانند تقی‌زاده، فروغی و ولی‌ا... نصر و دولت نیز با شکلی دیگر ناکارآمدی‌اش را نشان داد، مانند نخست‌وزیر کردن وثوق‌الدوله.  همچنین مطبوعات به دست جُهال [یعنی نابخردان سطحی‌نگر] افتاد که علیه مقدسات نوشتند و مردم را به‌جای روشنگری و تببین در مسائل مهم به بیرون از مرزها ارجاع دادند. مثلا در درس و علم نیز هرچه جلوتر می‌رویم از حقیقت و واقعیت فاصله بیشتری می‌گیریم، به‌جای فرهنگ و سنت خودمان به تدریس جامعه‌شناسی، روان‌شناسی و... غرب می‌پردازیم.در حالی‌که غربی‌ها از دوران صفویه به تاسیس مراکز شرق‌شناسی و ایران‌شناسی پرداختند اما سرمشق تاریخ‌نویسی‌مان نیز در آغاز همان رساله سر جان ملکم شد! که کتاب‌های خانلری و پیرنیا نیز در همان راستا‌ست. بحث دو قرن سکوت زرین‌کوب نیز از نکات سر جان ملکم است.  زمان پهلوی که اجازه تاریخ‌نویسی نداشتیم. درباره مشروطه یا مدرس و حتی در نقد اسرائیل نمی‌توانستیم کتاب بنویسیم. در تاریخ‌نگاری، دست‌مان خالی بود. آیا جیمز ویل، عضو سیا باید برای ما تاریخ بنویسد؟! گراهام فولر، عضو سیا در آمریکا کرسی شیعه‌شناسی گذاشته است. این بخشی از واقعیتی است که وجود دارد. ‌ضمن این‌که دنیا نیز علیه مابوده و غرب درمراکز ایران‌شناسی،شرق‌شناسی و اسلام‌شناسی، رویکردش عموما برای ضربه زدن به تشیع و ما بوده.وهابیت را تقویت کردند و به جان ما انداختند؛ در حالی‌که وهابیت تا سال ۵۰ چندان جایگاهی نداشت یا طالبان یعنی کاریکاتوری از اسلام را و داعش‌ را که سرانش اخیرا کراوات‌زده ظاهر می‌شوند برای ضربه‌زدن به ما و فرسایش توان‌مان راه انداختند یا فراماسونری را برای تربیت جاسوس‌ها شکل ‌دادند و... 
   
به رغم این همه کار در فضای رسانه و ساخت برنامه‌های متعدد ترکیبی، مناظره‌ها، مستندها، مصاحبه‌ها و فیلم‌های سینمایی و.. انگار نوع بیان ما چندان شیوا و دلپذیر نبوده که بخصوص مخاطب جوان بپذیرد. همچنین در زمینه افت کتاب‌خوانی و... حال باید بپرسیم چه کنیم؟
وقتی سطح مطالعه پایین باشد فهم مطالب مشکل می‌شود. زمان محمدرضا تعداد چاپ کتاب ۲۲۱۷ جلد اوجش بود. سالانه انتشارات بعثت در نهایت ۷یا ۸ کتاب نشر می‌داد. اجازه نمی‌دادند!
‌وقتی حافظه نباشد نمی‌دانیم؛ ما سال ۷۵ به ۵۰ هزار عنوان کتاب در سال رسیدیم، هرچند شان و جایگاه ما نشر ۲۰۰ هزار جلد است. با این حال، الان قابل مقایسه با گذشته نیست.
ما در گذشته مگر چه تعداد دانشجو و نویسنده و تولیدکننده دانش داشتیم! 
زمانی آیت‌ا... حسن‌زاده (ره) در سخنرانی برا‌ی مسئولان استانی به نقل ازافلاطون گفت: سیاستمداران هنگام سخن ‌گفتن با مردم باید قوت‌ها رابیان‌ کنند ودرخلوت با یکدیگر به شمردن عیوب‌شان بپردازند! اما شما برعکس عمل می‌کنیدوباعث نومیدی مردم می‌شوید. 
بنیان‌ها و ریشه‌ها را که بکاویم، باید اول ماهیت استعمار و بعد استبداد را پژوهش کنیم... وقتی استاد دانشگاه درباره رضاخان با آن همه جنایت و ظلم می‌گوید: ایران را ساخت و امنیت را برقرار کرد، چه بگویم! در حالی که ایران را وابسته به انگلیس کرد و مجری برنامه‌های آنها بود.
   
این‌که برخی چهره‌های دانشگاهی رضا‌خان را می‌ستایند و از مدیریت درخشانش می‌گویند؟
حسن ظن این است که بینش سیاسی لازم را ندارند. روان‌شاد محمدرضاحکیمی می‌گفت: در ایران باید کرسی استعمارشناسی را در حوزه و دانشگاه دایر کنیم. کسی که با وجود جنایت‌های آمریکا در ایران، باز چشم به آمریکا دارد؛ حداقل فاقد شخصیت است. او مسائل دین را نمی‌فهمد که قرآن در برائت از کفار و مشرکان می‌گوید: اینها را دوست خود نگیرید. حتی چنین کسی دم از ملی‌گرایی هم که بزند باید دسته‌کم منافع و اقتدار و وحدت ملی کشور را در‌نظر بگیرد که دیگر جای امید به آمریکا نمی‌ماند. 
   
نگاه کسی که شناخت حداقلی نیز از استعمار ندارد و چاره‌اش؟
مثل این‌که چنین کسانی می‌گویند: اگر آمریکا بیاید دیگر در انتخابات تقلب نمی‌شود؛ آمریکا با آن کارنامه سیاه در الجزایر و ویتنام و...!
البته راه‌اندازی کرسی استعمارشناسی بخشی از مسائل را حل می‌کند و نوری به گذشته می‌تاباند. 
جوان ما مطالعه ندارد و بیان استاد نیز مخاطبانش را اقناع نمی‌کند؛ اقناع مخاطب واقعا هنر است. مگر با دوسه فیلم سینمایی و سریال می‌شود چند میلیون جمعیت از نسل‌های مختلف را تغذیه فکری کرد!
بالاخره باید مشاهیرمان را به جامعه بشناسانیم و الگو ارائه کنیم. به‌فرمایش استاد حکیمی، آرمان‌ها را که روشنگرانه بیان کنیم و همین‌که الگو‌ها را نشان بدهیم جوان خودش را می‌سازد. 
مثلا درباره علامه جعفری باید تا‌کنون ‌۵۰۰۰ عنوان کتاب می‌دادیم یا درباره امام راحل (ره) ۲۰۰ هزار عنوان کتاب نشر می‌دادیم. اما چون مسئول دست‌اندرکار، هیچ شناخت ابتدایی درباره چهره‌ها و جامعه و کار فرهنگی ندارد، چنین دستاوردهایی نداریم. 
 
اشاره‌ای به دست‌اندازی‌ها و ترک‌تازی‌های آمریکا در ایران پیش از انقلاب؟
موسسه فرانکلین بود که کانون پرورش فکری را راه انداخت و ربطی به فرح نداشت و نخستین مدیرعاملش لیلی امیرارجمند؛ جاسوس آمریکا در اروپای شرقی بود و اسنادش هم منتشر شده است.
 مدرسان دانشکده‌های نظامی ما آمریکایی‌ها بودند.‌ ۳۵ هزار بنا به سندهای لانه جاسوسی فقط مستشار نظامی آمریکایی در ایران بود. آمریکایی‌ها ساواک را بنا بر اسناد در دوره تیمور بختیار راه انداختند.
سرلشکر منوچهر هاشمی در خاطراتش با عنوان داوری، چاپ‌ ۱۳۷۰ لندن آورده که (سال ۴۲ برای تصدی اداره هشتم معرفی شده بودم) آمریکایی‌ها اسناد سال‌های ۳۵ تا ۴۲ را کلا با خودشان بردند! 
سازمان برنامه دست مستشاران آمریکایی بود. برنامه‌ریزی خریدهای استراتژیک ما با آمریکایی‌ها بود. مثلا خریدهای ۵ و ۶ و  ۱۱ میلیاردی از اسرائیل (که نه اسلحه داد نه پول را برگرداند) یا درباره خرید سلاح از آمریکا که در روند خریداری هرگز حتی انتخاب جنگ‌افزار و اسلحه با ایران نبود! مملکت ما چنین وضعی بود که باید اینها تبیین شود.
   
از بی‌شمار نمونه‌های استقلال‌نداشتن ما؟
رابرت هایزر، معاون نیروهای آمریکا در اروپا هنگام روی کارآمدن بختیار در دی۵۷ به ایران می‌آید. او ماموریت داشت همکاری ارتش را بانخست‌وزیر سامان بدهد. ارتشی‌ها که گفتند: با بختیار کار نمی‌کنیم با توهین و تندی او را پذیرفتند.همچنین وقتی لزوم کودتاکردن ارتش را طرح می‌کند، تیمسار قره‌باغی آن را ناممکن می‌شمارد با این توجیه که حتی رئیس دفتر من با آیت‌ا... خمینی است. (که این سخن قره‌باغی با تحقیق هایزر درست درآمده بود).
ماموریت آخر او قتل‌عام فعالان انقلاب بود که با شناسایی‌های کامل و تحقیقات ساواک قرار بوده آغاز عملیات در عصر همان‌ روز باشد که عملیات با تلفن و فراخوانی کارتر ناتمام می‌ماند. توجیه کارتر این بوده که با هواپیمای اختصاصی برگرد زیرا ایران، دیگر امن نیست. 
او در اواخر رفتن با شاه دیدار می‌کند و شاه می‌پرسد: چه‌کنم که می‌گوید: باید بروی؛ شما ببینید آیا کدام‌شان شاه است!
وقتی می‌گوییم که مملکت ما مستعمره امریکا بود یا اسرائیل در اینجا چنین و چنان می‌کرد؟
برپایه بسیاری اسنادی است که در دست داریم. همانند ۵۳میلیون برگ اسنادی که ساواک جمع‌آوری کرده از سال ۳۵ تا ۱۳۵۷ و در ۳ونیم میلیون پرونده گردآورده.
ریچارد هلمز، رئیس سیا و سفیر وقت در ایران بود و هوشنگ نهاوندی با او ارتباط سری داشت. [نهاوندی: وزیر و رئیس دانشگاه تهران و نخست وزیر] این مطلب در اسناد ساواک تاییدشده بود اما ساواک اجازه اقدام نداشت، درعین حال دختربچه ۱۴ساله مثل خانم دباغ یا خواهر آقای حدادعادل را به‌خاطر یک انشا می‌گیرند و می‌برند و شکنجه  می‌کنند.
انقلاب اسلامی، استقلال ما را تضمین کرد. تا پیش از انقلاب انگار مملکت تیول آنها بود. 
 
همچنان‌که تاکیدشد ارائه اطلاعات درست به گونه و شیوه‌ای نیست که جذاب باشد و به‌ویژه برای طیف‌های مختلف مخاطبان از هر نسل، هیچ دستاورد چشمگیری را نمی‌توان یادکرد که با روندی مستمر و خلاقه ارائه شده باشد؟
ریشه‌اش این است که مورخ ما ادیب نیست و هنر نویسندگی و پردازش مطلب به‌شکلی هنرمندانه و خواندنی ندارد. هرچند مطلب را می‌داند. ازسوی دیگر هنرمند ماتاریخ نمی‌داند وبینش سیاسی ندارد و البته حاضر به وقت‌گذاردن و سرمایه‌گذاری هم نیست یا نیستند.
یا عده‌ای باید کار پژوهشی بکنند و مواد و داده را آماده سازند تا هنرمند برپایه همان مبناها متنی بیافریند مثلا سیدمهدی شجاعی برای شهید چمران «مرد رویاها» را نوشته است، همین که متن را می‌خوانید انگار فکر می‌کنید که نویسنده با تفکر قطب‌زاده و دکتر یزدی و کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در اروپا و آمریکا آشناست. ایشان همچنین اسناد ساواک را بررسی کرده است. 
 
مورخان ما اگر اهل قلم و ادبیات بودند که چنین وضعی نبود، زیراکتاب‌های تاریخی وعرفانی، فلسفی و...ما فقط به کار متخصصان می‌آید و اصلا کششی برای خوانندگان دیگر ندارد!
این مشکل را همه‌مان داریم. مثلا موسی نجفی از مورخان و پژوهشگران سطح بالای ما است که قلمش اما به کار استادان دانشگاه فقط می‌آید یا آقای موسی حقانی یا دکتر جواد منصوری که از نظر معلومات به‌ویژه تاریخی بالا هستند و مستند هم می‌نویسند اما قلم‌شان جوان‌پسند نیست.راه‌حل این مهم در حالت عادی، برپایه رویش‌های خودجوش در جامعه است یا از این بهتر این است که به‌طور متمرکز و اندیشیده‌شده به تربیت نیرو بپردازیم زیرا امروز دو موضوع تخصص و هنر از اهم محورها و بایدهایی است که باید جدی گرفته شود.
باری آیت‌ا... جوادی آملی می‌فرمود در این دوران دفاع‌مقدس ما، جای کسانی همگرا و همانند حکیم ابوالقاسم فردوسی واقعا خالی است تا این حماسه‌ها را باز بپرورد و جاودان و البته مخاطب‌پسند کند.
 
دوست مشترک‌مان استاد جواد منصوری البته تاکید داشتند که ما به نسبت خودمان واقعا خوب کار کرده‌ایم!
اگر می‌خواهیم این داشته‌ها، سرمایه‌ها و میراث‌ها مطرح شود و اثرگذار باشد، باید در سطوح بالای هنری کار کنیم. همانند جایگاه بزرگی که فردوسی دارد. واقعا درستش هم این است که به نسبت خودمان باز خوب کارکرده‌ایم، به‌ویژه که ما تقریبا چهاردهه است که آغاز کرده‌ایم.از شما می‌پرسم که آیا درکدام سیستم جهانی به چاپ ونشر اسناد اطلاعاتی می‌پردازند. درحالی که وزارت اطلاعات ۳۹۵جلد تاکنون اسناد اطلاعاتی منتشر کرده و دومیلیون سند بیرون داده والبته ۵۳میلیون سند دردست‌ داردکه باید نشر دهد. 
 
روندی که باید این اسناد طی کنند تا به متن دیداری و خواندنی در قالب‌های هنرورانه و هنرمندانه تبدیل و با سنجیدگی به مخاطبان ارائه شوند؟
این اسناد مختلف پس از انتشار از سوی استاد دانشگاه و پژوهشگران، مدون و تالیف شده به تاریخ تبدیل می‌شود و سپس هنرمند، نویسنده خلاق، داستان‌نویس و رمان‌پرداز از این داده‌ها بایستی الهام بگیرد و متن هنری مثل داستان، رمان و... پدید بیاورد. 
ما زمانی به آقای چینی‌فروشان مسئول وقت کانون پرورش فکری پیشنهاد دادیم بر پایه این اسناد به آفرینش داستان و متن بپردازند و ایشان گفت: نویسندگان و داستان‌نویس‌های ما چنین متن‌هایی را درنمی‌یابند! 
لازم است که درقالب پایان‌نامه‌هاوتحقیقات وپژوهش‌های دانشجویی بازآفرینی و بازنگاری شده و درقالب‌ها وساختارهای دسترس‌تری ارائه شود. درحالی که دانشگاه‌ از مغول و دوران مغول جلوتر نیامده و حتی به دوران مشروطه نرسیده و در فضای تاریخ معاصر نهایتا مصرف‌کننده تاریخ ۱۳جلدی ایران کمبریج انگلیس است که با بودجه ایران با سفارش تقی‌زاده نوشته شده است. 
 
درباره رمان‌های تازه انتشاریافته نسل انقلاب ارزیابی‌تان چیست؟
زمانی با زنده‌یاد شمس آل‌احمد به تبریز سفرکردیم و درباره چندوچون و سرنوشت رمان انقلاب پرسیدم که گفت: اتفاقا حضرت آقا نیز همین دغدغه را در دیدار اخیرم با ایشان مطرح کرد‌؛ رمان انقلاب را باید نسل انقلاب بنویسد!
 آن زمان که سال ۷۰ و ۷۱ بود، پذیرش این سخن آل‌احمد برایم دشوار می‌آمد اما اکنون می‌بینم که درست می‌گفت. زیرا نوشته‌ها و رمان‌های جوانان نسل انقلاب را می‌بینم که با ایمان و اعتقاد نوشته شده و سرشار از فضاهای معنوی، اخلاقی و فرهنگ اسلامی است. این آثار، متعهد به انقلاب و آرمان‌ها و ارزش‌های ماندگار است. 
 
دوستان صاحب‌نظر، نفوذ سازمان‌یافته را نمی‌پذیرند اما نفوذ و نفوذی را جدی می‌دانند‌؛ آیا چگونه باید با نفوذ برخورد کنیم به‌ویژه که تاییدطلبان همیشه گاف‌های بزرگی به نفوذی‌ها داده‌اند؟
دو چیز است که بوده و خواهد بود‌؛ نفاق و نفوذ. درباره چگونگی برخورد با نفوذ و نفوذی، نخستین مسأله همانا فهم و آگاهی دولتمردان و مدیران است تا به‌سادگی به هرکسی که لبخند می‌زند ولو آشنا اعتماد نکنند. از ویژگی‌های برجسته امام راحل‌(ره) یکی این بود که زبان‌شان بسته بود. هوشیاری‌شان چشمگیر بود که باعث می‌شد سرعت انتقال‌شان بالا با‌شد و گاهی درباره موضوعاتی به این نتیجه می‌رسیدیم که نگفته‌های‌شان مهم‌تر بود از آنچه که گفتند.   مثلا خانم دباغ می‌گفت: در پاریس یک آمریکایی خبرنگار آمد و گفت در اروپا و آمریکا شایع شده آیت‌ا... خمینی ضد زن است. ایشان که برای نماز می‌رود، در مسیر با ایشان در همین‌باره صحبت بکن و من نیز تصویربرداری می‌کنم.   اتفاقا از امام که درباره مسأله زن پرسیدم، دست‌شان را تندی حرکت داد که برو کنار! حالا که وقت چنین مسائلی نیست! خیلی هم از برخوردشان تعجب کردم و بعدازظهر ساعت ۴ که برای صرف چایی تشریف آورد از من پرسید: دخترم! چه کسی به شما گفت چنین حرکتی بکنی؟ گفتم یک آمریکایی. گفت: فکر نکردی این جاسوس باشد و کارش لایه‌های پنهانی دارد و غرضی دیگر داشته! بعد که تحقیق کردم دریافتم آن خبرنگار از سازمان سیا بوده است.  یا یک‌بار دو مأمور سیا به‌عنوان تاجر در پاریس خدمت امام رسیدند و به سیاه‌نمایی درباره فضای اقتصادی ایران پرداختند و امام هیچ سخنی نگفتند. بعدا، امام فرمودند دو تا آمریکایی آمدند و گفتند ما تاجریم اما من دیدم که اینها فاجرند! 
یا (سال ۴۲ و ۴۳) حضرت امام برخی اعلامیه‌ها را به مثلا مؤتلفه و شماری کار را به مثلا شهید عراقی و محلاتی و کارهای دیگر را به این یا آن گروه فعال می‌دادند. روزی حاج‌آقامصطفی می‌گویند شما مثل این‌که به ما اعتماد ندارید، که امام می‌گوید شما لازم نیست همه ‌چیز را بدانید. ساواک نیز خیلی از مطالب و کارهای امام را واقعا نفهمید.پس مسئولان ما باید زبان‌شان را نگه‌‌دارند و به هرکسی اعتماد نکنند و مسائل مملکتی را هرجا با هرکه در میان نگذارند، ولو چهره شناخته‌شده و مثبتی باشد. دقت داشته باشند در مسائل و اسرار مملکتی به هرکسی اعتماد نکنند. 
 
یکی از مهم‌ترین امور پیشگیرانه درباره نفوذی‌ها که هنوز انجام نشده؟
استعلام‌کردن یک اصل قانونی است و سیستم اطلاعاتی باید برای هر ایرانی از دوره دانش‌آموزی پرونده‌ای داشته باشد. این پرونده‌ها به‌هیچ‌وجه منفی نیستند. به‌عنوان‌مثال، زمانی که اعلام می‌شود نیاز به چند فرماندار یا قاضی داریم، سیستم اطلاعاتی باید براساس سابقه افراد، اعلام کند که کدام‌یک از آنها با توانایی‌ها و صلاحیت‌های علمی، سیاسی و مدیریتی‌شان شاخص‌تر هستند.در این مملکت چنین سیستم مهمی، حتی در ارکان مدیریتی وجود ندارد. 
مسأله مهم دیگر در نفوذ، همانا آگاهی مردم است و جامعه باید آگاهانه دشمنش را بشناسد. از شیوه‌های موفقیت سیستم اطلاعاتی غرب، خود مردمان آن‌سامانند.در جریان فعالیت‌های منافقین، موفقیت ما به‌خاطر همکاری مردم و به‌ویژه توصیه امام به آنان برای تلاش در اطلاع‌رسانی درباره منافقین به مأموران دولتی بود. این اقدام باعث شد که امنیت منافقین به‌طور چشمگیری از دست برود.
آگاهی مردمی به این معناست که بدانند نفوذی‌ها داشته‌های مملکت و تلاش‌های ملی را  بر باد می‌دهند. باید مردم را دراین‌باره با برنامه‌ریزی مناسب، آگاه کرد و هوشیار نگه‌داشت.
   
و جمع‌بندی؟
انقلاب اسلامی چنین نبودکه یک حکومت برود و حکومت دیگری با فقط تغییر چند دولتمرد جایگزینش شود. این انقلاب دارای ارزش‌ها و آرمان‌هایی است که در داخل کشور حاکمیت قانون، عدالت اجتماعی و حضور مردم در صحنه است. اصولا پیامبران برای عدالت‌گستری آمدند و عدالت اجتماعی از بنیادی‌ترین مسائل است. عدالت، زمانی تحقق می‌یابد که مدیر و رئیس، هم عادل باشد و هم مجری عدالت.
دیگر مسأله، قانون‌گرایی است که بیمه‌کننده موفقیت مملکت است. همچنین دولت‌ها باید ادامه یکدیگر باشند نه منقطع از همدیگر! اصولا این انقلاب و به‌ویژه ولایت‌فقیه [بنا به نوشته امام‌راحل(ره) در کتاب ولایت‌فقیه] حاکمیت قانون است. ایشان می‌فرماید ولی فقیه، مجری و حافظ قانون الهی است.
 همین که انقلاب شد، امام فرمود: نخست باید قانون را بنویسید و شورای انقلاب را تا زمان شکل‌گرفتن قوه مقننه، موظف به قانون‌گذاری کردند.
شرافت ما و شما به اجرای قانون است، زیرا دزدها از قانون می‌ترسند و به فرموده امام‌راحل(ره) اگر به قانون عمل شود هیچ اختلافی پیش نمی‌آید.
از امام، رمز بقای انقلاب را پرسیدند و ایشان گفتند همان رمزی که انقلاب را به پیروزی رساند. ازجمله آن رموز ده‌گانه می‌توان به محورهایی مانند «ایمان به خدا و برای خدا کارکردن، اخلاص در عمل، اطاعت از رهبری، قانون‌گرایی، اتحاد و اتفاق یعنی همگرایی با هم و پرهیز از سلیقه‌گرایی و...» اشاره کرد. این انقلاب را همه مردم به اوج رساندند و در شکل‌گرفتنش شرکت داشتند. در مسیر خدا همه یکی‌ هستند. هیچ‌کسی نه صاحب انقلاب است، نه انقلاب وامدار کسی است. حرکتی الهی، رهبری امام، خواست خدا، اخلاص جامعه و ... باعثش شد. 
دشمن وقتی نفوذ می‌کند که اختلاف باشدوبه فرموده پیامبر بین دومسلمان تا اختلاف بیفتد ازآن میان،دست شیطان است که بالا می‌آید. 
ما باید حافظ انقلاب و راوی راستین‌ آن باشیم؛ انقلاب با انکار و غلو و ناراستی، فراگیر و پیروز نمی‌شود. باید دستاوردها را با اخلاص و صادقانه مطرح کرد. تاریخ برای درس‌آموزی و عبرت است. مگر با دروغ آیا کسی هدایت می‌شود؟ 


newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها