مقام معظم رهبری براساس منطق عاشورایی چنین کردند. طرف مقابل براساس تفکر کابویی فکر میکند که صحنه روابط بینالملل مانند فیلمهای وسترن است که به راحتی به طرف مقابل شلیک کنند. در مقابل این رویکرد اگر ضعف نشان دهید، بهراحتی به شما شلیک میشود که نمونه اخیر آن تحقیر علنی رئیسجمهور اوکراین بود که هنوز هم ادامه دارد. مقام معظم رهبری هم دقیقا با همین شناخت تاکید داشتند ما با قلدرها پشت میز مذاکره نمینشینیم تا آنها زمینه برای تحمیل خواستههایشان بیابند. در جنگ ارادهها بعد از سخنان رهبری ما پیروز میدان هستیم. الان اراده آمریکا شکسته شده و از شرط و شروطگذاری عقب نشسته است و همینطور از اقداماتی که میخواست انجام بدهد عملا عقبنشینی کرده است.
در این جنگ روایتها به لحاظ اینکه غرب به منابع اطلاعاتی گسترده دسترسی داشته و رسانههای قوی دارد تلاش میکند که اراده ملی ما را بشکند و طوری به مخاطب القا کند که اگر ایران مذاکره نکند نابود خواهد شد. متاسفانه این روایت شاید برخی از نخبگان و افرادی را هم که صاحب تریبون هستند به این باور رسانده که مذاکره حلال مشکل است در حالیکه برای مقابله با آمریکا مقاومت و ایستادگی بهوضوح نتایج روشنتری داشته است. ایران در گذشته در مذاکرات برجام و سایر مذاکرات این تجربه را از سر گذرانده که غرب از مذاکره صرفا برای تحمیل منافع خود بهره میبرد. بحث بعدی جنگ اقتصادی است که غرب تلاش میکند فشار حداکثری تمامعیاری را به کشور وارد کند به این امید که مشکلات معیشتی به شورش یا به نوعی نافرمانی مدنی در داخل بینجامد. نمونه بارز آن آمریکاست که در همین چند روز اخیر صنعت نفت و وزیر نفت ما را تحریم کرد. البته آمریکا بارها در اجرای چنین طرحهایی ناکام بوده است، زیرا ملت ایران نشان داده که هرچه فشار بیشتری به آنها وارد شود، استحکام، قدرت و مقاومتشان بیشتر میشود.
باید درنظر داشت استراتژیای که مقام معظم رهبری درخصوص بحث مذاکره دنبال میکنند، یک راهبرد همهجانبه است. به تعبیر دیگر، ایشان مقاومت در تمام صحنهها را پیش میبرند. در این راهبرد قرار نیست هیچگونه امتیازدهی به آمریکاییها صورت گیرد. توجه به این نکته ضروری است که اقدام آقای ترامپ در ارسال نامه به ایران یک جنگ روانی است که بهدنبال نشاندادن خود بهعنوان مدافع صلح است و میخواهد وانمود کندکه اگر جنگی اتفاق بیفتد، مقصر نیست. این نامه بیشتر بهمنظور فشارآوردن از سوی آمریکا به اراده ملی ایران طراحی شده و چیزی جز وعدههای توخالی و تهدیدات بیثمر در بر ندارد. در این راستا، مانور اخیر ایران با چین و روسیه و مذاکراتی که در پکن بر سر برنامه هستهای انجام شده، نشان میدهد که استراتژی ایران بر مبنای دیپلماسی و مذاکره است. از سوی دیگر، ایران اکنون چه آمریکا بخواهد و چه نخواهد، با چین و روسیه در یک پیمان همکاری نظامی و امنیتی بلندمدت ۲۰ تا ۲۵ساله قرار دارد. بهعبارت دیگر، یک ناتوی شرقی شکل گرفته که محوریت آن در دست سه کشور ایران، روسیه و چین است.
نکته مهمتر این است که ایران با پیوستن به این مجموعه، قدرت تأثیرگذاری و بازدارندگی خود را بهخوبی ثابت کرده است.
همراهی با چین و روسیه بهعنوان دو عضو شورای امنیت سازمان ملل و اذعان آنها به حق ایران برای بهرهبرداری از منافع صلحآمیز استفاده هستهای چیزی است که باعث شده وارد یک عرصه جدیدی از نظام بینالملل بشویم. خصوصا بعد از طوفانالاقصی آرایش منطقه و جهان به نفع مقاومت تغییر کرده و شواهد جدید بیانگر اثرگذاری بیشتر ایران در نظام بینالملل است که طبیعتا مایه ناخشنودی آمریکاست.