در این گزارش، نمونههایی از جنجالیترین کلاهبرداریهای سال 92 را مرور کردیم تا درس عبرتی بشود برای آنهایی که سال آینده قرار است در مقابل پیشنهادهای وسوسهانگیز کلاهبردارها محک بخورند، زیرا عدهای از کلاهبردارها از همین امروز مشغول طراحی نقشههایی هستند که بر پایه قلقلک دادن حرص و طمع و سوءاستفاده از سادهلوحی طعمهها طراحی شده و هیچ بعید نیست در سال جدید شما از اولین قربانیهای شگردهای جدید کلاهبرداران لقب بگیرید.
کلاهبرداری از آن سوی میلهها
زندان خانه اول و دومش بود، به قول همسلولیهایش نافش را در زندان بریده بودند، سابقه نداشت بیشتر از یکسال خارج از زندان دوام بیاورد. به همین دلیل وقتی دوباره وارد زندان شد، زندانیهای قدیمی از دیدنش زیاد جا نخوردند، فقط برخی به کنایه گفتند: «هوشنگ اگر چند روز دیگه دوام آورده بودی رکورد یک سال آزادی را زده بودی» هوشنگ بعد از شنیدن این کنایهها لبخندی زد و با خودش گفت اتفاقا این بار خودم خواستم برگردم زندان.
چند روزی از برگشتن هوشنگ به زندان نگذشته بود که زندانیهای قدیمی به رفتار او مشکوک شدند زیرا آنهایی که از قبل هوشنگ را میشناختند، میگفتند او در دنیا هیچکس را ندارد و بجز میلههای زندان و زندانبان هیچ کس دلش برایش تنگ نمیشود؛ اما این بار هوشنگ همان هوشنگی نبود که سال تا ماه ملاقاتی و تماس تلفنی نداشته باشد. رفتارش تغییر کرده بود و هرازگاهی از بلندگوهای زندان نامش را صدا میزدند، چون ملاقاتی داشت، عجیبتر اینکه هوشنگ بیشتر وقتش را پای تلفنی که در زندان وجود داشت، میگذراند و هر فرصتی را برای استفاده از آن غنیمت میشمرد. رفتار جدید هوشنگ برای دیگر زندانیها آنقدر عجیب بود که برخی میگفتند هوشنگ عاشق شده، ولی صدایش را در نمیآورد.
عدهای هم که نصفه و نیمه قسمتی از مکالمات تلفنی او را شنیده بودند، ادعا میکردند، هوشنگ کارش بالا گرفته و با دکترها و وکیلها صحبت میکند. برخی هم میگفتند او با رادیو یا تلویزیون همکاری دارد. مدتی به این شکل گذشت تا اینکه یک روز هوشنگ را به دادسرا احضار کردند. او که تصور میکرد، شاکی پروندهاش رضایت داده با خیال راحت به دادگاه رفت، اما قاضی پرونده چیزی به هوشنگ گفت که برای یک لحظه دنیا روی سر او آوار شد.
صفحه حوادث روزنامهها درسالی که گذشت پر بود از شرح ماجرای ندانمکاری افرادی که طعمه کلاهبرداران شدهاند. اگر جزو طرفداران صفحه حوادث باشید حتما از زیر و بم این خبرها اطلاع دارید |
این بار هوشنگ به کلاهبرداری تلفنی و برداشت از عابربانکهای چند نفر متهم شده بود که بین آنها از پزشک و وکیل گرفته تا اشخاصی با شغلهای معمولی به چشم میخوردند.
هوشنگ ابتدا ادعا کرد روحش از ماجرا خبر ندارد، اما وقتی متوجه شد سه زنی که با او در عملی کردن نقشههایش همکاری میکردهاند، دستگیر شدهاند، ناچار لب به اعتراف گشود و گفت: برای عملی کردن نقشه کلاهبرداری جدیدم طعمههایم را به بهانههای مختلف پشت دستگاه عابر بانک میکشاندم و بعد از آنها میخواستم زبان دستگاه را به انگلیسی تغییر دهند تا بهتر بتوانیم کار کنیم.
ماجرا از این قرار است که او با پزشکان تماس میگرفت و خود را نماینده نظام وظیفه معرفی میکرد و میگفت بهدنبال پزشکی هستند تا بیش از هزار سرباز را معاینه کند، به این ترتیب او از طعمهاش میخواست جلوی دستگاه عابربانک برود تا مبلغی را بهعنوان پیش پرداخت به حسابش واریز کند، اما نکته اینجا بود که او با تغییر زبان دستگاه طعمهاش را بازی میداد تا موجودی حسابش را به جیب بزند.
او در ادامه بازجوییها به قاضی پرونده گفت: خیلیها با این شگرد از مردم عادی کلاهبرداری میکنند. آنها با این بهانه که در قرعهکشی برنامه تلویزیونی یا رادیویی برنده شدهاند طعمههای خود را پای دستگاه خودپرداز کشانده، به این شکل حساب آنها را خالی میکنند، اما من بجز افراد معمولی بهسراغ پزشکان و وکلا هم میرفتم، زیرا آنها نیز وقتی پای قراردادهای بزرگ درمیان باشد، طمع کار میشوند و این بهترین فرصت برای کلاهبرداران است.
هوشنگ برای اینکه ردی از خود به جا نگذارد از شماره حساب و شماره عابربانک چند زن سالخورده که آشنایی زیادی با نحوه کار عابربانک نداشتند، استفاده کرده بود، اما ماموران پلیس بعد از بررسی حساب مالباختگان رد این شماره حسابها را گرفتند و با شناسایی صاحب حسابها پی به راز مرد کلاهبردار بردند.
کلاهبرداری در کلاهبرداری
کرکره مغازهاش را پایین کشید و به طرف محلی که خودرویش را پارک کرده بود حرکت کرد، اما ماشین آنجا نبود، فکر کرد شاید جای دیگری خودرویش را پارک کرده، چون سابقه چنین فراموشیهایی را داشت. احمد با خودش گفت: «دکترها دروغ نمیگویند. یکی از عوارض آلودگی هوا فراموشی است، خدا میداند تا چند سال دیگر چقدر درد و مرض بگیریم.» بعد نگاهی به پایین خیابان انداخت، ولی در سراسر خیابان هیچ سانتافه سفید رنگی پارک نشده بود. آنقدر از ایمنی خودرویش اطمینان داشت که برای لحظاتی مردد شد که شاید اصلا امروز با مترو به سر کار آمده، ولی یادش آمد برای اینکه ماشین جدیدش را به رخ همسایههایش بکشد، تمام شب گذشته را نقشه کشیده و ترافیک سنگین صبح را به جان خریده بود. یک آن چشمانش سیاهی رفت، زانوانش سست شد به دیوار تکیه داد و آرام نشست. عرق سردی روی پیشانیاش نشسته بود، ذهنش پر از سوال بود، شاید ماجرا یک شوخی باشد، چطور خودرویش را دزدیده بودند، سرمایهاش به باد رفته بود، جواب همسر و فرزندانش را چه میداد. دو هفته بیشتر از زمانی که احمد خودرو را خریده بود، نگذشته بود. در همین فکرها بود که به ذهنش رسید نگاهی به فیلمهای دوربین مداربسته جلوی مغازهاش بیندازد، شاید بتواند سرنخی از سارق خودرویش پیدا کند.
دزد آشنا
باورش نمیشد، اما شخصی که ماشین او را دزدیده بود صاحب قبلی خودرو بود؛ بازبینی فیلم دوربین مداربسته جلوی مغازهاش جای هیچ شکی باقی نمیگذاشت. همین چند روز پیش بود که 35 میلیون تومان ناقابل را به دست شخصی به نام حمید داده بود تا بالاخره ماشین شاسی بلند سوار شود، البته قرار بود بقیه پول را همزمان با انتقال سند به فروشنده بدهد، اما گویا قبل از رسیدن موعد مقرر صاحب خودرو دلش برای خودرو تنگ شده بود و با سوئیچ یدک ماشینش را پس گرفته بود.
به این ترتیب احمد بلافاصله نسخهای از فیلم دوربین مدار بسته را برداشت و به اداره پلیس رفت تا از مرد فروشنده شکایت کند.
با شکایت احمد، پروندهای در این باره تشکیل شد و ماموران پلیس هویت مردی به نام حمید را بررسی کردند، ولی جالب آنجا بود که چنین شخصی اصلا وجود خارجی نداشت. در مرحله بعد پلیس مشخصات خودرو را بررسی کرد و مشخص شد خودروی سانتافه متعلق به شرکتی است که در زمینه کرایه خودروهای مدل بالا فعالیت میکند. به این ترتیب ماموران پلیس تحقیق از شرکت کرایه خودرو را آغاز کرده و از بخش دیگری از کلاهبرداریهای حمید پرده برداشتند. مسئولان شرکت ادعا کردند حمید با معرفی خود بهعنوان تاجری خوشنام و ارائه اسناد جعلی و چکهای مسروقه، خودرو را از آنها کرایه کرده و ناپدید شده است. جای شکی باقی نمانده بود که حمید کلاهبرداری حرفهای است که با چکهای مسروقه و اسناد جعلی به شرکتهای کرایه خودرو مراجعه میکرده و بعد از تحویل گرفتن خودرو آن را با اسناد جعلی به طعمههایش میفروخته و در مرحله بعد آنها را میدزدیده تا به شخص دیگری بفروشد. البته این تنها گوشهای از فعالیتهای مجرمانه حمید بود که اوایل بهمن منتشر شد، زیرا او با کرایه خودروهای مدل بالا و پوشیدن لباسهای شیک بهسراغ تاجران نیز میرفت و با استفاده از چکهای مسروقه سر آنها کلاه میگذاشت. برای نمونه او بهسراغ فردی که در زمینه پرورش بوقلمون فعالیت میکرد، رفت و با معرفی خود بهعنوان نماینده یکی از شرکتهای معتبر تولید محصولات پروتئینی و ارائه چکهای مسروقه 48 میلیون تومان خرید کرده بود، افزون بر این فعالیتهای مجرمانه او به پایتخت نیز محدود نبود، زیرا یکی از شاکیان او به ماموران پلیس گفت: در شمال کشور در زمینه خرید و فروش برنج کار میکنم، مدتی قبل شخصی که خود را تاجری سرشناس معرفی کرده بود 120 میلیون تومان از من برنج خرید، اما وقتی برای نقد کردن چکهایش به بانک رفتم پلیس مرا دستگیر کرد، زیرا چکها مسروقه بودند. با به دست آمدن این اطلاعات گروهی از کارآگاهان پایگاه هفتم پلیس آگاهی تهران مامور شدند مرد کلاهبردار را شناسایی و دستگیر کنند. ماموران پلیس ابتدا به تحقیق از مالباختگان پرداخته و با اطلاعاتی که آنها در اختیارشان قرار دادند، توانستند تصویرمتهم را ترسیم کنند. به این شکل مشخص شد متهم یکی از کلاهبرداران باسابقه به نام امیر است که مدتی قبل به جرم کلاهبرداری به زندان محکوم شده بود؛ اما او بعد از آزادی از زندان دوباره فعالیتهای مجرمانهاش را از سرگرفته و با چکهای مسروقه و اسناد جعلی نقشههای کلاهبرداری جدیدش را اجرا میکرد. هر روز به شاکیهای این پرونده اضافه میشد تا اینکه ماموران پلیس با استفاده از منابع خبری خود توانستند مخفیگاه امیر را در یوسف آباد تهران شناسایی کرده و وی را دستگیر کنند. امیر در بازجوییهای فنی پلیس لب به اعتراف گشود و گفت: «بعد از آزادی از زندان چکهای مسروقه را از کیف قاپهایی که در زندان با آنها آشنا شده بودم به قیمت50 تا صد هزار تومان میخریدم و چون میدانستم خیلیها به ظاهر انسان توجه میکنند، لباسهای شیک و فاخر تهیه کرده و وانمود میکردم یکی از تاجران سرشناس کشور هستم به این شکل طعمههایم حرف هایم را قبول کرده و فریب میخوردند.»
بازی با کلاه نمایندگان مجلس
ظاهرش آشفته بود، آنقدر که هر شخصی که با او برخورد میکرد در نگاه اول میفهمید حادثه ناگواری برایش اتفاق افتاده است. چند روز بود که در یکی از هتلهای شمال کشور اقامت داشت، به هر دری میزد تا پول جور کند، موقع تسویه حساب که شد به کارمند هتل گفت شماره حسابی به او بدهد تا یکی از آشنایانش هزینه هتل را به حساب آنها واریز کند. مرد میانسال بعد از گرفتن شماره حساب به اتاقش رفت، در را بست و وقتی مطمئن شد شخصی آن اطراف نیست که صدایش را بشوند، تلفن همراهش را در دست گرفت و شمارهای را گرفت. «الو... الو آقای نماینده بیچاره شدم... همسرم... کشته شد دخترم.. مجروح شده به دادمان برسید» غصه از صدای مرد میبارید، آن طرف خط تلفن هم یکی از نمایندگان مجلس سرا پاگوش بود، مردمیانسال وقتی مطمئن شد آقای نماینده به حرفهایش گوش میدهد و از آن مسئولانی نیست که به وضع مردم بیتفاوت باشد، ادامه داد: «با زن و بچهام داشتیم از حوزه انتخابی شما عبور میکردیم که تصادف کردیم حالا هم چیزی در بساط ندارم تا هزینه بیمارستان را بدهیم، لطفا کمکمان کنید.» صدای بغض آلود مرد میانسال آنقدر تاثیرگذار بود که آقای نماینده خیلی زود تحت تاثیر قرار گرفت و نتوانست چیزی جز جواب مثبت به مرد میانسال بدهد، به همین دلیل به او گفت هر طور شده کمکتان میکنم، فعلا شماره حساب یا شماره عابربانکتان را بدهید تا برایتان پول بفرستم. مرد میانسال هم بعد از تشکر و دعا در حق آقای نماینده و خانوادهاش تلفن را قطع کرد. چند دقیقه بعد شماره عابر بانکی به تلفن همراه آقای نماینده پیامک شد و او به یکی از کارمندانش گفت حدود دو میلیون تومان به حساب مرد میانسال واریز کند.
چند روز از این ماجرا گذشته بود که آقای نماینده تصمیم گرفت سراغی از مرد میانسال بگیرد تا اگر مشکل دیگری دارد به او کمک کند، با شماره همراه او تماس گرفت، اما هیچکس پاسخگو نبود به همین دلیل با بیمارستانی که مرد میانسال گفته بود دخترش آنجا بستری است تماس گرفت، اما مسئولان بیمارستان گفتند چنین مجروحی در بیمارستان آنها بستری نشده است. آقای نماینده باز هم قانع نشد و ماجرا را از پلیس پیگیری کرد، وقتی ماموران پلیس هم تائید کردند از وقوع چنین تصادفی بیاطلاع هستند، آقای نماینده متوجه شد کاسهای زیر نیم کاسه است، بنابراین ماجرا را با حراست مجلس شورای اسلامی در میان گذاشت. آنجا بود که فاش شد آقای نماینده به دام کلاهبرداری حرفهای افتاده، زیرا بجز او 14 نماینده دیگر ماجرایی مشابه با او را تجربه کرده بودند. به این شکل تیم ویژهای از کارآگاهان پلیس آگاهی ماموریت پیدا کردند پرده از راز کلاهبرداریهای مرد شیاد بردارند. در تحقیقات اولیه پلیسی مشخص شد شماره حسابهایی که مرد کلاهبردار در اختیار نمایندگان قرار داده به اشخاصی تعلق دارد که کارمند هتل یا افرادی هستند که در شمال کشور ویلای اجارهای دارند. این افراد به ماموران پلیس گفتند مردمیانسال هنگام تسویه حساب با آنها به بهانه همراه نداشتن عابر بانک، شماره حساب یا شماره عابربانک آنها را میگرفته تا اقوامش هزینه اقامت او را به حساب آنها واریز کنند.
خیلیها با این شگرد از مردم عادی کلاهبرداری میکنند. آنها با این بهانه که در قرعهکشی برنامه تلویزیونی یا رادیویی برنده شدهاند طعمههای خود را پای دستگاه خودپرداز کشانده و به این شکل حساب آنها را خالی میکنند |
با بهدست آمدن این اطلاعات کارآگاهان سرانجام مرد میانسال را در مخفیگاهش در شمال کشور شناسایی و دستگیر کردند، او که 55 سال دارد و با این شگرد از طعمههای خود بیش از 30 میلیون تومان کلاهبرداری کرده، در بازجوییها لب به اعتراف گشود و گفت:برای اجرای نقشه ام به دفتر نمایندگان مجلس یا مسئولان اداری و شهرداری شهرهای مختلف میرفتم. هر طور که میشد شماره تلفن همراه آنها را به دست میآوردم. بعد به حوزه انتخابی آنها رفته و در هتل یا خانهای اجارهای ساکن میشدم، سپس به آنها زنگ میزدم و آنها را با داستان ساختگیام فریب میدادم، وقتی هم پول به حساب صاحبان ویلا واریز میشد، آنها کرایه خود را برداشته و بقیه پول را به من برمیگرداندند.
مهدی آیینی
ویژهنامه نوروزی جامجم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
جامجم» در گفت وگو با دکترسید محمد مرندی،مهمترین چالشهای پیشرو در دستیابی تهران و واشنگتن به توافق را بررسی کرد
سیدعبدالله صفیالدین، نماینده حزبالله در ایران: