گزارشی از محفل مشاعره‌ به مناسبت سالگرد ولادت علامه اقبال لاهوری

«شعر» پیوند دهنده ایران و کشورهای منطقه

گفتگوی جام جم آنلاین با دکتر محمدرضا ترکی، شاعر و استاد دانشگاه تهران

شعر سازشکار و توجیه‌گر ربطی به انقلاب ندارد / عاشقانه سرایی جای عریانی و هرزگی نیست

دکتر محمدرضا ترکی از معدود چهره‌های آکادمیک دانشگاهی به شمار می‌رود که خود به‌عنوان شاعر و نویسنده‌ای مطرح، در جریان چند دهه اخیر شعر امروز ایران تأثیرگذار بوده است، ترکی علاوه بر تدریس و عضو هیئت‌علمی بودن در دانشگاه تهران در فرهنگستان زبان و ادب فارسی نیز حضور دارد.
کد خبر: ۱۱۶۵۱۷۶
شعر سازشکار و توجیه‌گر ربطی به انقلاب ندارد / عاشقانه سرایی جای عریانی و هرزگی نیست

به بهانه روز شعر و ادب فارسی پای صحبت‌های او نشستیم.

امروز را روز شعر و ادب فارسی در تقویم نامیده‌اند، شما سال‌ها در دانشگاه تدریس کرده‌اید، تجربه حضور در فرهنگستان زبان و ادب فارسی رادارید، همراه و هم‌نسل بزرگانی قیصر امین پور بوده‌اید، می‌خواهم ابتدا از شما درباره ارتباط ادبیات و جامعه بپرسم، چه اندازه شعر و ادبیات در دوره معاصر یعنی دست‌کم یک قرن اخیر خروجی تحولات اجتماعی بوده است؟

من باور دارم، همواره رابطه‌ای دوسویه میان تحوّلات اجتماعی و ادبیات وجود دارد. متون ادبی، همان‌گونه که در بستر زمان و رویدادهای روزگار شکل می‌گیرند، ازلحاظ زبان و درون‌مایه و قالب از زمانۀ خود تأثیر می‌پذیرند و البته باید این را به پرسش شما هم بی افزایم که متقابلاً شعر و ادبیات بر حوادث زمانه هم تأثیر می‌گذارند. بگذارید برگردیم کمی عقب‌تر، به‌عنوان‌مثال اگر روشنفکران مشروطه راه‌حل جامعۀ ایرانی را در آن روزگار رجوع به فرهنگ مدرن و نوگرایی و پذیرش ارزش‌های نوین می‌دیدند، از همان آغاز، کسانی هم وجود داشتند که، ضمن پذیرش آثار مثبت تمدّن جدید، نگران خودباختگی در برابر ارزش‌های جوامع دیگر بودند؛ در این زمینه هشدار می‌دادند و راه‌حل متفاوتی را پیشنهاد می‌کردند که بر حفظ اصالت‌های خویشتن تأکید می‌کرد و به بازگشت به خویش فرامی‌خواند.

این بازگشت به خویشتن البتّه رجعت به اصالت‌های فرهنگ خودی در ضمنِ پذیرش شیوه‌های منطقی و صحیح دنیای امروز بود و همانند جریان‌های سلفی معاصر، ارتجاع به گذشته را فریاد نمی‌زد. از جملة سردمداران این نگاه می‌توان به سیّدجمال‌الدّین اسدآبادی و علّامه اقبال لاهوری و دیگر استعمارستیزان روزگار اشاره کرد که راه و اندیشۀ آنان را بعداً برخی از متفکّران و عالمان معاصر، ازجمله جلال آل احمد و علی شریعتی و شهید مطهّری و امام خمینی ره، ادامه دادند. در این میان، امام خمینی ره تنها کسی بود که، با برپایی نهضت اسلامی ملّت ایران، توانست، افزون بر ارائۀ نظریه‌ای جامع در این زمینه، این تفکّر را در عرصۀ عمل نیز به کرسی بنشاند و تحوّلی عظیم در تاریخ معاصر ایجاد کند.

انقلاب اسلامی ایران حاصل تجربیات تاریخی ملّت ایران در عرصۀ فرهنگ و اجتماع و سیاست و مبارزه با استعمار و بی‌عدالتی و استبداد سیاسی و طبیعی‌ترین حادثه‌ای بود که می‌توانست در جامعه‌ای اسلامی و سرخورده از مظاهر استعمار خارجی و استبداد داخلی و حاکمیت یک نظام وابسته و مروّج ظواهر غربی رخ بدهد.

ناخواسته وارد بحث ادبیات و شعر انقلاب هم شدیم، اگر بپذیریم ادبیات هم در این زمینه نقش‌آفرینی کرده است، ریشه‌های ادبی انقلاب را احتمالاً به سال‌ها قبل از بهمن ۵۷ مرتبط می‌دانید.

ریشه‌های ادبی انقلاب اسلامی را نیز، همچون نهضت مشروطه، باید در سال‌ها پیش‌تر از وقوع بیرونی این انقلاب و دست‌کم، اوایل دهۀ چهل شمسی جست‌وجو کرد. از پس این سال‌ها بود که رفته‌رفته نقد مدرنیته و ارزش‌های زندگی غربی که می‌توانست به رنگ‌ باختن ارزش‌های ایرانی و اسلامی بینجامد و ضرورت حفظ فرهنگ ایرانی و اسلامی و اصالت‌های آن در برابر فرهنگ جدید در نوشته‌های مصلحان ایرانیِ خسته از تفکرات شرقی و غربی به یک گفتمان مبدّل شد، ادبیات انقلاب اسلامی نیز، همچون ادبیات مشروطه، در شکل‌گیری این نهضت و تداوم آن مؤثر افتاده است. نوشته‌های رهبران و پیشگامان انقلاب که در قالب اعلامیه و بیانیه منتشر می‌شد و اشعاری که به‌صورت شب‌نامه به دست مردم می‌رسید و ترانه‌ها و سروده‌هایی که مبارزان زمزمه می‌کردند یا در راهپیمایی‌ها بر زبان مردم جاری می‌شد و متن‌های نمایشی انقلابی که در مراکز مذهبی به روی صحنه می‌رفت بخش جالب توجّهی بود از آثاری که به شور و شعور انقلابی مردم در سال‌های اوج نهضت و انقلاب دامن می‌زد.

ادبیات انقلاب، چنان‌که گفتم گستره‌ای وسیع دارد. به یک اعتبار، همۀ آثار پدید آمده در چند دهة اخیر در ایران را می‌توان ادبیات انقلاب یا به تعبیر دقیق‌تر، ادبیات دوران انقلاب دانست و همة جریان‌ها و طیف‌های مختلف ادبی را در زیر چتر آن قرارداد؛ چراکه کمتر اثر ادبی را در طی این چند دهه می‌توان یافت که به‌نوعی از حادثۀ انقلاب اسلامی تأثیر نپذیرفته باشد. بر این اساس، همۀ آثار پدید آمده در این دوران، حتّی کار‌هایی را که علیه آن یا از موضع بی‌طرفی به مواضع انقلاب نوشته‌شده‌اند نیز، می‌توان مرتبط با ادبیات دوران انقلاب به شمار آورد؛ ضمن اینکه می‌توان به اعتباری دیگر و از منظری محدودتر نگریست و تنها نوعی خاص از ادبیات این دوران را که به قلم افراد خاصی آفریده‌شده مصداق ادبیات انقلاب شمرد.

من تا به امروز تعریف دقیقی از مقولۀ ادبیات انقلاب نشنیدم و هرکسی به‌گونه‌ای به تعریف و تحدید مرزهای آن پرداخته است. گاه نیز نامشخص بودن تعریف این پدیده باعث سوءتفاهم‌هایی شده و کسانی بی‌آنکه مشخص کنند دقیقاً از چه مقوله‌ای سخن می‌گویند، بر اساس سلیقه و عمدتاً نگاه‌های ایدئولوژیک، به ردّ و قبول آن پرداخته‌اند. شما می‌توانید تعریف دقیقی به ما بدهید.

برای آشنایی با یک پدیده و تعریف دقیق و رفع سوءتفاهم‌های موجود پیرامون آن، بهترین راه آن است که به مؤلفه‌های شکل‌دهنده به هویت آن توجّه کنیم. بدیهی است که وقتی مؤلفه‌های اصلی یک پدیده شناخته شود، به‌راحتی می‌توان در مورد ماهیت واقعی آن سخن گفت و به داوری پیرامون آن پرداخت.

خب مؤلفه‌های اصلی چیست؟

امّا برای کشف مؤلفه‌های هر پدیده‌ای، راهی جز استقراء در مصادیق بارز آن نیست. این مؤلفه‌ها، بیش از هر چیز، در آثار شاخص و جدی نویسندگان و شاعران هر شیوه‌ای جلوه یافته است. بنابراین، می‌باید آثار شاخص شاعران و نویسندگان شناخته‌شدۀ آن مکتب یا سبک یا شیوه و گرایش ادبی را پیش روی قرارداد. بی‌شک، در این مسیر، تکیه‌بر آثار ناقص و پراکنده‌ای که احیاناً به نام آثار آن مکتب و سبک و شیوه از آن‌ها یادشده سخت گمراه‌کننده است؛ به‌عنوان‌مثال، برای تشخیص مؤلفه‌های واقعی واصلی سبک هندی، باید بر آثار بزرگان این شیوه، یعنی کسانی چون صائب و بیدل و کلیم، تکیه کرد و در ارزیابی ویژگی‌های اساسی ادبیات مشروطه، باید آثار بزرگانی چون دهخدا و ملک‌الشعرا بهار را پیش رو قرارداد.

ولی همین‌الان نویسندگان و شاعران انقلاب اسلامی طیف گسترده‌ای هستند در میان آن‌ها، هم صاحب‌قلمانِ به‌اصطلاح پیش‌کسوت و استادانِ شناخته‌شده، از قبیل مرحومان شهریار و مهرداد اوستا و...، وجود دارند و هم ادیبانِ نوقلم و تازه‌کار. بخش جالب‌توجهی از این ادبیات را نیز شاعران و نویسندگان جوانی آفریده‌اند که در تب‌وتاب آرمان‌گرایی‌های انقلاب و برای بیان احساسات پرشور خویش قلم‌به‌دست گرفتند.

درست است اما اگر کمی دقیق‌تر نگاه کنیم و مبنای کار را آثار شاعران و نویسندگان شاخص و ماندگار انقلاب قرار دهیم، بی‌آنکه قصد حصر و تعیین اولویتی داشته باشیم، مشخصه‌هایی ازاین‌دست را می‌توان به‌عنوان مؤلفه‌ها و ویژگی‌های اصلی ادبیات انقلاب اسلامی تشخیص داد.

می‌توانید به چند نمونه و مؤلفه اشاره‌کنید؟

بله گستره زمانی، بازگشت به خویشتن، آرمان‌گرایی و عدالت‌خواهی، مردم‌گرایی، استفاده از قالب‌های متنوع، نگاه باورمندانِ و امیدوارانه، اخلاق‌مداری و... این‌ها همه مؤلفه‌های ادبیات انقلاب است.

اما این‌ها خیلی کلی است و شاید خیلی از جریان‌ها مدعی آن باشند؟

شاید مدعی زیاد باشد ولی دلیل بر واقعی بودن آن نیست، ببینید برخی از این‌ها مثل گستره زمانی بله قابل‌تعمیم است ولی مثلاً این‌که ادبیات انقلاب اسلامی بر اساس دفاع از هویت و بازگشت به خویشتن در برابر هجوم سیاسی و فکری و فرهنگی استعمار شکل‌گرفته و هرگونه تسلیم‌ از سر ذلّت در برابر بیگانه را نفی می‌کند. آیا قابل‌تعمیم است؟ ادبیات انقلاب آرمان‌گرا و عدالت‌خواه است و این ویژگی باعث می‌شود همواره به ناهنجاری‌ها و نابسامانی‌ها و بی‌عدالتی‌های اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی در جامعه و جهان و هرگونه تبعیض و استبداد معترض بماند. بر این مبنا، ادبیات سازش‌کار و توجیه‌گر، حتّی اگر خود را مصداق ادبیات ناب انقلاب هم بداند، خارج از مقوله و محدودۀ ادبیات انقلاب اسلامی خواهد بود، ادبیات انقلاب مردمی است و به باورها و اعتقادات مردم و دیدگاه‌های دینی و ملّی آنان عمیقاً احترام می‌گذارد و خود را در برابر مشکلات و دغدغه‌ها و رنج‌های قشرهای فرودست جامعه مسئول می‌بیند و به دلیل همین ویژگی، مخاطبان خود را از میان مردم برمی‌گزیند و برای ارتباط با مردم، از زبان وبیانی نزدیک به آنان بهره می‌برد. شاعران و نویسندگان این گفتمان ادبی همواره از دردهای مردم سخن گفته‌اند و در این زمینه، با آنان همدلی کرده‌اند.

از طرفی، ادبیات انقلاب قالب ادبی خاصی را برنمی‌تابد و خود را در قالب و زبان و شیوۀ خاصی، از سنّتی و نو و قدیم و جدید، محصور نمی‌کند و از همۀ امکانات موجود، به‌ویژه زبان نو و قالب‌های مختلف شعر و داستان و...، برای بیان مفاهیم خویش کمک می‌گیرد. به همین دلیل است که هم قالب‌های کهن و سنّتی در عرصۀ ادبیات انقلاب حضور دارند و هم قالب‌های نو و آثار موفّقی در هر دو شیوه و در اشکال مختلف آن‌ها به قلم سخن سالاران این ادبیات آفریده‌شده است؛ البتّه برخی از ادیبان این جریان فقط به نوع خاصی از قالب‌های کهن یا نو دل‌بستگی نشان می‌دهند و برخی نیز هستند که در شیوه‌های متفاوتی طبع خود را آزموده‌اند. محتوای ادبیات انقلاب اسلامی هم مملو از مضامین اسلامی و قرآنی و اشارات عرفانی است.

ادبیات انقلاب اسلامی به اخلاق پایبند است و به کرامت اخلاقی انسان حرمت می‌نهد. بی‌شک، هرزه‌نگاری و عریان رایج در آثار برخی شاعران و نویسندگان دیگر در این شیوه جایگاهی ندارد. شاعران و نویسندگان انقلاب اسلامی، حتّی در ترسیم تغزّلی‌ترین حالات و عاشقانه‌ترین لحظات، از محدودۀ اخلاق فراتر نمی‌روند و همواره خود را به حفظ حرمت‌ها و حریم‌های اخلاقی مکلّف می‌بینند.

نگاه‌ امیدوارانهـ ادبیات انقلاب، به ‌خلاف آثاری که به‌ویژه پس از کودتای 28 مرداد در ایران پدید آمد و به ادبیات شکست معروف شد، درمجموع، نگاه امیدوارانه‌ای به آینده دارد و غالباً اثری از یأس سیاسی و فلسفی و تفکرات پوچ‌گرایانه در آن دیده نمی‌شود.

این‌ها بخشی از مؤلفه‌هایی بود که من به آن اشاره کردم تا به شما بگویم این‌گونه نیست که همه آن‌ها قابل‌تعمیم باشند.

از منظر آکادمیک و علمی و نه جنبه ارزشی و اعتقادی تا چه اندازه به‌ضرورت پرداختن به ادبیات انقلاب همچنان معتقدید؟
ادبیات انقلاب اسلامی، به یک معنی، امتداد ادبیات معاصر فارسی و بخش تأمّل و توجهی از ادبیات روزگار ماست. طبعاً دلایلی که پرداختن به ادبیات معاصر را ضروری می‌کند، نسل امروز و نسل‌های فردا، برای شناخت هویت و تاریخ معاصر خویش، همواره نیازمند شناخت رویدادهایی است که در نیم‌قرن اخیر و در فرازوفرودهای تاریخ انقلاب اسلامی رخ‌داده است. بی‌تردید، شناخت واقعی این تاریخ بدون درنگ در ادبیات پدید آمده در جریان این انقلاب ممکن نیست.

در یک تالار نمایش یا سینما، تماشاگری که نه خیلی نزدیک به صحنه و پرده نشسته و نه از آن فاصلۀ بسیار دارد، به‌شرط انتخاب زاویۀ دید مناسب، می‌تواند بیشترین لذّتِ تماشا را ببرد و درک بهتری از صحنه داشته باشد. به همین قیاس، کسانی که می‌خواهند به تحلیل حوادث تاریخی و اجتماعی و فرهنگی بپردازند، اگر در زمان وقوع حادثه و هنگامی‌که هنوز غبار حادثه فروننشسته دست‌به‌کار شوند، در تحلیل واقعیت، با دشواری‌هایی روبه‌رو می‌شوند و وضعیت موجود ممکن است امکان نگرش کلی و فراگیر را از آنان سلب کند. معمولاً، در تحلیل رویدادهای مختلف تاریخی، باید اجازه داد از یک رخداد زمانی بگذرد که بتوان نگاه جامع و همه‌جانبه بدان افکند؛ امّا، از سوی دیگر، درنگ بیش‌ازاندازه و دور شدن بسیار از صحنه نیز کار درستی نیست، زیرا موجب می‌شود بسیاری از جزئیات و دقایق فراموش شود و امکان ارزیابی دقیق از دست برود.

به نظر می‌رسد، بعد از گذشت چند دهه از حادثۀ بزرگ انقلاب اسلامی و پدید آمدن آثار مختلف اجتماعی و فرهنگی و ادبی آن، اینک زمان آن فرارسیده باشد که، از منظری درست، به توصیف و تحلیل و ارزیابی آنچه رخ‌داده بپردازیم. بدون در نظر گرفتن این ضرورت، ممکن است در آینده‌ای نه‌چندان دور بخش‌هایی از واقعیت، در غباری از گذشت زمان، از یادها برود و احیاناً دچار تحریف‌های خواسته یا ناخواسته بشود. متأسفانه، تاکنون، کار علمی جدی درزمینۀ این آثار و جریان ادبیات انقلاب اسلامی کمتر انجام‌شده است. فقدان یا کمبود منابع لازم علمی و محققان خبره و به‌ویژه پاره‌ای پیش‌داوری‌ها و سوء‌تفاهم‌ها و داوری‌های سیاسی و سلیقه‌ای، که به بخشی از آن پیش‌تر اشاره شد، از عواملی است که تا حدودی مانع توجّه جدی مراکز علمی به این مقوله شده است.

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها