خانم یامامورا در سالهای آخر عمر شریفش در کارهای اجتماعی و فرهنگی فعالیت داشتند. یکی از شاخصترین آن فعالیتها، همکاری با موزه صلح تهران در کسوت مترجم بود. از اقدامات مثبت موزه صلح، برقراری پیوند میان جانبازان شیمیایی هشت سال دفاعمقدس و بازماندگان فاجعه اتمی هیروشماست. هرساله تعدادی از جانبازان شیمیایی کشورمان، هنرمندان و ورزشکاران به محل انفجار بمب اتم در ژاپن میروند. آنجا فعالیتهای فرهنگی برای شناخت دو کشور انجام میشود. خانم بابایی نیز به عنوان مترجم تیم اعزامی ما را در ژاپن همراهی میکرد.
در یکی از سفرها، آقای حسام که خودش نیز جانباز است، در مسیر طولانی رسیدن به توکیو از قضا در کنار خانم بابایی نشسته بود. وقتی با خانم بابایی گفتگو میکند، متوجه میشود او یک خانم ژاپنی است و همسر ایرانی دارد ومسلمان شده است. از قضا فرزند شهید هم دارد. همین امر زمینه شکلگیری دریافت و جمعآوری خاطرات خانم یامامورا را فراهم میکند. البته پیش از این هم از طریق رسانههای مختلف با او گفتگو شد و به او پیشنهاد نوشتن کتاب سرگذشت زندگیاش داده شده، اما به هرحال یک مقدار سماجت آقای حسام و تاکید بر لزوم دریافت خاطراتشان، او را قانع کرد که ما پای گفتگو با او بنشینیم. همچنین وقتی خانم بابایی پذیرفت، گفتگو آغاز شد. ما حدود ۵۰ساعت به صورت کلی با خود شخص خانم بابایی، خانواده، دوستان، هممحلهایها و افرادی که او را میشناختند، حرف زدیم. کار پژوهش و تحقیق این کار حدود یک سال و نیم تا دوسال طول کشید. یعنی ما هر دوهفته یکبار جلسات دو تا سه ساعته در محضر خانم بابایی بودیم. وقتی خاطره گوییشان تمام میشد، برای اینکه روایتهای دیگران را بگیریم نیز گفتگوهایی داشتیم. در کارهای مستندنگاری ممکن است گاهی ناگفتههایی وجود داشته باشد. از این رو هرهفته به صورت تلفنی آقای حسام با خانم بابایی یا خانواده و فرزندان او در تماس بودند. البته او نیز در تمام ساعاتی که خاطرات ژاپن را مرور میکرد، عکس و موارد مستند از مدرسه و کشورش داشت تا خاطرات برای او مرور شود. از آنجا که ژاپن یک کشور و فرهنگ متفاوتی بود ما در تلاش بودیم برخی موارد مربوط به فرهنگ ژاپن را از طریق لوازمی که داشتند گویا کنیم، اما با وجود این، باز هم پس از تکمیل اطلاعات هم دراین خصوص با خانم بابایی در ارتباط بودیم. وقتی کار نوشته شد، نسخه اول کار در اختیار خانم بابایی قرار گرفت و درباره کتاب نکاتی را به ما یادآور شد. سپس کتاب تکمیل و منتشر شد. یکی از نکاتی که در همان گفتوگوی اول آقای حسام با خانم بابایی جالب توجه بود؛ اشاره به آیههای قرآن میان گفتگوها و بیان خاطراتش بود. وقتی به مفاهیم دینی میرسیدیم حدیث و آیهای را بیان میکرد و این نشان از آن داشت که اسلام در جان او نشسته است.
جمه
در فعالیتهای اجتماعی که پس از شهادت فرزندش از سر گرفته بود و همسرش این اختیار را به او داده بود تا بار غم را کم کند، ما از همان ابتدا احساس میکردیم این کتاب علاوه بر مخاطب داخلی، برای مخاطب خارجی نیز حرفی داشته باشد. یکی از ارکان مهم و اصلی در مستندنگاری سوژه است. خانم یامامورا تمام ویژگیهای یک سوژه خوب برای نوشتن کتاب را داشت. خانمی بود با یک فرهنگ، دین و تربیت خانوادگی متفاوت که به فرهنگ دیگری در میآید. تمام این موارد نشان میدهد سوژه هم برای مخاطب فارسی زبان، انگلیسی زبان و ژاپنی زبان خاص است. وقتی کتاب منتشر شد، تا همین اواخر و پیش از بیماری او در دو سال، ۱۰بار تجدید چاپ شد. این کتاب به زبان عربی، لاتین، اردو، ترکی و فرانسوی ترجمه شده و ترجمه ژاپنی و انگلیسی آن نیز به پایان رسیده، اما هنوز چاپ نشده است.