البته کتاب ولایتعهدی امام رضا علیهالسلام، در واقع بخشی از کتاب «سیری در سیره ائمه اطهار علیهمالسلام» اثر استاد شهید مرتضی مطهری است که بهدلیل درخواستهای مکرر علاقهمندان آثار آن متفکر برجسته بهصورت مستقل نیز در ۸۵ صفحه توسط انتشارات صدرا منتشر شده. این کتاب شامل دو سخنرانی درباره ولایتعهدی امام رضا(ع)، همراه با پرسش و پاسخ است که در بهار سال ۱۳۵۰ هجری شمسی در انجمن اسلامی پزشکان ایراد شده است. مقدمه، ولایتعهدى امام رضا(ع)، رفتار عباسیان با علویین، مسأله ولایتعهدی امام رضا(ع) و نقلهاى تاریخى، مأمون و تشیع، نظر شیخ مفید و شیخ صدوق، نظر جرجى زیدان، جلب نظر ایرانیان، فرونشاندن قیامهاى علویان، خلع سلاح کردن حضرت رضا، مسلمات تاریخ، مسائل مشکوک، بررسى فرضیههای همکارى با خلفا از نظر ائمهاطهار، استدلال حضرت رضا، ولایت جائر و پرسش و پاسخ فهرست مطالب کتاب ولایتعهدی امام رضا علیهالسلام را تشکیل میدهد.
یک بحث تاریخی
در بخشی از کتاب ولایتعهدی امام رضا علیهالسلام میخوانیم: بحث امروز ما یک بحث تاریخى و از فروع مسائل مربوط به امامت و خلافت است و آن، مسأله به اصطلاح ولایتعهدی حضرترضا(ع) است که مأمون ایشان را از مدینه به خراسان آن وقت (مرو) آورد و بهعنوان ولیعهد خودش منصوب کرد؛ حتى همین کلمه «ولیعهد» یا «ولىعهد» هم در همان مورد استعمال شده، یعنى این تعبیر تنها مربوط به امروز نیست، مربوط به همان وقت است و من از چند سال پیش در فکر بودم که ببینم این کلمه از چه تاریخى پیدا شده؛ در صدر اسلام که نبوده، یعنى اصلا موضوعش نبوده، لغتش هم استعمال نمىشده؛ این کار که خلیفه وقت در زمان حیات خودش فردى را بهعنوان جانشین معرفى کند و از مردم بیعت بگیرد، اول بار در زمان معاویه و براى یزید انجام شد، ولى این اسم را نداشت که براى یزید بیعت کنید بهعنوان «ولیعهد».
در دورههاى بعد هم یادم نیست [این تعبیر را] دیده باشم با اینکه به این نکته توجه داشتهام، ولى در اینجا مىبینیم که این کلمه استعمال شده است و همواره هم تکرار مىشود و لهذا ما نیز به همین تعبیر بیان مىکنیم چون این تعبیر مربوط به تاریخ است؛ تاریخ به همین تعبیر گفته، ما هم قهرا به همین تعبیر باید بگوییم. نظیر شبههاى که در مسأله صلح امام حسن(ع) هست، در اینجا هم هست با اینکه ظاهر امر این است که اینها دو عمل متناقض و متضاد است، زیرا امام حسن(ع) خلافت را رها کرد و به تعبیر تاریخ یا به تعبیر خود امام تسلیم امر کرد یعنى کار را واگذاشت و رفت و در اینجا قضیه برعکس است؛ قضیه، واگذارى نیست، تحویل گرفتن است به حسب ظاهر. ممکن است به نظر اشکال برسد که پس ائمه چه کار بکنند؟ وقتى که کار را واگذار مىکنند، مورد ایراد قرار مىگیرند، وقتى هم که دیگران مىخواهند واگذار کنند و آنها مىپذیرند، باز مورد ایراد قرار مىگیرند. پس ایراد در چیست؟
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد