این کماقبالی به رشتههای علوم پایه و فنی، مهندسی میتواند آینده کشور را در این زمینهها با چالش جدی مواجه کند اما ریشههای این بیاقبالی به سیاستگذاری اشتباه گسترش کمی آموزش عالی بدون توجه به کیفیت و بازار کار فارغالتحصیلان بازمیگردد؛ رشدی که دانشگاه آزاد سردمدار آن بود و با دریافت شهریههای نجومی و گسترش کمی واحدهای این دانشگاه در دورافتادهترین مناطق و استفاده از نازلترین کیفیت آموزشی، سیل مدارک بیاعتبار را به دست فارغالتحصیلان خود داد و موجب تنزل جایگاه تحصیلات در سطح جامعه شد.بحران و تزلزل در علوم پایه و فنی، مهندسی جدی است؛ بحرانی که موجب شده اقبال دانشآموزان و دانشجویان به این رشتهها به شکل قابلتوجهی کاهش یابد. بگذریم از اینکه نسل جدید دیگر چندان در بند تحصیلات دانشگاهی و تحصیلات تکمیلی هم نیستند و چند سالی میشود از جماعت کنکوریها بیش از نیمی حتی انتخاب رشته هم نمیکنند. انگار دهه هشتادیها دستشان آمده از مدارک دانشگاهی بهخصوص مدارک دانشگاههای کماعتبارتری همچون دانشگاه آزاد کار چندانی برنمیآید. بهویژه اینکه با پرداخت مبالغی معادل شهریههای معمول دانشگاه، میتوانند مدارک قابل استعلام بخرند! آنهایی هم که دل در گرو درس و تحصیلات دانشگاهی دارند، ترجیح میدهند به دانشگاههایی بروند که لااقل مدرکی معتبر به دستشان بدهند و مهارتی بیاموزند تا جذب بازار کار شوند. به همین خاطر بسیاری از صندلیهای دانشگاهی خالی مانده و در رشتههایی مانند علوم پایه و فنی، مهندسی تعداد صندلیها از متقاضیان بیشتر است.
بیاقبالی به رشتههای علوم پایه و فنی، مهندسی
صندلیهای خالی علوم پایه و فنی، مهندسی موجب شد تا سال گذشته مسأله حذف رشتههای کممتقاضی یا بدون متقاضی از کد رشتههای ورودی دانشگاهها از سوی وزیر علوم و معاونت آموزشی وی مطرح شود. در ادامه هم علی شمسیپور، سخنگوی وزارت علوم در توییتی اعلام کرد: «حذف رشتههای علوم پایه صحت ندارد. آنچه در قالب ساماندهی آموزش عالی در حال انجام است، شامل حذف همه رشتههایی است که بین داوطلبان متقاضی ندارد.» حذف صورتمسأله اما بیتردید نمیتواند راهکار مناسبی باشد، همچنان که خبر دیگر سخنگوی وزارت علوم مبنی بر اینکه وزارت علوم جهت ترغیب داوطلبان به تحصیل در علوم پایه، بورس دانش را طراحی و اجرا کرده و به دانشجویان آن رشتهها شهریه میپردازد هم مسکنی موقت بهشمار میرود و نجاتدهنده وضعیت علوم پایه در کشور نیست. حتی اگر در صورت اجراییشدن بتواند کمی اثرگذار باشد. همچنان که طهرانچی، رئیس دانشگاه آزاد با اشاره به تغییر ذائقه اقبال اجتماعی طی ۲۰ سال گذشته به دانشگاه آزاد گفته است: «طی ۲۰ سال گذشته رشتههای ریاضیات و علوم کاربردی، عمران، برق، کامپیوتر و فناوری اطلاعات، مدیریت و زبانهای خارجه بیشترین دانشجو را به خود اختصاص داده بود. این در شرایطی است که از میان ۶۰ رشته تحصیلی مربوط به ورودی سال تحصیلی ۱۴۰۲-۱۴۰۱ رشتههای حقوق، حسابداری، علوم تربیتی، کامپیوتر، روانشناسی و مدیریت در جایگاه شش رشته دارای اقبال اجتماعی قرار گرفته است. این اتفاق در دانشگاههای دولتی نیز به همین شکل است و آینده این وضع بسیار خطرناک بوده و ادامه این روند به معنی فاجعه برای کشور است.» طبق توضیحات وی اقبال اجتماعی نسبت به رشتههای عمران، برق، مکانیک، صنایع و حتی تاریخ، ادبیات و فلسفه بسیار کاهش یافته و با این روند یک دانشگاه جامع نمیتواند به حیات خود ادامه دهد؛ چراکه جوانان تصور میکنند فقط مدیران، روانشناسان و حسابداران دارای درآمد و شغل مناسب هستند و از این رو به این رشتهها تمایل پیدا کردهاند، درحالیکه کشور با این مدل اداره نمیشود. کشوری که توزیع منابع انسانی در آن درست نباشد، مانند یک فرد سرطانزده است. رئیس دانشگاه آزاد اما به سهم این دانشگاه در تربیت میلیونها فارغالتحصیل بیکار و فاقد مهارتی که نتوانستهاند در بازارهای کار جذب شده یا در رشته مرتبط با تحصیلات خود شاغل شوند، اشارهای نکرده است.
سهم ۴۰درصدی تحصیلکردهها از خیل بیکاران
آنطور که محمود کریمی بیرانوند، معاون اشتغال وزیر کار خبر داده، کشور بر اساس اعلام مرکز آمار ایران، دو میلیون و ۳۰۰ هزار بیکار در کشور وجود دارد که ۴۰ درصد از این تعداد جمعیت بیکار را جوانان و فارغالتحصیلان دانشگاهی تشکیل میدهند.
در این میان سهم فارغالتحصیلان دانشگاههای غیردولتی و پولی قابلتامل است و میتواند بخش مهمی از دلایل بحران در گرایش به رشتههای علوم پایه و فنی، مهندسی را نشان دهد. ماجرایی که بیتردید در رشد کمی واحدهای دانشگاهی، بهخصوص دانشگاه آزاد و نگاه درآمدزایی، به مسأله آموزش عالی بازمیگردد. درواقع زمانی که در سال ۱۳۶۱ دانشگاه آزاد اسلامی تاسیس شد، بنا نبود به این شکل و شمایل گسترش یابد و به بنگاهی برای تولید مدرک و فارغالتحصیلان بیکار تبدیل شود اما این دانشگاه توانست با کمک افراد ذینفوذ و چهرههایی مانند اکبر هاشمیرفسنجانی در هیأت موسس خود پا را از قوانین موجود فراتر نهاده و روزبهروز بیشتر در مسیر توسعه کمی حرکت کند. این مسأله از یک سو موجب درآمدزایی برای این موسسه آموزشی شده و از سوی دیگر با ارائه مدارک تحصیلی بدون پشتوانه علمی و تخصص لازم به افراد موجب شد با خیل فارغالتحصیلان بیکار مواجه شویم!
حالا ایده دهه هفتادیها؛ «بیکار باسواد بهتر از بیکار بیسواد است» به یکی از بزرگترین معضلات کشور تبدیل وموجب شده درسخواندن دردانشگاه و مدرک دانشگاهی داشتن از سکه بیفتد. آنهایی هم که به دانشگاه میروند دیگر به رشتههای علوم پایه و فنی، مهندسی علاقهای ندارند. درعوض دانشگاه آزاد در تمامی شهرها وحتی دورافتادهترین مناطق کشور شعبه دارد؛آن هم در بهترین و گرانترین مناطق! چیزی که نشان میدهد فرآیند تربیت دانشجو در دانشگاه آزاد بیشتر از آنکه برای کشور موثر باشد و نیروی انسانی متخصص و کارآمد تربیت کند، برای این دانشگاه سودآور بوده است!