فکر می‌کردم می‌توانم همسرم را تغییر دهم

«چرا هر وقت صحبت‌‌هایمان به اینجا می‌رسد، به من تهمت بی‌منطقی و نفهمی می‌زنی؟ چرا فکر می‌کنی فقط خودت می‌فهمی؟» بعد از گفتن این جملات، مرد صدایش را بلند‌تر می‌کند و با قاطعیت بیشتری می‌گوید: «آقای قاضی، به خدا دیگر خسته شده‌ام. دیگر نمی‌توانم به این زندگی ادامه بدهم. از شما خواهش می‌کنم که حکم طلاق ما را صادر کنید تا شاید ما روی خوش زندگی را هم ببینیم.»
کد خبر: ۷۰۴۶۶۴
فکر می‌کردم می‌توانم همسرم را تغییر دهم

جام جم سرا: این جملات در دادگاه خانواده بین زن و شوهری رد و بدل می‌شود که به آخرین لحظات با هم بودن رسیده‌اند. سر و وضع ظاهری آن‌ها نشان از اوضاع خوب مالی این خانواده داشت. مرد مردد به نظر می‌رسید و انگار تمایلی نداشت مقابل قاضی بنشیند تا اینکه قاضی از آن‌ها خواست که روی صندلی‌‌هایشان بنشینند تا جلسه دادگاه شروع شود. زن و شوهر کنار یکدیگر نشستند، چند ثانیه به یکدیگر خیره شدند و...


ازدواج با نیمه گمشده

قاضی از مرد می‌خواهد که درباره علت درخواست طلاق توضیح دهد. مرد می‌گوید: باور کنید چاره دیگری ندارم وگرنه من زندگی‌ام را دوست دارم. به نظرم این زندگی سرانجامی نخواهد داشت و ما در این زندگی، به خواسته‌‌هایمان نخواهیم رسید. مرد می‌افزاید: ۲۵ ساله بودم که ازدواج کردم. از لحاظ مالی مشکلی نداشتم و در یک شرکت خصوصی مشغول به کار بودم. حقوقم نسبت به بقیه همکاران بد نبود و تقریبا ماهی ۴ تا ۵ میلیون درآمد داشتم. به خاطر بیماری یکی از فامیل‌‌هایمان به بیمارستان رفته بودیم که خانم دکتری را در آنجا دیدم. در آن لحظه، ناگهان دلم ریخت و با خودم فکر کردم که او نیمه گمشده من است. با یکی از همکارانش صحبت کردم و زمانی که از مجرد بودنش مطمئن شدم، شماره تلفن همراه خانم دکتر را گرفتم. بعد هم شماره را به مادرم دادم و به خواستگاری او رفتیم.

مخالفت با کار کردن همسر

مرد که انگار از یادآوری آن روز‌ها حس خوبی ندارد، نمی‌تواند ناراحتی‌اش را پنهان کند و با کشیدن آهی، صحبت‌هایش را ادامه می‌دهد: همسرم پزشک است. با اینکه من با کار کردن خانم‌ها در بیرون از خانه مشکل داشتم ولی فکر می‌کردم که اگر در زندگی مشترک مشکل مالی وجود نداشته باشد خانم‌ها علاقه زیادی به کار کردن نخواهند داشت؛ بنابراین به دلیل اینکه تقریبا خانواده‌های ۲ طرف هم کفو بودند و من هم عاشق شده بودم، با اشتغال همسرم کنار آمدم و این ازدواج سر گرفت. یک سال و نیم در عقد بودیم و سپس مراسم عروسی را برگزار کردیم. الان هم ۴ سالی می‌شود که زیر یک سقف با هم زندگی می‌کنیم و یک فرزند ۲ ساله هم داریم.

شوهر بی‌منطق

زن در حالی که قیافه حق به جانب به خود گرفته است، با اجازه قاضی این گونه صحبت‌هایش را شروع می‌کند: شوهرم از من می‌خواهد که سر کار نروم و تنها دلیلش برای طلاق هم همین است. آقای قاضی، من سال‌ها با سختی زیاد درس خوانده‌ام تا پزشک شوم. حالا راضی نمی‌شوم که به خاطر چند دلیل بی‌منطق شوهرم، دست از کارم بردارم.

نیاز فرزند به حضور مادر در خانه

مرد با شنیدن کلمه «بی‌منطق» صندلی‌اش را تکان می‌دهد و آن را کمی به سمت همسرش می‌چرخاند و می‌گوید: باز می‌گویی بی‌منطق! آقای قاضی، من تا قبل از به دنیا آمدن فرزندمان هر جور شده بود، با موضوع کار کردن همسرم در بیرون از خانه کنار می‌آمدم ولی حالا از همسرم می‌خواهم که حداقل سال‌های ابتدایی تولد فرزندمان در کنارش باشد. شغل همسرم طوری است که گاهی شیفت شب است و شب‌ها را درکنار ما نیست. خستگی و فشار روحی شغل او به گونه‌ای است که حتی در خانه هم بیشتر از ما، به فکر پیشرفت شغلی‌اش است. این اواخر با توجه به ارتقای شغلی هم که به دست آورده است، توجه‌اش به من و فرزندش خیلی کمتر شده است. به نظرم این خواسته زیادی نیست که راضی نشوم، فرزندم در چنین شرایطی بزرگ شود.

درخواست پول از شوهر

قاضی از زن می‌خواهد که نظرش را درباره صحبت‌های همسرش بیان کند. زن ادامه می‌دهد: من شغلم را دوست دارم و ادامه خواهم داد. ضمن اینکه اگر من شغلم را از دست بدهم، زندگی ما از لحاظ مالی به مشکل خواهد خورد. هرچند درآمد شوهرم بد نیست ولی باید قبول کنیم که هزینه‌های زندگی خیلی بالا رفته است و با حقوق شوهرم نمی‌توانیم رفاه کامل داشته باشیم. جدای از این‌ها، من به گونه‌ای تربیت شده‌ام که نمی‌توانم از همسرم درخواست پول کنم. من با مدرک دکترا، چگونه از همسرم بخواهم که به من پول تو جیبی بدهد. من تا زمانی که زنده‌ام، دستم را جلوی دیگران دراز نخواهم کرد.

کاش قبل از ازدواج...

مرد از قاضی اجازه می‌خواهد که صحبت‌هایش را این گونه تمام کند: شاید من بتوانم همسرم را مجبور کنم که سرکار نرود ولی مطمئنم که بعد از آن، دیگر رنگ خوشی را در زندگیمان نخواهم دید. کاش از‌‌ همان روز اول که عشق این خانم کورم کرده بود، علاقه و تصمیم جدی او به کار کردن را می‌دانستم تا زندگی‌ام به اینجا نمی‌کشید. قاضی آخرین اظهارات مرد و زن را در پرونده‌شان ثبت می‌کند و از آن‌ها می‌خواهد که منتظر رای دادگاه باشند. (خراسان)

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها