هر چند که اگر بپذیریم معنی و شکل سواره بودن یا گرسنه بودن تغییر کرده همچنان بشود از این مثل در بسیاری از جاها استفاده کرد.
ساعت 11 قرار داشتم. ده صبح کاپشن بهاری مناسب این روز را که اسمش در بسیاری از شهرهای کشور زمستان است تن کردم و به خیال خودم که با احتساب ترافیک و پیدا کردن جای پارک یک ساعت زودتر راه افتادن زمان مطمئنی است. داخل پارکینگ شدم و ماشین را روشن کردم. ریموت در را زدم. پارکینگ خانه ما طوری است که همیشه دنده عقب بیرون میآیم. نگاهم افتاد به خودرویی که جلوی در را گرفته بود. دو تا بوق ریز زدم که کنار برود تا رد شوم. خوب که نگاه کردم دیدم کسی داخلش نیست. از ماشین پیاده شدم تا داخل کوچه دنبال صاحبش بگردم. داخل کوچه چند نفر بودند اما صاحب آن خودرو نبود. با کلی شرمندگی زنگ خانه همسایهها را میزدم و میپرسیدم که 206 سفید مال شما است؟ بعد از بیست دقیقه زنگ ساختمانهای 16 واحدی و 20 واحدی را زدن به این نتیجه رسیدم که تا دیرتر نشده بی خیال خودروی شخصی شوم و با تاکسی به قرارم برسم. خیلی عصبانی ماشین را سرجای اولش پارک کردم. احساس میکردم نرفته برگشتهام!
با عجله خودم را به خیابان اصلی رساندم. سه کورس باید تاکسی میگرفتم و با نگاهی که به ساعت موبایلم کردم به این نتیجه رسیدم که دربستی بگیرم. کنار خیابان دست تکان میدادم و میگفتم دربست. ماشین اول ایستاد. گفت کجا میروی؟ مقصد را گفتم. قیمت بالایی گفت.گفتم نه آقا چه خبر است؟ همینطور که قیمتش پایین میآمد و من هنوز به نظرم گران بود پشت سر ما ترافیک بیشتر میشد. گفتم آقا بگیر کنار. وسط خیابان نگه داشتی پشت سرت ترافیک شده است. گفت تو دربستی نمیخوای با تاکسی برو مردم رو هم علاف نکن و رفت!
یک تاکسی زرد رنگ بعد از آن نگه داشت. مقصد را گفتم و گفت 15 هزار تومان. گفتم 12 تومان میری سوار شوم. خلاصه 13 تومان معامله جوش خورد. سوار شدم.
کمی جلوتر پرسیدم آقا شما چند ساله رو تاکسی کار میکنید؟ گفت چطور؟ گفتم آخر بین مردم این طور شایع است که راننده تاکسیها هر جا بخواهند نگه میدارند و هر طور بخواهند رانندگی میکنند. شما کاملا کنار ایستادید و رانندگیتان هم خیلی مناسب است. خندید و گفت 16 سال. آقا وقتی هر کسی یک ماشین داشته باشد و بخواهد با ماشینش کار کند همین میشود. تازه همه اینها حرف است؛ اکثر همینهایی که این حرف را میزنند هر جا دلشان بخواهد پارک میکنند. یک بار جلوی یک مدرسه برو ببین پدر یا مادر بچهها دوبله سوبله چطور ترافیک میکنند.
لبخندی زدم. راست میگفت.
به آخرین چهار راه رسیدیم. ساعت نزدیک 11 بود و با خودم فکر میکردم که چند دقیقه تاخیر در این روزگار ترافیک و شلوغی قابل قبول است. چراغ سبز شد اما ماشینها به کندی حرکت میکردند. به راننده گفتم چرا حرکت نمیکنند؟ گفت نگاه کن مردم مدام رد میشوند و ماشینها نمیتوانند براحتی از چراغ رد شوند. بعد با حالتی که انگار جواب سوال اول مرا بخواهد بدهد گفت آقا شما میگویید راننده تاکسی. این پیادهها را ببینید اصلا به اینکه چراغ ما سبز است توجه نمیکنند. یک چیزی شنیدهاند که باید از خطکشی عبور کنند؛ تازه اگر همه از خطکشی عبور کنند. اصلا توجه نمیکنند که وقتی چراغ برای ماشینها سبز است چراغ عبور برای عابرین قرمز است. باید بایستند. فکر میکنند هرجا خطکشی دارد حق با آنهاست. ببین چراغ قرمز شد.
شاید 5 متر جلوتر نرفته بودیم که دوباره چراغ قرمز شد.
راست میگفت عابران بیهیچ ملاحظهای رد میشدند و فرقی هم نداشت که چراغ برایشان قرمز باشد یا سبز. گفت آقا انگار پیاده از سواره خبر نداره و سواره از پیاده. گفتم آقا سواره هم از سواره خبر ندارد. من که الان توی ماشین شما نشستم به خاطر ماشینی است که جلوی در پارکینگ ما پارک کرده بود و نتونستم با ماشین بیام بیرون. خندید و گفت روزی ما بوده. پنچرش نکردی؟ گفتم نه! گفت چه میدونم، اعصاب آدم خرد میشود. چراغ سبز شد.
به این فکر میکردم که آقای راننده ضربالمثل را چه جالب تغییر داده بود. راننده گفت خوب شد پنچر نکردی میگن اگر پنچر کنی صاحب ماشین مزاحم میتواند برود و شکایت کند و حق هم دارد. گفتم بله خسارت زدن به اموال دیگران جرم است. راننده گفت خوب پس حق شما چه میشود که معطل شدید؟
گفتم باید زنگ بزنید پلیس بیاید ماشین را جابهجا کند. راننده گفت خوب شد نزدی. پلیس میآید آن هم بعد از نیم ساعت تا صورتجلسه کند و اگر بخواهد ماشین را جابهجا کند با جرثقیل تماس بگیرد و تا جرثقیل بیاید... همان بهتر که تاکسی گرفتی! تازه شنیدهام باید صورتجلسه را ببری دادگاه شکایت کنی. آقا فکر کن کلی دم خانهات معطل شدی چند روز هم باید بدوی دنبال شکایت کردن. بعد پرسید شماره نگذاشته بود که زنگ بزنی! گفتم نه. گفت اصلا مردم بیملاحظه شدهاند. قدیم این قدر ماشین نبود. این قدر آدم نبود. شما یادت نمیآید؛ خانهها پارکینگ نداشت. ماشین را میگذاشتی دم در. بزرگترین مشکلت این بود که صبح میآمدی میدیدی چرخت را بردند و زیر ماشین آجر گذاشتند.
گفتم آقا مگه دارید در مورد چه سالی حرف میزنید. خوب یادم هست. چند بار ماشین خودم دچار همین بلا شد. حتی یکبار چهارتا چرخش را برده بودند و طرف زیر هیچ کدام آجر نگذاشته بود. پدر هم آمد گفت بیانصاف چهار چرخ را برده آجر هم نگذاشته.
راننده گفت راست میگی آقا. ببین قدیم حتی دزدها هم به فکر صاحب ماشینی که چرخش را میدزدیدند بودند و آجری میگذاشتند. الان انگار هیچکس به فکر هیچکس نیست.
رسیده بودیم. کرایه را دادم به با اندکی تاخیر به جلسه رسیدم.
بعد از جلسه توفیق اجباری بود و وقت کافی که داشتم بیشتر مسیر را پیادهروی کنم. به این فکر میکردم که سواره از پیاده خبر ندارد و پیاده از سواره و حتی سواره از سواره وقتی وسط خیابان نگه میدارد تا کسی سوار شود یا جلوی پارکینگ کسی پارک میکند و میرود. با خودم فکر میکردم که احتمالا پیاده هم از پیاده خبر ندارد با این حساب. از کوچه پس کوچهها رد میشدم و نگاه میکردم به ماشینهای پارک شده به ردیف در دو طرف کوچه. روی در خانهها پر بود از نوشتههای «لطفا پارک نکنید». کلی هم از این برچسبهای تبلیغاتی بود که بعضی شرکتها با لوگوی خودشان به رایگان چسبانده بودند روی در خانهها که پارک ممنوع. تقریبا همه درهای خانه به نوعی این نوشته یا برچسب را داشت.
با خودم فکر میکردم که مگر راننده نمیداند یا نمیفهمد که نباید معارض مسیر دیگران شود که این همه نوشته جلوی در خانههاست. استفاده از لغت «لطفا» توجهم را جلب کرد. آیا رانندهای که جلوی در خانه ما پارک نمیکند به ما لطف میکند؟ آیا میخواهیم با این لطفا گفتنها ادبمان را نشان دهیم یا با آدمهایی که نمیشناسیم تعارف داریم؟ چرا مودبانه و با تعارف مینویسیم لطفا پارک نکنید بعد اگر کسی پارک کرد ناگهان ادب و تعارف نوشتهمان تبدیل به فحش و رفتار غیر متمدنانه خط انداختن و پنچر کردن لاستیک ماشینش میشود. همان بهتر که از اول تعارف نداشته باشیم و صریح بگوییم پارک مطلقا ممنوع.
به خانه رسیدم. هنوز ماشین 206 آنجا پارک بود اما چرخهایش پنچر شده بود. فکر کنم کار همسایه بالایی بوده باشد. خیلی اعصاب درست و حسابی ندارد.
خیلی سخت است که بگوییم لازم نیست در و دیوار شهرمان را پر از نوشته توقف ممنوع کنیم. هر چند که همه میدانند جلوی در و روی خطکشی و محل عبور عمومی نباید پارک کنند. اما بدتر از همه این تهدید «پارک=پنچری» است. از نظر قانون این یک تهدید محسوب میشود و قابل پیگیری است. اما در و دیوار شهر ما پر است از این تهدید.
به این فکر کنید سر در خانه یا محل کارتان جملهای تهدیدآمیز است. چه تصویری از صاحب آن خانه یا محل نشان میدهد. بدتر از آن تابلوی لطفا پارک نکنید در صورت پارک کردن پنچر میشوید است. چه تضادی در وجود صاحب این خانه است؟! (علی ضیائی/دنیای اقتصاد)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
206به این خوشگلی نیستش
خخخخخخخخ