در قرآن کریم، پس از دستور به پرستش خدای یکتا، بلافاصله توصیه به احسان و نیکی به والدین آمده است.
در روایات معصومان هم، بارها تأکید شده که رضایت خداوند در گرو رضایت پدر و مادر است و دعای آنان، میتواند سرنوشت انسان را دگرگون سازد.
از سوی دیگر، فرهنگ ملی ایرانی که آمیختهای از حکمت، عرفان و تجربه تاریخی است، هم بر احترام به بزرگان پافشاری دارد.ایرانیان همواره «سایه پدر و مادر» را نعمتی بزرگ دانستهاند. احترام به سالخوردگان نهتنها در خانواده، بلکه در محافل اجتماعی، جزئی از ادب فردی به حساب میآمده و در حکایتهای سعدی، فردوسی و مولانا میتوان شواهد فراوانی برای این نگاه فرهنگی یافت.
کمرنگشدن یک فضیلت قدیمی
اما امروز، متأسفانه در برخی خانوادهها شاهد کمرنگشدن این ارزش مهم هستیم. پدیدهای که آرام و بیصدا در حال گسترش است و اگر جدی گرفته نشود، پایههای اخلاقی و روانی خانواده ایرانی را سست خواهد کرد.
چرا چنین شدهایم؟ شاید بخشی از پاسخ در تغییرات سبک زندگی نهفته باشد. گسترش زندگی آپارتمانی، مهاجرت فرزندان برای تحصیل یا کار، فاصله گرفتن نسلها از یکدیگر، همگی سبب شدهاند که تماس روزمره و عاطفی بین نسلها کاهش یابد. بسیاری از جوانترها درگیر دغدغههای شخصی و شغلیاند و فراموش میکنند که والدینشان در پیری به همان اندازه نیازمند توجه و مهر هستند که خودشان در کودکی بودند.
از سوی دیگر، نفوذ رسانههای غربی، که گاه والدین را بهعنوان مانعی برای رشد یا آزادی تصویر میکنند، باور فرزندان را نسبت به جایگاه والدین تضعیف کرده است. همچنین برخی آموزههای افراطی در زمینه فردگرایی هم باعث شدهاند که مفهوم احترام به بزرگترها با وابستگی یا «عقبماندگی» اشتباه گرفته شود. البته در برخی خانوادهها، مشکلات درونخانوادگی نیز به شکلگیری شکاف بین نسلها دامن زده است. وقتی پدر یا مادر، ندانسته یا ناخواسته، باعث آزردگی یا دلخوری فرزند میشوند، گاه رابطهای که باید بر پایه محبت و حرمت باشد، به رابطهای پرتنش یا حتی گسسته تبدیل میشود. در چنین مواردی، فرزندان ممکن است فاصله عاطفی بگیرند و این فاصله، به تدریج به بیاحترامی تبدیل شود.
پیوندی که اگر گسسته شود
از دست رفتن احترام به والدین و بزرگان خانواده، فقط یک آسیب شخصی یا خانوادگی نیست، بلکه نشانهای از گسست اجتماعی و تهدیدی برای آینده فرهنگی ماست. جامعهای که در آن حرمت بزرگترها زیر پا گذاشته شود، نهتنها نسلهای بعدی را از الگوهای رفتاری مثبت محروم میکند، بلکه چرخهای از بیمهری و بیاعتمادی را ایجاد خواهد کرد.فرزندی که امروز احترام به والدین را نادیده میگیرد، در آینده نیز نمیتواند انتظار احترام از فرزندانش داشته باشد. این قانون نانوشته و ساده، ریشه در تجربه انسان دارد. اگر فرزندان شاهد بیاحترامی به پدر و مادر باشند، آن را بهعنوان یک رفتار طبیعی در حافظه خود ثبت میکنند و سالها بعد، همان رفتار را با نسل بالاتر تکرار خواهند کرد.
علاوه براین،بیاحترامی به والدین باعث کاهش حس امنیت وآرامش روانی درخانواده میشود.والدینی که احساس میکنندبرای فرزندانشان اهمیتی ندارند دچار افسردگی، اضطراب یا گوشهگیری میشوند. این امر، بر کل ساختار روانی و عاطفی خانواده تأثیر منفی میگذارد. در نتیجه، خانهای که باید محل محبت و تکیهگاه روحی اعضا باشد، به محیطی سرد و پراسترس بدل میشود. از نظر اجتماعی نیز، چنین وضعیتی میتواند به افزایش شکاف بین نسلها، کاهش حس تعلق به خانواده و حتی فرسایش اعتماد عمومی در جامعه منجر شود.اگر خانواده بهعنوان نخستین نهاد اجتماعی نتواند پیوندهای اخلاقی خود را حفظ کند، سایر نهادها نیز با دشواری بیشتری در تربیت و هدایت انسانها روبهرو خواهند شد. بنابراین احترام به پدر و مادر و بزرگترهای خانواده، نهفقط یک دستور دینی یا فرهنگی، بلکه راهی برای حفظ تعادل عاطفی، اخلاقی و اجتماعی جامعه است و اگر بخواهیم خانواده ایرانی همچنان گرم، پایدار و سرشار از مهر باقی بماند، باید به این ارزشهای ریشهدار بازگردیم.